معیار شرعی صدای بلندگو در مساجد و مجالس عزاداری
رعایت حقالناس در برگزاری هیئتها و مجالس مذهبی
مفهوم تمدن اسلامی در رفتار اجتماعی مؤمنان
آسیبهای دینداری بیضابطه و رفتارهای افراطی مذهبی
نقد قمهزنی و تحریفات در عزاداری از نگاه مراجع
اخلاص، محتوا و سوز بهجای هیاهوی مندرآوردی در روضهها
درس اخلاق اجتماعی از رفتار حضرت امام در نوفللوشاتو
رابطه بلا، تضرع و غفلت در جامعه معاصر
اهمیت نذرهای معقول و اعمال دارای رجحان شرعی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالم. صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
بلند کردن صدای بلندگوهای مساجد و روضهخوانیها، اگر به اندازهای باشد که هر کس بخواهد بخوابد، بتواند بخوابد، اشکال ندارد. این بخش اولش فتوای فقهی ایشان است. صدا نباید آنقدری زیاد باشد که اگر کسی بخوابد، نتواند؛ یعنی مانع خواب دیگران شود. این بلند کردن صدا در غیر این صورت، یعنی اگر به اندازهای باشد که هر کس خواست بخوابد، نتواند بخوابد، خلاف سیرۀ آدمی است که اهل تشیع و مراعات شریعت است و حلال و حرام را رعایت میکند. با وجدان شریعتگرای خودش که مقید به شریعت است، آن شخصیت شریعت اجازه نمیدهد.
متوجه شدید؟ یعنی هر آدم دینمدار، شریعتمدار، خدا باور و اهل حلال و حرام، وقتی با این کار مواجه میشود، نه با این کار که اگر من بخواهم عزاداری کنم، برنامه بگیرم، صدا آنقدر باشد که کسی نمیتواند بخوابد - نه اینکه صدا هست، صدا که باید باشد، صدا بههرحال ماشین هم در خیابان بیاوری صدا دارد، صدا هست - صدا مانع از این بشود که کسی بخوابد. اینجا دیگر حقی از کسی تضییع میشود. تضییع نشده ولی اگر صدا الان میخواهد بخواهد، نمیتواند بخوابد، حقش دارد ضایع میشود. این ظلم است. شما الان میتوانی مراسم را جوری بگیری که ظلم هم نباشد، زیاد نباشد که کسی اذیت بشود. یعنی چه؟ یعنی اگر خواست بخوابد، بتواند بخوابد.
زیرا ممکن است در اطراف مسجد یا تکیه، افراد مبتلا به مرض قلبی باشند یا شخصی غیر مریض در اطراف باشد که بخواهد فردای آن روز سر کار برود و نتواند بخوابد. آیا مزاحمت او که میخواهد روزیِ عیال خود را تأمین کند، اشکال ندارد؟ بد میخوابد، نمیتواند بخوابد، فردا سر کار نمیتواند برود. این حقالناس است. گاهی حقالناس هم خیلی دامنۀ وسیعی دارد. این فردا دیر میرود سر کار، پنجاه نفر معطل میشوند. همهاش بهخاطر این است که دیشب عزاداری و نمیدانم گریه و روضه و اینها بود.
اگر انسان مسلمان بخواهد متمدن به تمدن اسلام باشد و دیگران را به حقایق اسلام دعوت کند یا مسلمانان را ثابت نگه دارد که به بلاد مختلف کفر فرار نکنند، باید کاملاً حقوق و حدود اسلامی را بشناسد و به آنها عمل کند.
این جملۀ ایشان خیلیخیلی و از عمق بصیرت و بینش و فهم این مرد بزرگ حکایت میکند. چقدر این مرد به ابعاد مختلف نگاه میکند. میفرمایند: "اگر متمدن به تمدن اسلام"؛ تمدن، مدنیت یعنی این شکلی اداره میشود. یک شهر، شهروند، شهروندِ جامعه، آداب شهروندیِ جامعۀ اسلامی را رعایت در لعن غفلت امت اسلام باشیم.
اگه کسی بخواد؛ بعد اینجوری اگه میخواد دیگران رو دعوت کنه به حقایق اسلام، اگه میخواد... ببینید چند تا چیز را میگوید: خودش متمدن به تمدن اسلام باشه؛ دو، دیگران را دعوت کند؛ سه، اونایی که مسلمان هستند را ثابت نگه دارد. اینها زده و فراری نشوند که به کفر فرار نکنند.
باید کاملاً حقوق و حدود اسلامی را اگر ما حقوق مردم را نشناسیم، حقوق مردم را رعایت نمیکنیم. اگر حقوق مردم را رعایت نکنیم، زده میشود. حدود را وقتی نشناسیم، توی خانههایمان چقدر ما باعث زدگی بچهمان و شوهرمان و خواهرمان و برادرمان و پدر و مادر میشویم؟
الان همین جلسه را بنده عرض کردم بارها، باز هم عرض میکنم: اگر خواهران محترمی که در این جلسه هستند، همسرشان راضی نیست یا به هر دلیلی رفتن راضی نیست یا به این ساعت راضی نیست؛ مثلاً راضیه ولی بنده که خودم راضی نیستم، اگه کسی بخواد اینجوری و این ضربه است، یعنی این جلسه نه اثری برای شما دارد و نه اثری برای ما دارد. بلکه بیشتر آسیب زده میشود. صحبت میکنی این جلسه نیست. بعضیها گاهی دیده همهاش از این جلسه محرم، چهار تا جلسه صبح، جلسه عصر میروند؛ پنج جلسه شب میروند. شوهر حقوقی دارد، این بچهها حقوقی دارند. این تعداد جلسه و اینجور جلسه رفتن، خاصیتی هم برای آدم ندارد. اینجا جای عمل کردنش است. حضور ما در جلسه به هر نحوی باعث تضییع حقوق دیگران بشود، از بچهای که من جلسه، از ساعت جلسه، از صدای جلسه که بره بیرون، موجب زدگی میشود. یعنی فایده که ندارد، ضرر هم دارد؛ هم برای خودمان، هم برای ... این خیلی مهم است. همچنین عارفی دارد این حرف را میزند.
گور پدر هر که مخالف است. هر که بدصدا اذیت ... اینها از تمدن اسلام زده میشوند، میروند به بلاد کفر پناه میآورند. یعنی با صدای بد بلند یک هیئت ما، یک نفر از این مملکت فرار میکند؛ از امام حسین فراری میشود؛ از امام حسین زده میشود. اینها خیلی مهم است. این نظمها. دستۀ عزا که راه میاندازند، خیلی هم خوب است، خیلی هم قشنگ است، خیلی هم لازم است. توی این خیابانهای کوچک... بنده توی تهران یک سال تاسوعا با گوشی دسته ماندیم. دو ساعت، سه ساعت... چقدر طول کشید؟ مسافت کوتاهی بود. میخواستیم به منبر برسیم.
حالا توی این تهرانی که ماشاءالله دلا غش میرود، کلاً آن طرفی مستعد است برای دشمنی امام حسین. نفر از این دستگاه امام حسین دیگه چقدر زده میشوند، خدا میداند!
البته ما نباید باب دستگاه امام حسین تعطیل بشود. این را با اشک و با همه چی کلاً مخالفم. صدا بلند باشد، کوتاه باشد، مقداری که حق دارند و درست باشد. آدم توجه کند، از حدودش رد نشود. این جلسه صدایش آنقدری بلند نباشد، آنقدری باشد که اذیت نشود. کسی صدا بلند نکند. صدا نمیرسد. ضابطه دارد. بعضی جلسات دور هم جلد میکروفون میگذارند. یکی از بزرگان منزل ما میآمدند سخنرانی، خدا حفظشان کند. شب اول که آمده بودند ما روضه خواندیم. فضای بستهای هم بود، لزوم استفاده از جمع محدود (بلندگو) صدا و همه هم میرسد. برای چی که چی؟
خیلی وقتها خودنمایی، صدا بالا بردنها و مجلس شور دادن و تداکن و اینو میگم: داد بزنید یا گریه میکنن یا نمیکنن یا دل میسوزد یا سر و صدا ندارد و این همه ماجرا ندارد. این کرج ما اوایلی که فضای نوجوانی خودمان بود، خیلی علاقه داشتیم به مسافت زیادی. خیلی زود هم رفته بودیم، جلو نشسته بودیم که این وقتی میآید ببینیمش. از مداحان معروف بود. ایشان آمد شروع کرد مداحی و گفت «هر کس نمیخواهد»... جمعیت گذاشتم و رفتم بیرون. رفتم که رفتم، دیگه قید این بابا را هم زدم. میخواهد مردم را از مجلس امام حسین بیرون کنی؟! آن هم با این شرط و شروطهای بیخود!
خدا گفته؟ قرآن گفته؟ فقها گفتن؟ از آنور گفتن؟ رهبری فرموده؟ واجب نیست، حرام نیست. هیچ دستوری ندارد. پس نکنید. لزومی ندارد. با این چیزهای مندرآوردی زده میکنی. امثال بنده کسی را که کلمه جذب میکند، گاهی کلمه دفع میکند. خیلی مهم است، اینها یک چیزی میگویند یک نفر زده میشود. بعضیها اثر سوءظن دارند. مثل همان ماجرای کعبه. کلاً دوست دارد زده بشود، سؤال پیدا کند که زده بشود. با اونها کار نداریم. ولی یک وقتی آدم عاقل، منصف، فهمیده، روی حساب هم دارد زده میشود. ما داریم کاری میکنیم که این را زدهاش میکنیم. بعداً توی بخش منابر حسینی، فصل بعدی، توی یکی از بخشهای درخشان این کتاب، همین فصل نهم که انشاءالله اگر امروز بشود فصل هشت را تمام کنیم، فردا به فصل بعدی میپردازیم.
خلاصه، شاید ایجاد اینگونه مزاحمتها از سوی ما حتی برای فرد غیر مسلمان هم جایز نیست. غیر مسلمان را اذیت کردن؟! توی پارکینگ خانه روضه میگیریم و همسایگان بندگان خدا رویشان نمیشود چیزی بگویند. خانه همسایگی روضه گرفته میشود. این همه باند. توی مجلس کوچک ده تا باند میآورند، روبرو هم میگذارند. یک دانه باند کفایت میکند. معرکهگیری و اخلاص کم میشود. منزل استاد روضه میخواندیم، فرمودند که فردا میآمدند. بچهتر از حالا بود. میگفتند فایده ندارد که طلبها را به مجلس دعوت کنیم. حاجی، جنبۀ تربیتی برای شخص ما داشت یا برای جلسه داشت؟ خیلیخیلی خوب بود. اتفاقاً یک حالگیری خوبی بود. از ماندگار ترین مجلس بود. اگر اخلاص باشد، گرم هست، سر و صدای بی مورد و جیغ و داد و بازی و اینها هم ندارد.
تولیدات دارند. پنج تا روضۀ جدید تولید میکند. یک چیزهایی مندرآوردی میشنود. همین وقتی که گذاشتی، این همه خلاقیت به خرج دادی و تولید کردی، مینشستی پنج دقیقه صد برابر این مطلب دستت میآمد. مطلب واقعی، درست و واقعاً سوزناک. مقتل بنشین بخوان. مطالعه کن. کلمات بزرگان را بخوان. همین "رحمة واسعه" را بخوان. شیخ جعفر شوشتری را بخوان. هزار برابر این مطلب دستت میآید. هم خودت سوز پیدا میکنی، هم جلسه سوز پیدا میکند، هم مطلب واقعی است.
حقالناس. شیخ عباس... شیخ عباس قمی خودش صاحب کتاب نفس است، یکی از معتبرترین مقاتل را ایشان نوشته است. خواب دیده بود در عالم رویا، مردی روی منبر نشسته دارد گوشت امام حسین را میخورد. شاید گاهی شما هم دیده باشید. روضه که از مقتلها خوانده میشود. ایشان مگر بنا کرده بود هیچ وقت روضه را نخواند مگر اینکه از روی گوشت مردی که شیخ باشد. گفت به ایشان: «تو در ورودیِ دالان من به عالم برزخ، سه بار امام حسین آمدند ملاقاتم تا وارد عالم برزخ شدم.» این را وقتی از دنیا رفته، دفنش کردند؛ آن شیخ اینجور خواب دیده. از بهره جلسه کم میشود. اخلاص، صفا و سوز. حال معنوی.
حدود را باید رعایت کرد. مطلب را همانی که تو پرورش میدهی. پرورش اصطلاحاً منبریها و فقها باشد. پرورش درست، عالمانه، ضابطهمند. روی پرورش گنجاندنِ مطلب داده، ازش نکته درآورده، ولی همهاش درست، همهاش روی حساب. یعنی یک عالم وقتی نگاه میکند، میشنود، از این مطلب او در میآید. ملازم عقلی و دلالت التزامیه به آن دارد. فهمیده است. یک بخشی از حدود است. خب چقدر جوانها زده میشوند سر همین روضههای مندرآوردی.
آمده مجلس روضه میخواند با عقل جور در نمیآید، واقعاً هم جور در نمیآید. درست است. یک ذهن عاقلانه، یک جوان به روز که فضای مجازی صبح تا شب با حرفهای مختلفی سر و کار دارد، یکهو این را که میشنود، زده میشود. احساس میکنی هر چیزی بیتکیلف است، دستگاه امام حسین را مسخره کردند! بعضی از این رو مجالس گاهی منبری هم هستند. گفتم خدا امور عالم جلسات خیلی معروف که مداحی شده است. پنج تا مداحی است اصلی تهران. اینها فاجعه است. علما مثلاً وضعیت بدی دارد. متأسفانه آب علما؛ مثل این بزرگان و علمای تهران. یک حق شن تکریم قبلترش تهران. ولی دار و ندار فل شده منطقه آملی. بزرگان تهران همینجوری. جلوتر که آمدیم، هی آبش بیشتر شده، ماستش کمتر. هر چی جلوتر میرویم، آن لطف کم میشود. محتوا هم همینطور.
خلاصه میفرمایند که با این کار، حتی اذیّت کردن غیر مسلمان هم جایز نیست. آدم آزار بدهد. از حق و حقوق خاطر امام حسین... امام حسین محرم عاشوراست. با رعایت و رفتار صحیح اسلامی، افراد غیر مسلمان هم به اسلام و مسلمانها گرایش پیدا میکنند.
حضرت امام وقتی که میخواستند از نوفل لوشاتو بیایند، که ما به سمت ایران بیاییم؛ در روزهای آخر صحیفۀ امام هست، همسایهها را جمع کردند و از اینها طلب حلالیت کردند که «این سه ماهی که من اینجا بودم، رفت و آمد توی محل زیاد بود، شلوغ بود. عکاسها و... ماها اذیّتتان کردیم» توی روستا بوده دیگه. روستایی توی پاریس. امام میگفتند که شب کریسمس اینها آمده بودند. چقدر گُل داده بودند به ایشان و گفته بودند که «ما که توی کتاب ازش تعریف شنیده بودیم، اینجا تو را که دیدیم، فهمیدیم مسیح که واقعا بوده است». تو مسیحی، تو روحالله اسم داری. تو واقعاً مسیح هستی. گُل فرستاده بودند برای عاشورا و برخاسته بودند.
نه! ما اینجوری هستیم که اگر دو ماه، دوماه توی محله زندگی کنیم، همسایه آزار بزن میشویم. وقتی داریم میرویم، بیست سال زندگی میکند، خوشحال است. «الحمدلله دیگه یک جایی! حالا همسایه تقریباً هر روز، یک روز در میان، هفتهای دو سه بار را داریم. ماشین جلو در دیگه است. ماندیم، ذله شدیم. با این باید چیکار کنیم؟ پنچرش کنی؟! نمیتوانی چیزی بگویی. همینطور که دَرِ طلبه قرار میگیرد. محکوم. هر طلبه چون هر فسادی توی مملکت میشود، تقصیر توست! بعضیها اینجوری هستند. آزار دیگه است. اذیّتها این شکلی است. حالا آن اگه یک وجهۀ مسلمانی هم داشته باشد، خانم چادری باشه، ریشی داشته باشد، خادم حرم باشد، شیطان نهایت سوء استفاده را میکند. دیگه بیا ببین خادم است، اینم چادری، اینم طلبه.
یکی از رفقا مجلس روضه گرفته بود. بعد جا کم بود. طبقۀ پایین منزل ما روضه است. دور تا دور همهاش مجسمه بود! شیطان چیکار کند؟ از چیها استفاده میکند؟ یکی از رفقای ما که بچههیئتی است. توی خانه یک روحانی این همه مجسمه! مگر نگفتهاند مجسمه حرام است؟! زشت نیست واقعاً برای یک طلبه؟ همسایۀ ایشان است. تا اینجور مسائل را باید دقت کنیم.
رفیق با توجه به این موضوع نکرده بود. برخی اساتید توجه داشتند. خیلی مجسمه است. بعد طرف میرود دیگه با خانمش بحث داشته. خانم مثلاً گفته مجسمه ... خیلی این جزئیات دقیق، باید حواسمان را جمع بکنیم. مسائل تو ارتباطاتمان با افراد غیر مسلمان، به اسلام و مسلمانها گرایش پیدا کنند.
بالاخره صرف اموال به هر نوعی که از مظاهر ترویج مذهب باشد، از مصالح دین است. هر جور آدم مالش را خرج بکند که مذهب باشد... بحث دیگر تو مورد نذر میگویند باید رجحان داشته باشد. اگر مرجوع باشد، نذر محقق نمیشود. رجحان ندارد. اگر شما نذر بکنید یک کاری بکنید که هیچ رجحانی بر دیگری ندارد، این نذر شما اصلاً محقق نمیشود. هی نذر کن یک کاری بکنم که رجحان دارد. نذر بکنید هر روز یک ساعت... ولی آدم نذر کند دیگه من مجلس، یا قسم دیگر من مجلس، مثلاً این جلسه اینجا را دیگه نمیآیم. اگر هیچ رجحانی نداشته باشد، بله یک وقت هست من میآیم به غیبت اینجا قسم میخورم، نذر، کلاس درس. دیگه هیچ رجحانی هم ندارد. اینجا اصلاً نذر محقق نمیشود. نذر و قسم.
حالا تو بحث قسم میفرمایند که اگر کسی نذری حالا داشت برای یک کاری که ترویج دین، هویت مظاهر. مظاهر دین، مذهب این به هر نحو محقق. به هر نحو یکجوری دارد تأیید میشود، ترویج میشود. خصوصاً مصالحی که اهل مذهب تشخیص میدهند. مانند مجالس مداحی، عیدها و غیره که شیعه بیش از دیگران هم دارند. یعنی آنهایی که مال مذهب ما است. مذاهب دیگر خواستند با شیعه مقابله بکنند، حشرة عاشورا را حشرة فاروقی تبدیل کردند. خواستند دهه فاروقیه، ده نهم عربی و رحلت خلیفۀ دوم در دهه محرم گرفتن به جای دهه عاشورا باشد. آن باشد.
از پیغمبر تا نوزده، بیست و هشت سفر شما دهه عاشورا دارید، ما هم دهه فاروقیه میگیریم. چرا که فهمیده بودند عاشورا و اینطور چیزها کار ساز است. بلکه در همین روز عاشورا برخی چیزهایی دیدهاند که داخل در اسلام، بلکه داخل در مذهب شدن است. تو روز عاشورا مظاهر ترویج دین یا مذهب، سبیلالله است. بلا کلام فی یقیناً. قطعاً یکی از آنهایی که سبیلالله است، همینهایی که باعث تقویت دین بشود، تقویت مذهب بشود. به هر نحوی با هر کاری فرهنگی دارند میکنند. کلاس سخنرانی. نوشتن. همین مهد کودکی که الان پایین برنامه اجرا میکند، این هم ترویج دین است. با جزئیات بچهها را یک ساعتی میآورند. توی قالب داستانی، بازی چیزی، دو تا از معارف شیعه را و حق را به اینها یاد میدهند. باید تقویت بشود، درست بشود. نفس این کار سبیلالله است. کار فی سبیلالله به حساب میآید. تقویت این، تقویت دین است. نصرت خداست. نصرت امام زمان. هر که هر جایی دارد دین خدا را تقویت میکند، تأیید ما، تأییدش کنیم، کمکش کنیم، حمایتش کنیم، میشود نصرت امام زمان.
اولی آن بنزین سهمیهبندی شده بود. ما هفتهای یکی دو بار از قم میآمدیم تهران. سال نمیدانم هشتاد و چند بود (۸۶ نبود). جلساتی داشتیم تهران، کرج و اینها. از قم تا کرج دو ساعت راه. یکی از دوستان متمول ما بود در تهران. شهیدان آقای دولابی بود. خیلی آدم باصفا و با اخلاص و سرمایهدار. روزهای اول دست ما را گرفت. آمد کنارم، گفت: «بنزین نذری دارم.» چه ماشینی هم بود! یا ماشین من. گفت: «اینها شما با این کارت بنزین بزن.» جلساتی دو نرخی هم نبود. یعنی فقط یک نرخ بود. سهمیه مصرفی بود. که بیشتر نبود. اصلاً نداشتم بیشتر. خیلی کمک کرد.
خلاصه توی آن ماجرا گفتم چقدر آدم زیرک میآید. دقیقاً که لازمه است. زمین میماند. یک هوشی هم لازمه دیگه. چی لازم داریم؟ مثل خانهها نشود. عروس و داماد، روز اول پنجاه ساعت پتو، پنجاه تا... هشتاد تا از نیاز ها اینها توی خانه دارند. یک هوشی میخواهد. یک ظرافتی میخواهد آدم بفهمد این چی لازم دارد. مکان یعنی نفع عموم؛ قطعاً ثواب اخلاص، سود ثواب برده است. حتماً جلساتی که دستمان خالی است، دستش پر است. هیچ کاری هم نکرده، فقط یک کارت سوخته تهیه کرده.
مذهب وقتی بلایی مانند وبا در نجف پیدا میشد، این هم نکته جالب است، خصوصاً با این بحث کرونا این ایام. متأسفانه هر چی جلوتر آمدیم، این کرونا آسیبش بیشتر شده. برخیاش به خاطر عدم مراقبتهای ماست. به خاطر غفلت. اولش یک حس و حال توجهی بود و تضرعی و دعای دل. آن موقع که دلشکستگی بود، روزی پنجاه نفر میمردند با کرونا. نزدیک دویست نفر مرگ و میر داشتیم. مشغولیات خودمان. خدا بلا را میفرستد. لعلهم یتضرعون. برای تضرع. برگشت تو بلاها. خیلی اوضاع ... تو بلاها هم برایمان بلا هم تبدیل به سرگرمی میشود. خدا بلا را میفرستد از سرگرمی در بیاییم، برگردیم به او. توجه کنیم. ما با بلا هم سرگرمی داریم. سوژۀ طنز شده دیگه الان کرونا.
آدم وقتی غفلت جزء ذاتش میشود، همین میشود. هیچ رقم، به هیچ چیزی یک جوری این توجه درش ایجاد نمیشود. تعداد آدم به قول رهبر انقلاب، الان این مقدار کشتهای که ما داریم با کرونا میدهیم، معادل این است که هر دو روز یک هواپیما سقوط کند. هر دو روز. اگه هفتهای یک دانه هواپیما سقوط کند، چیکار میکند؟! هر دو روز یک هواپیما کشته میدهد کرونا. البته آمار سقط جنینمان که فاجعه است. آمار هر یک روز هشت تا هواپیماست، هر یک روز هواپیماست.
یک فیلمی منتشر شد، جوجهها را نشان میداد. احساسات مردم جری شد. جوجه را... هر روز داریم توی سقط جنین. دیگه حالا قرار شد با دوستان یک سریالی که ماه رمضان امسال پخش میشود. اثر حسنظن که داشتند، که حالا مثلاً برای کارشناسان موضوع بحث سقط جنین است. خوبی گذاشتند که خانمی که بچهاش را سقط کرده، از بدنش نزدیک به این سریال انشاءالله پخش میشود. همین آمارهای خلاصه...
حساس کردی رفقا را که یک سریالی با این موضوع مغز شکل گرفته با موضوع بعداً هم مبحث غربالگری. اینجوری میشود. صد تا مورد بوده. گفتند: «اینجایش سندروم داون پیدا کرده.» مجوزی نداریم برای سقط. بچه را قشنگ میکشیم که یک وقت سندروم داون نداشته باشد. با صدقه و قربانی. خیلیاش تقدیر الهی است. ابتلا است از من. از این ابتلا فرار کنیم. ده تا بدترش را خدا میدهد. دنیا کدام رَب؟ رَبم رها نمیکند. عبد، رَب. ربوبیت و رب. یعنی پدر تربیت را رها نمیکند. رَب کارش این است که باید تربیت کند. نه ده تا مشق دیگه بهش میدهم. فضای فرهنگ ما وقتی نباشد، آمار قتل آدمکشی. آمار فاجعهآمیز. خلاصه...
اطلاعات. وقتی بلایی مثل وبا در نجف پیدا میشد، حتی در بازارها هم گاهی مجالس روضهخوانی و توسل برقرار میشد. تو بازار! ولی ما مثل آدمهای مأیوس و ناامید. گویا نمیخواهیم از این در رحمت داخل شویم. رهبر انقلاب، آن اولش دعای سجادی را توی جنگ لبنان ایشان سفارش کرده. یکی از همه مردم لبنان این را میخواندند. از توی مساجد بلندگوها پخش میشد. فتنه اسرائیل. ولی خدا مخلصین میدانیم. رهبر، بزرگان، اساتید از مکملین. میدانم رهبر معظم، حضرت معنوی و روحی و مقامات توحیدی. صد تا اولویت. اصل همین حرم از بلندگو پخش بشود. تلویزیون باید صبح ده بار پخش کند. دعای هفتم صحیفه سجادیه.
خود ماها اعتناء نمیکنیم. چرا مسئولین اعتناء نمیکنند؟ مرد خدا وقتی یک چیزی میگوید، اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم.... مومن وقتی حرفی بزند، براساس گمان هم بگوید، خدا آنقدر برای مومن قداست و ارزش قائل است که احتمالی او را محقق میکند. حرف این دعا. همه بخوانیم. انشاءالله که این بلا زود... بنده باور قلبیم این است که اگر همه ما مقید بودیم، خیلی اوضاع ما توی کرونا یک تعداد که شروع کردم مسخره کردن. دست گرفتن توی عصر پزشک. پزشکی مدرنشون باتلاق توی آن فرو رفتند. کرونا و مرگ رییس جمهور احمق. دعا را نباید پایمال کرد. تضرع، توسل عجیب است توی محرم. لااقل تو با آن ها باش. بدتر شد؛ هم تابستان بود، هم گرما بود، هم محرم، هم آمار کرونا بد بود. این قطعاً دیگه من خودم هیچ چیز دیگه نمیتوانم تصور کنم. روز عرفه بنشینید تو خانههایتان گریه کنید. شکایت کنیم محضر اباعبدالله. همینش هم باز احتمالاً خیلیامان همین گله را هم نداریم. از دور که اربعین رحمت وارد بشیم.
توسل و دعا. در رحمت. تو این ابتلاءات برای رفع بلا و گرفتاریها به معصومین. آیا امروز برای رفع بلاها غیر از تضرع، دعای راه دیگری داریم؟ دعا و توسل دیگهای غیر از خدا میتواند؟ به مسلمانها و برادران و خواهران ما در زیر آتش جنگ تحمیلی بوده. در زیر آتش دشمن در چه حالی هستند و ما در چه حال؟! آیا رواست چنین بیتفاوت و غیر مضطرب باشیم؟ خانوادههایی که عزیز از دست دادند. در تهران، کرونا در تهران، کرج و اینها. خیلی بعضی رفقای ما کرونا گرفتند. یکی از من گفت که یک طبقه پله میآیم بالا نفسم میگیرد. بعد از کرونا آدم هیچ وقت ریه دیگه داغ نمیشود. فقط زنده میمانی. تنفس به شدت مشکل پیدا میکند.
اینها را نه مراعات میکنیم، نه دقت میکنیم، نه توسل میکنیم، نه میسوزیم، نه اشک، نه ناله. ولی تحولی در حال ما ایجاد نشده. برای فردا انشاءالله بخش مهمی است. حالا تذکراتی است.
مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی در نجف مرسوم. تا چه رسد به زدن را تجویز نمیکردند. با این حال نقل شد که در خیابان استانبول قریب هزار نفر قمه زدند. خیابان استانبول یا منظورشون خیابان استانبول تهران است یا استانبول ترکیه است. حالا بعید میدانم یا شاید هم خیابان توی نجف هم مثلاً شاید داشتیم. کسی از آنها جلوگیری نکرد. وقتی مرحوم آقا سید ابوال حسن عزاداریها را منع کرد، خدا میداند چه بلاها به سرش آوردند. با اینکه مرجعیتش با این حال در زمان ایشان حسابی قمه میزد. سید صالح حلی علیه سید ابوالحسن در منبر صحبت میکرد. ولی در اواخر عمر کاتولیکتر از پاپ شدن هم همینه دیگه. بروجردی این مدل عزاداری را بنده راضی نیستم. «اگر تمام طول سال از شما تقلید میکنیم، غیر از روز عاشورا. روز عاشورا از امام خود، امام حسین...»
ابوالحسن عزاداریهایی که مرسوم بود را جایز نمیدانست. چه برسد به قمه زدن، چه برسد به زدن یا قمه زدن لخت که هزار نفر قمه زدند. جلوگیری نشده. وقتی هم ایشان منع کرد، چه بلاهایی سرش آوردند. آخه میگن شما روحانیت در جمهوری اسلامی. قدیم مردم علما بودن. احترام داشتند. یا ابوالحسن اصفهانی بود در دورانی که یک مرجع بیشتر نبود. دوران قدرت مرجعیت بود. مرجع واحد. ایشون هم به عزاداران، به امام حسینیان، نه، به اینها گفته بود: «قمه نزنید.» ماها دیگه هوای نفس که میآید وسط جای امام حسین را میگیرد. امام حسین را که میخواهیم دوست داشته باشیم با قمه.
که حالا موافق نبودن ولی با سینهزنی مشکل نداشتند. اساتید ما ایشون عرض کردم اشکال ندارد. قدری دست میدادند برای اینکه کربلا برم. کربلا برن. خلاصۀ مسائل نباید با هم قاطی شود. هر چیزی جای خودش، محدودش آنقدری که معین کردند. به همون اندازه.
گاهی اوضاع یک جوری به هم میریزد. هیچ روز امید و باقی نمیماند. هیچ راه نجاتی آدم نمیبیند. همانجا هم با گریه و استعانت و تضرع، با اینها در را باز میکند. شهید کربلا. امروز حضرت امام سلام داد. روی حساب عادی کسی فکر نمیکرد این بچه این شکلی مراد دلش در خرابه باشه. منطقی و حساب ظاهری باهاش جور در نمیآید.
شب که بهانۀ بابا را گرفت، نهایت این بود که بتوانند تا صبح آرامش کنند. فردا بیاورند کاخ یزید. از یزید درخواست بکنند. او اجازه بدهد چند دقیقهای این بچه سر باباشو ببیند. اینها روال طبیعیش بود. زبالۀ ظاهری تو این نصف شب، توی خرابه، اینجوری به مراد دل برسد. حضرت رقیه اثبات کرد اگر کسی اهل تضرع باشد، گشایشهایی میشود.
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند.
توی این بچه غوغا کرد. توی نیمۀ شب ملعون. تو اون خواب مست از خواب. گفتن: «حسین بن علی بهانه گرفت!» چی میخواهد؟ گفت: «هیچی.» آنها تبری کردند. این سر نازنین رو کجاها نرفت! این ایام. این چه سر پر ماجرایی. کجاها که نرفت. «هیچی نمیخوام، غذا. طبقۀ بچه.» طفل اون اصرار برای غذا، بیرغبتی داشت. برداشت از این طبق و دید: «آب در کوزه و تشنهِ لبان یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم!» بابا خودش آمده است.
قلقلهای کرد خرابه. شیون همۀ زنها بلند شد. گفتند: «مثل روز عاشورا شد شیون این زنها.» چون همه دلتنگی اباعبدالله را داشتند و دنبال این موقعیت بودند. یک بار دیگه آقا برگردد توی جمع اینها. بعد اینکه با خیمهها خداحافظی کرد، رفت، دیگه مواقعی نشده تنها پیدا کنند؛ دیگه هر جا رفتند، توی معبر بود، جلو چشم مردم بود. اباعبدالله به نیزه بود. نشد خلوت کنند. گفتند: «مثل روز عاشورا شد خرابۀ شیون این زنها بلند شد.» یک ماه گذشته. چه یک ماه پرغصهای. کجاها که نرفتیم حسین جان!
تا تو شدی کشته و ما بی سر و سامان شدیم
یکسره سرگشته کوه و بیابان و کجا که ما را نبردند بعد از تو.
از این زندان به اون زندان، از این شهر به اون شهر، منزل به منزل. با دستۀ بسته ما را بردند. به اشک ما خندیدند. با انگشت تحقیر ما را نشان دادند. این فقط رقیه نبود. اباعبدالله آمده به این زن و بچه سر بزند. سرزده هم آمد. این سر بریده سرزده آمد. آمده یک سری به اینها بزند. دلتنگ شدند همه. رقیه بهانه بود اینکه فرمودید یک نفر اگر در امت تضرع کند، خدا به همه رحم میکند، همین بود دیگه. این بچه اصرار کرد. ولی همه اینها حاجت روا شدند. این سرِ خرابه اونه. دوباره همه آقا را دیدند. این دیدار با اون دیدار قبلی چقدر فرق میکند. حسین قبلی نموند. آدمهای قبلی. دفعه آخری که دیدیم قد و بالای تو. دست کشیدی روی سرم. چقدر دلمون تنگ شده برای تو. پاشو دوباره. پاشو دوباره در آغوش بگیر. پاشو دوباره روی زانوت بنشان. حسین جان! دفعه آخر سر ما توی بغل تو بود. این دفعه همه چی عوض شده. سر تو توی بغل ما. چقدر ژولیده و غبار آلود شدی! تَر شدی حسین جان. سنگها به پیشونیت خورده. خیزران به لبهات خورده. حرف همه بود از زبان رقیه.
من للیتیم حتی... بابا! بچه یتیم میخواهد بزرگ بشود. بابا نداشته باشد چه کند؟ حرف زبان رقیه خرابه را ولولهای انداخت. این بچه حرف دل همه را زد. بقیه حیا میکردند. فرصت میرسید و تک تک این سر را بغل میکردند. مثل رقیه نجوا میکردند. با این زینب سلامالله علیها هم که فرمانده این قافله بود. فرصت پیش میآمد، بیقراری زینب کم از رقیه نبود. هی سر را بغل میکرد. امام سجاد هم جزء سه تا حاجتی بود که یزید گفت: «سه تا درخواست از من بکن.» «من این دفتر شما را میدانم. یک بار دیگه سر پدرم را از من برگردان. من میخوام در آغوش بگیرم. با پدرم خداحافظی کنم.» حاجت همۀ اینها بود. امام سجاد با اون موقعیت، با اون مقام درخواست نکرد از یزید. یزید ملعون سه تا درخواست کرد. «یکیاش این است بده من با پدرم وداع کنم.» این دم آخری دیگه نمیبینم او را. بین این قافله فقط این بچه سه ساله حاجت روا شد. وگرنه اگر میشد، تک تک این سر را بغل میگرفتند، میبوسیدند، نوازش میکردند. این دیگه این اصرار این بچه و تضرع این بچه بود. این گرفت دل خرابه نیمهشب. «علی فم الشریف».
معتبرترین مقتلها را گفتمم. این لبهاشو گذاشت روی لب پدر. پیشونی چقدر عاطفی بوده این بچه! چه خلعی احساس کرده بود! دلتنگ بوسههای بابا شده بود. لبهای پرجاذبه که این بچه که سه سالشه، اون علی تو بیتابی ظهر عاشورا اباعبدالله با این لبها آرام کرد. علی اکبر را. «لسانک، پسرم! زبونتو بیار.» این سری از اسرار اباعبدالله. بچهها را با این لبها آرام میکرده. چی بوده اون لبها! علی اکبر رشید، اون آقا وقتی با این لبها آرام شده، این دختر سه ساله با این لبها آرام نشود!
لبها مدتی گذشت. دیدن صدای بچه در نمیآید. چه بوسه طولانی شد هر بابا! تمام کرده است. شهدا میگفتن هفته دفاع مقدس: «آرزو ما این است که سرمون در بالین اباعبدالله باشه.» شهید این بچه را دست همۀ شهدا زد. روی موقع شهادت لب روی لب پدر بگذارم از دنیا بروم. خدا به این بچه داد. البته خدا به کسی مفت چیزی نمیدهد. تازیانه خوب این پاها را رنج داده. مرحوم مازندرانی در معارض تنگ میگوید. دربندی میگوید. برخی دیگه نقل روضه را در اسرار شهادت و جاهای دیگه گفتن که مثل امروز که روز دفن این بیبی بود. تنها کسی هم بود که اهل بیت توانستند به دلخواه دفن کنند. اینها خیلی حرفه. توی روز... چون حسرت دفن به دل اینها مانده بود. یک بخشی از آرامش مصیبتزده، همان دفنیه که عزیزش را دفن میکند، کنار قبرش. این زن و بچه از همان روزی که عاشورا بدن را روی زمین رها کردند، رفتند. هر مصیبتزده بیقراری میکند. میبرند کنار قبر عزیز.
«قاتل عزیزم فدای دل تو زینب جان، لااقل یک دانه را تونستم دفن کنم.» توی خرابه دفن کردند. دفنش کردند. این بچه را کفنش کردند. غسلش دادند. لا اله الا الله گفتن. بیبی فرمود: «غسالهای بیاورید این دختر را غسل بدهد.» طبق این مکاتب که عرض میشود. چوبی گذاشتند. خلوتی درست کردند. این بچه را غسل میدهد. رفت برای غسل دادن، دیدن پریشان برگشت. عرض کرد به زینب الکبری س: «خانم جان! این بچه مریضی خاصی داشته؟ نمیشود بچه با این حال. زن آنقدر کبودی توی بدن دارد!»
سید ابراهیم دمشقیان وقتی خواب حضرت رقیه را بعد شبهات و بچههاش دیدند. سید شیعهای بود در دمشق. سه شب دخترهاش خواب دیدند. خواب دیدند حضرت رقیه را. «قبر من را آب برده، تعمیر کنید.» تا شب آخر خودش خواب دید. وقتی آمد و روضه مفصلی خواند. فردا همه جمع شدند. سید ابراهیم در حرم را باز کرد. آمدن کلنگ زدند قبر را باز کردند و خودش این بچه را بغل کرد. سه روز توی بغل سید ابراهیم دمشقی بود. فقط موقع نماز این بچه را زمین میگذاشت و بقیۀ وقتها از نیاز... نه نیاز به غذا پیدا کرد و نه نیاز به چیزی پیدا کرد.
سه روز کامل توی بغل سید ابراهیم دمشقی بود و احساس کردم این بچه تنها یک روز از دنیا رفته. اینجور قبر و جنازه سالم بود. ولی دیدم جای...
الا لعنة الله....
خدایا! در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما.
عمر ما نوکرانی مثل ما نوکران، اموات، علما، شهدا. در شب اول قبر این بیبی به فریاد او برسان. توفیق اخلاص حضور بچه به خوبان عالم عنایت بفرما. آنچه را هرچه از خوبان عالم دور داشتی، تفضلاً از ما دور نفرما. خدایا! دشمن رهبر عزیز انقلاب را نصرت عنایت بفرما. و بر مرزها حاکم بگردان. خصوص موانعی که ایجاد میشود در عشق زیارت اهل بیت، مراسم اهل بیت، از سر راه ما برای ما رقم بزن.
الهم...