مداحی بهعنوان تحقق عملی مودت ذیالقربی در قرآن
نقد تفکر «حسبنا کتابالله» و جدایی قرآن از اهل بیت
اشک بهعنوان نشانه اذن الهی و استجابت دعا
گریه در نگاه انبیا و سلوک عاشقانه بهسوی لقاءالله
تبیین فلسفه اشک از منظر عرفانی و قرآنی
فضای مجازی و تهدید ایمان و محبت اهل بیت در جوانان
تبیین نگاه آیتالله بهجت به اشک و محبت الهی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین.
بسم الله الرحمن الرحیم. آقایان مداح و ذاکر اهل بیت علیهمالسلام که "مبتلا" هستند به این شغل و این کار و مشغول باشند به مداحی اهل بیت علیهمالسلام. این «مبتلا» با «مبتلا به چیز بد» وقتی گرفتار میشود، میگوید: «مبتلا شده». مبتلا در زبان قرآن هر کسی که به هر چیزی مشغول است، امتحانش به اوست. مداحان دارند به مداحی اهل بیت مشغولند، مبتلا هستند و مشغول باشند به مداحی اهل بیت، به ذکر فضایل آنها و مطاعن اعدای اهل بیت و مصائبی که بر ایشان وارد شده. فضایل اهل بیت را بگویند و بدیهای دشمنان، مصائبی که به اهل بیت وارد شده را بگویند. همه اینها باید بدانند در چه موقع و جایگاه و چه کاری را دارند انجام میدهند. همه مداحها باید بدانند که جایگاهشان چیست، کارشان چیست، برای چه این کارها را میکنند؟ باید بدانند که همان "مَوَدَّتَ ذِیالقُربی" را که در قرآن هست، دارند پیاده میکنند. کار مداح این است، اجر رسالت را دارد جاری میکند، اجر رسالت مودت ذیالقرباست. یعنی معادل کار پیغمبر، اونی که معادل به حساب میآید، مودت پیغمبر هیچ مزدی از ما نمیخواهد غیر از این. حالا مداح دارد مودت میکند. چقدر این کار، کار بالایی است! چه ذکر فضایل اهل بیت باشد، چه ذکر مصائب آنها باشد. فضایل را بگویند بخونند، همه اینها ادا کردن اجر رسالت و تثبیت کردن مردم بر قرآن است. اینها اجر رسالت را دارند ادا میکنند، دارند مردم را بر قرآن ثابت میکنند. چرا؟ برای اینکه در قرآن هست. روزی که میخوانی، داری قرآن را اجرا میکنی.
اگر کسی بگوید: «ما قرآن را میخواهیم و میگیریم اما به اهل بیت کاری چه کار داریم؟ به اهل بیت حسبنا کتاب الله میگوییم.» کتاب الهی که در آن علل مودت فیالقربی هست! یکی میگوید: «آقا من با اهل بیت کار ندارم، فقط قرآن!» همین جملهای که خلیفه دوم از ابن عباس روایت شده که گفت: وقتی پیغمبر خدا در حال احتضار قرار گرفت و در منزلش مردانی (عمر بن خطاب در میان آنان بود)، فرمود: «بیایید چیزی براتون بنویسم که بعد از این گمراه نشوید.» عمر گفت: «درد بر پیامبر چیره شده. قرآن رو دارید، کتاب خدا ما رو بسه.» پس از سخن در میان حاضران در منزل اختلاف و منازعه شد. پیامبر میگفت: «براتون چیزی بنویسم که بعد از این هرگز گمراه نشید.» برخی سخن عمر را میگفتند. وقتی در محضر پیغمبر بسیار اختلاف کردند و سخنان بیهوده گفتند، پیغمبر فرمود: «برخیزید و بروید، شرارتها!» گفت: «ما قرآن را داریم، به [اهل بیت] کاری نداریم.» پیغمبر کی بهت گفت این آیه الآن نازل شده، این سوره است و فلان است؟ قرآن کسی را روبهروی پیغمبر قرار نمیدهد. قرآن میگوید: «ما قرآن داریم...» جذب کلام اهل بیت. همین قرآن، قرآن دیگر. آیا میشود آن وقت بگوییم کاری به اهل بیت نداریم؟ کتاب الله که در آن «أکملت لکم دینکم» هست، آن را میگویی؟ این قرآن که این... پس آیا میشود بدون اکمال و بدون ولایت اهل بیت، آن قرآنی را میگویید که در آن آیه «إنما ولیکم الله والذین آمنوا راکعون» هست نمایش آیاتی که در شأن اهل بیت است؟ یا نه، در قرآن شما این آیهها نیست؟ بله. اگر در قرآن شما این آیهها نباشد، ممکن است بگویید: «ما قرآن را...» ولی در قرآن که این آیهها نیست، کدام قرآن را میگویید؟ همین قرآنی که فضائل اهل... اگر این قرآن را میخواهی بگیری، همین قرآن برای شما بس است. خب، درست. همین قرآن بس است برای اینکه تو روح این قرآن را ازش گرفتی. هرچی دلت بخواهد بهش تزریق میکنی. این همه آیاتی که در مورد ولایت پیغمبر و ولایت اهل بیت و شأن اهل بیت است، همه را میگذاری کنار. بله، این قرآن با اهل بیت فرق میکند. دوتا.
پس هر کسی که دارد ترویج اهل بیت میکند، دارد [قرآن را] ترویج میکند. قرآن آمده ما را دلالت به اهل بیت بدهد، دست ما را در دست اهل بیت [بگذارد]. بدون اینکه حرف از قرآن بزند، دارد به قرآن عمل میکند. پس باید بدانیم که یک واجب بزرگی بر دوش همه است، واجب بزرگ بر دوش همه. جملات اساتید، معلمین با تعلیم و مادحین با عمل به اینها بفهمانند که از محبت اهل بیت نباید دست برداشت. همه چیز در محبت اهل... اغراق و هرچی حساب کنی. اگر ما خدا را دوست میداشتیم، آیا ممکن بود دوستانش را دوست نداشته باشیم؟ آیا ممکن بود اعمالی را که او دوست میدارد، دوست نداشته باشیم؟ آیا چنین چیزی میشود که کسی دوست خدا باشد، اما دوستِ دوستان خدا نباشد؟ دوستِ اعمالی که خدا دوست دارد نباشد؟ دوستِ اعمالی که خدا دشمن دارد باشد؟ آیا چنین؟ پس معلوم میشود که خدا را همینها توهمی زاییده ذهنشان است. آن خدای واقعی کی را در این خلایق بیش از همه دوست دارد؟ لااقل قبول دارند که پیغمبر را دوست دارد. وقتی پیغمبر میفرماید: «بیایید بهتون یه چیزی بگم گمراه نشید.» میگوید: «قرآن هست.» یعنی چی این حرف؟ مگر پیغمبر چیزی بیرون از قرآن میخواهد بگوید؟ حرف پیغمبر مقابل قرآن است؟ بعد یعنی از قرآن یک چیزی میفهمی که پیغمبر نمیفهمد. بعد یعنی خودت را به قرآن نزدیکتر از پیغمبر میدانی؟ یعنی تو پیش خدا محبوبتری؟ نظرت درستتر از نظر پیغمبر است؟ چه اعتقادی به پیغمبر داری؟ پیغمبر را پیغمبر میدانی یا نمیدانی؟ قرآن هم که فرمود که پیغمبر بگو: «و لا حبیب الله و اهلبیته.» بزرگترین محبوب برای خدا پیامبر اکرم. این پیغمبر، این سلسله همین جور ادامه پیدا میکند. امیرالمومنین، فاطمه زهرا را دوست داری یا نداری؟ دوستان اینها را دوست داری یا نداری؟ همین جور توی این دایره. خدا، دشمنان اینها را دشمن داری یا نداری؟ دشمنان اینها را دوست داری یا نداری؟ نام شکایت میکنیم که اصلاً خدا را قبول داری؟ خدا را دوست داری یا نداری؟ قهراً کسی که گفته «حسبنا کتاب الله»، نه وصیتی و نه هیچ چیز دیگری لازم است. دروغ واضح و آشکار گفته است. مثل اینکه در روز بگوید: «حالا شب است.» یا در شب بگوید: «حالا روز است.»
کتاب اللهی که پر است از «کونوا مع الصادقین». همه قرآن هی میگوید: «با صادقین باش.» کتاب اللهی که متقین و فاسقین را در دو صف قرار داده است. قرآن آمده گفته: «متقین.» آنور هم «فاسقین.» ببینید متقیان کیانند، فاسقان راستگویان کیانند، دروغگویان کی؟ آیا میشود بین آیات تبعیض کرد؟ بگوییم این سری آیات را قبول داریم، آن یکی را قبول نداریم. آیا میشود آیات را تفکیک کرد؟ بگوییم این آیات درجه یک، آن آیات درجه دو. اینها مهم، مثل اینها که معلمها مثلاً به دانش آموزان میگویند: «اینها خیلی مهم است، آنها توی امتحان نمیآید، نخوان.» این مثل این است که بگوییم: «ما نصف قرآن را قبول داریم، نصف را قبول نداریم.» کما اینکه نصاری و یهود از دوستانشان در ۳۰۰ سال قبل، معاهده گرفتند که «لعن یهود و نصاری باید از قرآن [حذف شود]. غیر از خداپرستی چیز دیگری در قرآن نباید باشد.» بنی امیه به مردم یاد میدادند. ایمان، آیات مربوط به ایمان را میخواندند. آیات مربوط به شرک و مشرکین و کفار و اینها را نمیخواندند. کسی کفار را نشناسد، فقط در مورد خدا، در مورد دشمنان خدا دیگر کسی حرف نزند. خدا خیلی خوب است، مهربان است، دوستش... خداپرست باشید که پیغمبر هم وقتی آمد فرمود که: «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا.» کسی باهاش مشکلی نداشت. کنار بقیه خدا... هرکی حالا گفت: «نه، خدای من باشد و خدای دیگری نباشد. لا إله إلا الله. هیچکس دیگر نباید باشد.» اینجا دعوا شروع شد. گفتند: «خدایت را بگذار بغل ۳۶۰ خدا. ما ۳۶۰ تا داریم. هر کدوم یک روز میپرستیم، یک روز هم خدایا تو را.» گفت: «نه، فقط خدای اینجاست.» اینجا دعوا به پیغمبر. ای پیغمبر میگفت: «حالا خود امام هست، دیگر یک گوشه. حالا هم اثبات میکنم، نفی میکنم، غیر از این را نفی.» یهودیان و مسیحیها آمدند گفتند که این آیاتی که مربوط به ماهاست، در مورد مشرکین و اینها باید از قرآن حذف بشود. تیم محرم همین آیات، آمدیم بحث کردیم، بحث غریبی هم هست. بعد میبینی جای جای قرآن پر از این [آیات] است. اینها را بهشون علاقه نداشته باشید، با [آنها] ارتباط نداشته باشید. آتش میگیرد شما را. اینها اهل وفا نیستند، متکبرند. و چقدر ... آیا در مورد یهود، در مورد واقعاً همین الانش هم بحث، موضع منفی شدید میگیرم. دوست دارم این را چه کنند؟ این بدبخت این بیچارههای نادان دوست دارند یهود و نصاری را. آدم موفق وقتی از آن ور همش توی ذهنش میآید پیشرفت. وقتی میشنود آنها، توی ذهنش میآید زندگی خوب. وقتی میشنود آنجا، توی ذهنش میآید چه کنیم حالا امام حسین را هم دوست دارد. میگوید: «تو از امام حسینت بگو، دیگر به آنها چه کار داری؟» آیا چیزی را که تنصیفش کنیم، قرآن است؟ این که برای نصفش کنیم، بگوییم این آیاتی که در مورد خدا و مشرکین و جهنم و بدیها و اینهاست، آن کار قرآن نیست. پس خداپرستی هم لازم نیست باشد. همین که مثلاً انسان کسی را نکشد، کسی را نزند، کافی است. من آدم انسانیت را... حالا بعضی دین دلی. دروغ نگوییم، ظلم نکنیم، نخوریم. خب، تهش که چی بشود؟ یک طویله منظم. گاوها به هم ظلم نمیکنند. ما آمدیم اینجا توی این دستگاه خلقت مثل گاو زندگی کنیم کنار همدیگر؟ معرفت پیدا کنیم، حقیقت را بشناسیم، حقیقت خودمان را، حقیقت عالم را بشناسیم. این حقیقت عالم را که میخواهی بشناسی، یک عده موافق کمکت میکنند برای رسیدن. یک عده مانع میتراشند برات برای معرفت. یک عده دشمن. آنهایی که میخواهند دست تو را بگذارند توی دست حقیقت نیست، اهل بیت دست ما را میگذارند توی دست حقیقت. ما را به معرفت میرسانند. الی ماشاءالله دشمن دارند. سر دشمنی را هم اینها باز نکردند، دشمنی نکردند. امام حسین مگر با کسی خصومت شخصی داشت؟ مگر کسی را تحریک میکرد که تا لحظه آخر هم شمر را نصیحت کرد، عمر سعد را نصیحت کرد. واقعاً دوست داشت عوض بشوند، دست بردارند از جنایت. دشمن بودند یا نبودند؟ ما فقط از حسین بگوییم، به یزید و عمر سعد و شمر کار نداشته باشیم. مگر میشود؟ بعد این یزید، شمر، عمر سعد و اباعبدالله و اینها امروز هم هستند یا نیستند؟ فقط مال ۱۴۰۰ سال پیش بودند؟ هر روز حسینی دارد، یزیدی دارد. هر روز حسینیهایی هستند متصل به حقیقتند در این عالم. فهمیدهاند چه کارند و کیاند. یزیدیانی هستند که سر در آخور طبیعت دارند و غرق در غفلت حیوانیت و جنایت و شرارت. هر روز باید این را بشناسی، آن را بشناسی. به این نزدیک شوی، از او فاصله بگیری. این کاری است که قرآن از ما خواسته، این کاری است که مداح باید انجام بدهد. این کاری است که به همه ما واجب است: محبت اهل بیت و نفرت دشمنان اهل بیت. معلم کار، همه چیز در محبت اصل نقطه در تربیت، در رشد، در سلوک همین جاست: کی را علاقه داشته باشم، کی را علاقه نداشته باشم. این اصل کاری است که باید هم در خودمان انجام بدهیم، هم به ... کی باید به کی نزدیک بشوم؟
همین که مثلاً انسان کسی را نکشد، کسی را نزند، کافیست. خداپرستی هم لازم نیست. بتپرستها ما هم نگاهی داریم، صفایی داریم، زنهایی داریم، مال مردم خوری داریم و غیره. بالاخره یک چیزهایی را آنها قائلند. اما اینکه خدا یکی باشد، نه. این بتها شفاعتند، آنها عندالله شفیعان. اگر بنا باشد بر تبعیض، اکثر مردم اصلاً خداپرست نیستند. اکثر مردم بتپرستند. دین خدا تبعیضی نیست. یا باید همهاش را بگیری یا هیچ چیزش را نگیری. [اینها که میگویند] این چیزها را از دین قبول داریم، آنجایی که میگوید صداقت داشته باش، دزدی، دروغ نگو، قتل نکن، اینها. یک دین خوب است. نماز و نمیدانم زکات و حج و اینها را دیگر نه. دیگر به کسی هم اکراه نکنید. همهاش، همه دین سرچشمه گرفته از حقیقت. شما را میآورد به انسانیت میرساند، کمال میرساند، به آن نقطه مطلوب، به آن غایت ساخته شدی، حقیقت توحید، به آن الهی، به جذبات توحیدی، به عالم نور، به اینها میبرد. همه دین یک جاهاییاش را میفهمیم، برایمان واضح است. مثل جایی که میگوید دروغ نگو. دروغ بگو. دروغ گفتن واجب است. اگر جان کسی با صداقت من خطر بیفتد، اینجا دروغ گفتن واجب است. آدم نکش. یک جا میگوید آدم بکش. کشتن قاتل ائمه دشمن باش. یک جایی میگوید محبت، نفر. پول خرج... همه اینها را حساب دین، همه اینها با همه. من درآوردی نیست که هر جایش را خوشم آمد قبول بکنم، هر جایش را خوشم [نیامد قبول نکنم].
کتاب الله، «حسبنا کتاب الله». همه کتاب الله یا نصف کتاب؟ همهاش را میخواهی قبول کنی یا نه؟ پژوهش که میگوید پیغمبر و اهل... نانی برای خودت در میآید و تو تأمین... کشورهای عربی قرآنشان همین است دیگر. این قرآن صهیونیستها را تأیید میکند. موقع دفن شیمون پرز، رئیس رژیم صهیونیستی قارئی قرآن از مصر آورده بودند، قرآن میخواندند. شیمون پرز که دیگر اصل صهیونیستهاست. از این خبیثتر [؟] صهیونیستها از ادیان مختلف، کتابهای مختلف میخواندند توی دفنش. قاری قرآن از اینجاها... خود صهیونیستها پول میدهند، هزینه میکنند، قرآن این جوری خوانده بشود. این قرآن را صهیونیستها هم تأیید [میکنند]. مسجد میسازند، هیئت میزنند، هر رقم بتوانند کمک میکنند برای این جور هیئتی. برای این... همان قرآن نصفه است. یک مرد ناجوری بود، وقت مردنش به بچههایش وصیت کرد: «ای بچهها، اینهایی که شما را دعوت میکنند به خداپرستی و دینداری، تا میتوانید انکار کنید که خدایی هست. اگر مغلوب شوید در برابر مدعی اینکه خدایی هست، دیگر از شر اینها راحت نیستید. باید تابع اینها شوید.» گفت: «نمیگویم تا یا باید من را و خدا را قبول کنی، همهاش را باید قبول [کنی].» اگر بگویند: «زن باید از باطن دست وضو بگیرد، مرد از ظاهر دست.» دیگر نمیتوانید مخالفت کنید. تا آخر این سلسله میکشد. همهاش را باید بپذیری: این نمازشه، نماز مرد این است، نماز زن این است، تفاوتهای اینها این شکلی است. مرد پوششش این است، زن پوششش این است، دیهشان این است، ارثشان، قصاصشان این است. اصل قانون قصاص و... همه اینها مال همان خدای [یا] قرآن را پذیرفتی از جانب خدا. خود خدا را پذیرفتی. نپذیری. وقتی پذیرفتی، دیگر بقیهاش را نمیشود انکار کرد.
پس قهراً این کسانی که میگویند این مداحی چیست، مصیبت... نماز میخواند و قنوت میگرفت، گریه میکرد، میرفت. نه کاری به ... به همه مهربان، عارف. یعنی این جملات آقای بهجت خیلی بنده اصرار دارم این کلمات دیده... خیلی مهم است، دوباره میخوانم. این مرد زیرک دانا و این روحیه، این روحیه همان روحیه انقلابی [است]. اینها از گوشهگیری و انزوا و صلح کل با همه خوبم و این عرفان این شکلی عرفانهای عرفان اهل بیت [نیست]. نفی و اثبات. قهراً کسانی که میگویند این مداحی چیست، مصیبت این قدر احمق هستند که نمیفهمند این اشک طریقه تمام انبیا بود برای شوق لقاء. آقای بهجت که این قدر مهربان بود، جوجه را آورده بودند توی خانه، روزی سه بار میپرسید: «به این جوجه آب دادی؟ غذا دادی؟» [وقتی خبر] بمبگذاری شده در عراق ۳ [میشنید]، گریه میکرد. میگفت: «مسلمانها که در...» در چنین فشاری در این... در اوج رحمت و محبت و عطوفت. اینجا به اینها که میگویند اشک ریختن چیست، میگوید: «این قدر احمقند.» عین تعبیر آقای بهجت، که نمیفهمند طریقه تمام انبیا بود برای شوق لقاء. همه انبیا برای اینکه محبت خدا را ایجاد بکنند، به شوق بیاورند، چون میخواستند راه بیندازند به سمت لقاء، برای اینکه به شوق بیاورند، تکان بدهند خلایق را، اینها را اشک را در اینها جاری میکردند. اشک راه همه انبیاست برای ایجاد شوق لقاءالله. اباعبدالله مسیرش به سمت لقاءالله بود. «من کان مبذولا علی لقاء الله فليرحل». هرکه وطن خودش را لقاءالله میداند، راه بیفتد با هم بریم برای تحصیل رضوان الله.
و مسئله دوستان خدا هم از همین باب است. اشک تحصیل مقدمه سازی اشک لطافت میآورد، اشک انس میآورد، پیوند ایجاد میکند، رفاقت میآورد. یعنی چی؟ «دین شما دین گریه است.» امام حسین مصیبت نیست و راه حسین را پیدا [کنیم]. شاد باید باشیم. روز عاشورا اصلاً باید لباس روشن بپوشیم، جشن بگیریم. شما از دنیا، امام حسین... امام حسین را از دست دادیم، اینجا محروم [هستیم]. بله، با همچین امامی داریم، خوشحالیم. کدام احمقی وقتی پدرش با افتخار کشته بشود، میآید جشن؟ افتخار کنیم پدرش ارزش و جایگاه و اهمیتش بالاتر. شهادت حاج قاسم سلیمانی، خوشحال بودیم از اینکه همچین شهید پرافتخاری داریم. جشن نگرفتیم. همه گریه میکردند، ناله میکردند. سالگرد او هم هر سال همین است. عاشورا روز... طاووس فرمود: «اگر استاد تحریف و جابجا کردن مغالطه و...» امام حسین کشته عشق. جشن بگیریم بابت اینکه همچین امامی داریم و بازی. روز شادی. امام صادق فرمودند: «بعضی کربلا میروند شیرینی با خودشان میبرند. توی کربلا شیرینی میخورند.» بعد تعبیر حضرت: «پدر خودت اگر مرده بود، میرفتی کنار [قبرش شیرینی میخوردی]؟» محبت اینها هم اگر در فرح اینها و در حزن [اینها] اشک آورد. این محبت به اهل بیت باید جوری باشد که در خوشحالی، خوشحال؛ در ناراحتی اهل بیت، ناراحت باشیم. جوری که [اشک بیاید]. این محبت دلیل بر این مطلب.
خیلی اول اینکه همه انبیا از خوف خدا بکا داشتند، اشک از کجا؟ همه انبیا گریه میکردند. آیا از شوق لقای خدا بکا نداشتند؟ شوق نمیریختند برای اینکه به ملاقات حق تعالی برسند؟ انبیا کارشان همین بوده. اگر کسی انبیا را قبول دارد، باید بکا و گریه را هم قبول داشته [باشد]. گریه هیچی نمیگوییم، لبخند میزنیم. خیلی با اهل گریهایم. گریه عشق، گریه علت. اشک ذلت نیست. اشک بدبختی و تو سری خور بودن نیست. اشک عشق است، اشک شور است، اشک حماسه است، اشک افتخار است، شوق صلابت. رهبر انقلاب در نماز میت شهید حاج قاسم سلیمانی چه اشکی میریخت. کسی این را حمل بر ضعف میکرد؟ چقدر بیچاره شدند، زبون شدند. «الحمد لله الذی رزقنا الجهاد فی سبیله.» شکر خدایی که به ما روزی کرد ما در راه او جهاد [کنیم]. نصیب ما شهادت در هم. عشق به این شهید است، عشق به هیچ کس [دیگر]. دیدن این اشک خوشحال نمیشود. دشمن وقتی این اشک را میبیند، تنش میلرزد. میگوید: «اوه اوه، اینها هنوز که هنوز است، پس ادامه... همین آش و همین کاسه.» اشک، اشک عقبنشینی نیست. اشک پیشرفت است. اشک حرکت است. اشک ادامه مسیر است. این [دشمن] هیچکس نمیگوید: «خب، الحمدلله اینها دارند گریه میکنند، پس یعنی دیگر میخواهند عقب بشینند.» [بلکه] اشکی برای امام حسین [میریزند]، میترسد.
اگر ما ملت افسرده [بودیم]، علامت عقبافتادگی [بود]. خوشحال میشدم و تقویت میکردی. عقبافتاده نگه میدارد، تقویت میکند. اشک عقبافتادگی نیست، پیش است. برای همین تا این اشکها هست، خط فکری امام حسین [هست]. همان نادانی که میگوید: «به جای اینکه اشک بریزی، بشین راهش را ادامه بده.» آن احمق نمیفهمد که همین اشک است که باعث میشود شوق ادامه راه هنوز زنده [است]. ادامه بدهیم. باید یک عشقی باشد، یک شوقی باشد که راهش را ادامه بدهیم. این اشک است که تا این اشکها هست، شور این هم هست که راه [هست]. اشکها نباشد، یادی از او نیست که اصلاً کسی بخواهد راهش را ... خوب دقت [کنید].
شیاطین خصوصاً این جوانهای بیگناه ما، بندگان خدا توی این فضای مجازی بی در و پیکر، انباری از لجن، این فضای مجازی انباری از لجن، انباری از تعفن، کثافت. هرکه هر کثافت و لجنی که دارد میریزد. جوان ما بدون هیچ ابزار و مهارتی توی این فضا رها میشود. هیچ کسی هم نیست که دستش را بگیرد. آدم غ [میشود] صبح تا شب. بعد این قدر که دین اینها برایشان مانده، جای تعجب است. جوان این قدر که هنوز محبت امام حسین، عشق کربلا دارد، زیارت قبول. پولهایی خرج از کانالهای [مختلف]، به انواع مأموریتهای مختلف. یکی فقط زیارت را میزند. یکی نمیدانم جمهوری اسلامی، یکی فقط، یکی تقویت شهوات، یکی سبک زندگی. گوشهای فراگیر دارند کار میکنند که خیلی [مهم است]. دانشگاه میآید ترم... هرچه جلوتر [میرود]، دانشگاه همیشه میبینیم، میدیدیم، ترم یک بچه روبهراهی [بود] نسبت به خانواده و اینها، آرام آرام دیگر ترم چهار نمیبینی این را. مگر اینکه کسی توی فضای دانشگاه کار فرهنگی جدی و قوی برطرف بکند، تقویت [کند]. اینها وظیفه ماست. کار مداح این قدر ارزش دارد به خاطر اینکه این جور تقویت دلها را فقط به روضه خواندن و صدای خوب داشتن و اینها نیست. تحریک احساسات نیست. قلوب را باید دلها را... همه ما میتوانیم دلال محبت اهل بیت باشیم. دلها را بیاوریم پشت خودمان. اول باید پر باشد، استدلال قوی باشیم، ارتباط بگیریم با همین جوان فامیلمان، با همین همسایهمان، محلهمان. حرفش را بشنویم به جهت...
و همچنین از ادله بر مطلب این مسئله که در روایات وارد شده و ثابت است که در اذن دخول حرم شهدا این مطلب منصوص است که شخص بگوید: «ادخُل یا الله، ادخُل یا رسول الله، ادخُل و فلان» و از تمام ائمه استیذان میشود. بعد میگوید: «فان دمعت عیناک فتلک علامت الإذن.» اگر اشکت جاری شد، این علامت اذن است. اشک این قدر مهم است. اشک علامت گشایش [است]. از کجا میفهمیم؟ از ملکوت دری به روی ما باز شد. دریچه چشمت گشوده شد، اشک جاری شد یعنی دریچه باز شده. وگرنه به در و دیوار چه کردم که در بسته شده؟ پیوند من... یک چیز، یکی از نشانههای اسرارآمیز ارتباط [است]. ارتباط. اما کیست که بفهمد مطلب را؟ کیست که عاقل باشد؟ کسی که این را بفهمد، عاقل است. عاقل این است که اینها حالیش بشود. این اشک چشم به اعلا علیین مربوط است. جاری میشود، میآید. به تعبیر حضرت استاد آیت الله ... و «عرشه علی الماء». عرش خدا بر آب است. کدام آب است؟ این همان آبی است که از چشم تو خارج میشود به اسم اشک. عرش خدا بر این آب است. این اشکی که از چشم تو میآید، از آن آب [است]. از آن آبی که عرش خدا مستقر [است]. مایه حیات [است]. مثل طوطی ما چیست؟ این باران است. این زمین اگر این باران [نبارد]... تکه زمین، به قول یکی از عرفا، اگر رطوبت نباشد در چوب، این آرام آرام... بعد دیگر تنها ثمره و تنها کار کردی که دارد این است که هیزم [شود]. آنی که چوب را از هیزم بودن در میآورد، رطوبت است. این رطوبت همان اشک است. همان همان نرمی و لطافت. اگر کسی عشق خدا، در عشق اولیا خدا در دلش نباشد که این عشق اگر بود رطوبتش این [است]. اگر نبود، آدم میشود هیزم. «اتقوا النار التی وقودها الناس و الحجاره». این آدمها هیزم جهنمند. چشمی که اشک ندارد، این چشم خشک است. این همان چوب است، چوب خشک هیچ جز آتش برای آتش زدن ندارد. این اشک چشم به اعلا علیین مربوط است. اما احمقها میگویند: «اشک چیست؟» اینها نعوذ بالله خرافات است! اینها چیست؟ میگویند اشک خرافات است، و مداحها برای کاسبی خودشان است. و شما همش دوست دارین مردم گریه کنند و احمق معرفی [شان کنند]. حرفهایشان عاقلانه به نظر میرسد ولی اوج حماقت [است]. هیچی از دستگاه عالم و دستگاه عشق نفهمیدهاند. هیچی نفهمیدهاند. این بدبختها جز شکم و شهوات و سر توی آخور کردن و اینها، هیچی حالیشان نمیشود. راست میگوید. خب، برای اشک ریختن چه اهمیتی دارد؟ کدام گوسفندی برایش مهم است این است که اشک بریزد؟ گوسفند اذیت میشود از اشک ریختن. گوسفند علف برایش مهم است، علفش را بخورد، شیرش را بدهد. کی میآید کاری بکند که عاطفه گوسفند را تحریک بکند؟ اگر کسی بخواهد کار بکند، گوسفند را تحریک بکند که اشک ازش بیاید، هم کار او احمقانه است، هم اذیت این گوسفند است. علفش را بخورد، چرا مزاحم کارش میشوی؟ ما توی این عالم گوسفند و بدتر از گوسفند کم نداریم. خود غربیها الان کتاب مینویسند، کتاب روانشناسی غربیها و حالا آنهایی که متمایل به افکار غربی توی ایران اسمش را میگذارند: «گوسفند نباشید.» لطفاً گوسفند... قبول دارند یک اکثریتی دارد گوسفندی زندگی میکند. ما باید بیاییم کار بکنیم. یک عده زندگی گوسفندی [دارند]. گوسفند وقتی زندگی کرد، فقط برایش علف مهم است. از اشک چی میفهمد؟ از عشق چی میفهمد؟ از مظلومیت حق و حقیقت چی میفهمد؟ برای گوسفندها چه اهمیتی دارد که ۱۴ قرن پیش یک نفر آمده مظلومانه کشته شده؟ در علف من دخالتی دارد؟ علف من تردتر میشود؟ بیشتر میشود؟ شیر من بیشتر میشود، گوشت من بیشتر میشود، چربتر میشود؟ خاصیتش برای من چیست؟ چه حسین، چه یزید به ما چه؟ بدبخت. چه ملکوتی ندارد؟ این کجا مگر میخواهد برود که دنبال حسین و یزید [باشد]؟ علف خوردن که دیگر حسین و یزید ندارد. ملکوت رفتن حسین و یزید دارد. سیر آسمان کردن، یکی حسین، یکی یزید است. باید دست توی دست حسین سیر کنی در سماوات. دستت در دست یزید باشد، نمیگذارد بروی. احمقند به خاطر این.
اشک چشم به آن بالا مربوط است. عمل «ام داوود» آن قدر مفصل است که از ظهر تا غروب بعضیها آن را نمیتوانند خلاص [کنند]. در روایت دارد که در سجده آخر سعی کن اشکی از چشمت بیاید. اگر آمد، علامت این است که دعایت مستجاب شده است. عجب! شما میگویید این اشک هیچ کار [نمیکند]؟ مستجاب شده. اگر اشک آمد، دعایت رفته بالا. از این تونلی که دعا میرود بالا، این دعای لطیف میرود بالا. علامتش چیست؟ از آن طرف اشک لطیف میآید پایین. اگر اشک لطیف از آن مجرا آمد، بر چشم تو جاری شد، معلوم میشود که این دعا لطیف بود و بالا رفت. بعد میگویند این اشک چیست؟ برای چی بدون گریه دعا کنیم؟ خدا یعنی این قدر [بیرحم]؟ بعضی احمقها اینها را میگویند دیگر. «خدا این قدر بیرحم است و من اشکم نیاید آن قبول نمیکند؟» نه احمق. اینها قواعد لطافت [است]. باران بر این زمین جاری نشود، این درخت را رشد نمیدهد. خدا از رَحمش، حکمتش، از رحمتش همه این عالم را حساب آفریده. راه رشد این در آب باران است. کویر، خوشزار است. راه رشد این دل شدن، این دل حیات این دل، سر بر آوردن در ملکوت، اشک است. بدون اشک مسیر... مثل اینکه آفتابی بخورد و اینجا سبزه هم ندارد. افسوس. توی بورس میبینی سهمت ریخته. این جور افسرده. آن اشکها بیچارگی... نخیر. این اشتباه محض است. این اشک ما مربوط از آنجا است. استیذان از آنجا [میشود]. استجابت دعا میکند. دعا که مستجاب میشود، این اشک یعنی این قدر این دعا رفت بالا، رسید به عرش الهی. علامتش چیست؟ عرش خدا بر چیست؟ بر آن آب. از آن ور جاری میشود، میآید در چشم من میشود. این دعا تا آخر. از رحمت خداست. نشانه گذاشته که ما ببینیم دعامون قبول شد یا نه. صدامون بالا [رفت] یا نه. لطفی از هرچه میتوانی سعیات را بکن اشک جاری بشود. ادا درآوردن و فیلم بازی کردن نیست. این را، فشاری است که داری وارد میکنی برای اینکه این عمل بالا برود. لطیف میکنی این عمل را.
علما باید بدانند کسانی که حاجت مهمی دارند، یکی از همین نمازها و از همین عبادتهایی که برای و اگر بخواهند تثبیت بکنند، تأیید بکنند و برسند به حاجت خودشان، بلاشک ملتفت باشند. بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها بروند به سجود و در سجود سعی کنند به اندازه بال مگسی چشم تر [کنند]. خیلی از کار مختلف، دعاهای مختلف، نمازهای مختلف میخواهی انجام بدهی به حاجت برسی. آن اصل کاری که حاجتت را درست میکند و جواب برات ایجاد میکند، آن اشکی است که تو سجده [میریزی]. بعدش به سجده برو. [اشکی] به اندازه بال مگس. این علامت این است که مطلب تمام شد. دیگر تو با خیال راحت باش که دعا را رساندی به ملکوت. رساندی به آن منبع و معدن و دعای تو شنیده شد و جواب گرفت. این دیگر خیالت راحت. دیگر باید بنشینی با آرامش ببینی چه میخواهد، به چه نحوی خدای متعال میخواهد برایت محقق کند. چه جور میخواهد نیاز تو را برطرف کند. [مهم] از مطلب این است که تو دعایت شنیده شد و استجابت شد. بابت این دیگر غصه نداشته باش که من خدا صدامو نمیشنود، حرف بالا نمیرود، جوابم را نمیدهد. اشک اگر جاری شد، این اشک خود جواب خداست. خود این اشک جواب خداست. بلکه «آن الله تو لبیک ماست، وان نیاز و درد و سوزت پیک ماست.» مولوی. با نیاز و درد و سوزت پیک ما [هست]. چشمت را جاری [کن].
این پیامکهایی که آدم میدهد، بعدش یک تیک میخورد. آن تیکی که ما تو پیامی برای خدا وقتی ارسال میکنیم، تیکش چیست؟ اشکی که از پیغام تو رسید به ملکوت، جواب گرفتی، تمام. بله. چیزی که هست، عینک ما، صرفاً ... فرزند. ما از خدا خانه میخواهیم، اما خدا خانهای را که ما میخواهیم به مصلحت ما نمیداند. چه میکند؟ آیا باطل میکند دعای ما را؟ خیر، بالاتر از خانه به ما میدهد. چقدر این حرف [مهم است]؟ ملک [یا ملا؟] میفرماید: «چند سال بر عمر این شخص بیفزا.» میخواستی خونه داشته باشی، آرامش بیشتر داشته باشی، گشایش داشته باشی، رفاه. خدا رفاه یک جور دیگر [میدهد]. یک جای دیگری که مصلحت [است]. میفرماید: «عمر دعای غیر مستجاب ما نداریم.» خصوصاً اگر استجابتش قطعی است. برو برگرد ندارد. این بیچاره خیال میکند این همه زحمت کشید، آخر اثری از خانه و دعای خودش ندید. دعایش مستجاب نشد. اما نمیداند بالاتر از استجابت این دعا را به او داد، ولی او نمیفهمد. حسن ظن به خدا باید داشته باشیم. عینکت باید واسع و صاف باشد، گد [کد؟] نداشته باشد. نگاهمون به خدا این خود رحمت، خود کرم است. صدا بزن، جواب نده [؟]. مگر به خدا میسپاریم همه را در تثبیت این اصل اصیل که مودت ذیالقرباست با تمام لوازمش. تا گاو و ماهی که ثابت قدم باشند، ان شاء الله.
آخر همه هامون خوش. به حال اینهایی که با آبرو میروند، با دست پر میروند. دیروز بعد از جلسه از اینجا خبر ناگواری دریافت کردیم: درگذشت حضرت آیت الله [فلان]. خیلی خبر تلخی بود. این بزرگوار خیلی حق به گردن ما دارد. انسان برجسته، عالم، خالص. خیلی ویژگیهای منحصر به فردی داشت. در خانهاش به [روی]... همیشه باز بود. مه گوشی زنگ میزدی جواب میداد، سؤال تو. صفا، صمیمیت، تواضع. توی خانهاش چهارشنبهها جلسهای بود، اوج محبت. هیچ نشانهای از این آقازادگی در بچهها دیده نمیشد. اینها پذیرایی، غذای خانه ایشان. فضای پر مهر، صمیمیت، بیان شیوا و آن معارف نابی که از کلام ایشان میریخت. خیلی داغ بر دل استاد عزیز. و این شخصیتها را امسال خیلی از رفقامون از روز اول سال، از رفقا. سال امسال سال ۹۹ در سال گذشته. خدایا ما را نجات بده. ما را... دور و ورمون دارد هی خالی میشود. این اولیا خدا و بزرگان و اساتید یکی یکی دارند میروند. ما ماندهایم و این دنیای پر از گرگ، این دنیای پر از ظلمت، این نفس اماره، این شیاطین. اولیا خدا رها میکنند ما را، میروند به ملکوت. ما در این وانفسا، خدا به دادمون [برسد]. ما عاقبتمون چی میشود؟ و با چه؟
خیلی، آیت الله ممدوحی عشق و شور عجیبی به اهل بیت داشت. هر هفته درس اخلاق ایشان، یک تکه روضه باید کنارش میبود. با آن مقام علمی این بزرگوار... میشه پهنای صورت خودش روضه میخواند یا قبل از روضه خوانی مطالبی میگفت، بعد از روضه خوانی مطالبی. [همان] محمود روضه میخواندند، اشکهای ایشان و چشمان خیس ایشان وقتی یادم میآید... امروز روز تشییع این بزرگ [بود]. دفن فراموش نشود. دیگر ما حتم داریم به فضل الهی ایشان حتماً امشب مهمان اباعبدالله [است]. روز شهادت دختر امام حسین از دنیا رفت، مهمان عزیز رقیه ان شاء الله. سلام ما را برساند. وقتی فراق این اولیا خدا این جور برای ما سخت است، این کشیدن از دوری اباعبدالله [است]. با احترام از دنیا رفتن، با عزت و افتخار از دنیا رفتن. کسی به اینها نگفت بالای چشم ابرو. بستر از دنیا رفتن. مثل پروانه، زن و بچه دور اینها چرخیدند. شخصیتهای زیر خاک [رفتند]. به قربان آن آقای مظلومی که تنش روی خاک بیابان رها، سرش روی نیزهها، منزل به منزل سراغ [میبردند].
سخت است انسی پیدا [کردن]. واقعاً علاقهای که داشتیم به این استاد عزیز، واقعاً از جنس علاقه فرزند به پدر [بود]. آرامشی ما پیدا میکردیم در دست گرمای محبت، نگاه پر مهر ایشان. خیلی سخت است. نگاه پر مهر و ما در منزل ایشان، محضر ایشان داشتیم. حالا اگر فرض کنید بچه نگاه پر مهر پدر را از بالای نی بخواهد نگاه کند، نگاه پر مهر از آنجا، چقدر سخت است. پر مهر. همیشه کنارش دست پر مهری آدمی دست را میگیرد، میبوسد. قربان آن سری که دستی برایش نمانده. دستیه [؟] نه آغوشیه. این دست کجاست؟ الان با این دست چه کردم؟ آغوش پر مهر کجاست؟ آن استخوانهای سینه چه؟
زبان حال از رقیه دیروز این بود: کجای عالم دیدی بچه سر بابا را این جوری توی بغل بگیرد؟ بچه وقتی [دلش]... توی آغوش میگیرد بابا را. دست بابا روزها را میشوید. کارهای دنیا برعکس است. من با این دستهای ناتوان، با این بدن خسته و تو را باید توی بغل بگیرم؟ من باید موهای تو را شانه کنم؟ من باید دست نوازش روی صورتت بکشم؟ زبان حال نشين. من دلم برای بوسههای تو تنگ شده. بچه خودش را لوس میکند برای بابا. ناز میآورد. بابا وقتی از محل کار برمیگردد، بچه خصوصاً دختر بچه اگر دستش زخم شده باشد، پایش زخم شده باشد، جراحتی بهش وارد شده باشد، ما تجربه کردیم. به چه [حالی]. ساعتها منتظر چشم در [چشم] مینشیند که بابا بیاید. تا بابا میآید، میدود سمت بابا. «امروز پام زخم شد بابا. ببین دستم کبود شده. صورتم زخم شده بابا.» در آغوش میگیرد، میبوسد، نوازش میکند. این اشکها هدیه باشد، بدرقهای باشد به روح استاد عزیز ما. خیلی دوست داشت بابا بیاید به بابا بگوید اینها باهاش چه کردند. میخواست بگوید: «بابا، ان قدر موهامو کشیدند. دست را بلند کردم بابا. ان قدر زمین خوردم بابا. ان قدر از روی پشت بام من سنگ زدند.» حال و روز بابا را که دید، صدا زد: «یا بُني، من الذی قطّع وریدک؟» به من بگو کی رگ گردن تو را بریده؟ بابا، صورتت را زخم کرده؟ بابا، چرا لبهایت ترک [خورده]؟ بابا، چرا ان قدر صورتت ژولیده و غبار گرفته؟ بوی بابا...
لعنت الله علی القوم الظالمین. خدایا بر فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران اهل بیت قرار بده. اموات علما، شهدا، خصوصاً استاد عزیزمون مرحوم آیت الله [فلان]. پیام تسلیت رهبر انقلاب از ساعت [اول] سر سفره با مرکب اباعبدالله [باشند] مهمان خاص و دعاگوی ما قرار [بگیرند]. شب اول قبر اباعبدالله به فریادمون برسد. هرچه به خوبان عالم عنایت فرمودهای تفضلاً به ما عنایت بفرما. هرچه از خوبان عالم دوری [کردهای] تفضلاً از ما دور بدار. توفیق اخلاص، مراقبه، توجه، تذکر، بندگی خالصانه به ما. شر ظالمین به خودشان برگرد. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود [کن]. رهبر عزیز انقلاب حفظ [کن]، نصرت عنایت بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه برای ما رقم بزن. «یا نبی و آله، رحم الله من قرأ...»