جایگاه اشک بر سیدالشهدا در میان مستحبات الهی
مقایسه گریه از خشیتالله با بکاء بر امام حسین علیهالسلام
قبولی اعمال و نماز شب در پرتو اشک و حزن قلبی
تمایز میان گریه حقیقی و تباکی در سلوک مؤمن
مکتب احراق و سوزاندن خود برای رسیدن به فنا
اثر گریه حسینی در تربیت، اخلاق و عدالت اجتماعی
نسبت اشک و فناء با خون شهید در جمله «أنا قتیل العبره»
نقش بکاء در رفع غم، تطهیر قلب و درمان افسردگی
دیدگاه آیتالله قاضی و آیتالله بهجت درباره اشک عرفانی
اشک بر سیدالشهدا بهعنوان معیار نجات در قیامت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
فصل هشتم کتاب
اشاراتی در باب مجلس عزای سیدالشهدا علیه السلام.
بکاء در مصائب اهل بیت علیهم السلام و بهخصوص سیدالشهدا علیه السلام شاید از آن قبیل مستحباتی باشد که افضل از آن نیست؛ یعنی افضل از آن در مستحبات نیست. بکاء من خشیت الله، گریه از ترس خداوند هم همینطور است که شاید افضل از آن نباشد. آیا نماز شب هم از همین قبیل است؟ آیا ممکن است در همین درجه باشد یا اینکه اینها مقدم بر نماز شب هستند؟ بکاء من خشیت الله و بکاء برای مصائب سیدالشهدا علیه السلام معلوم نیست عدیل داشته باشد؛ زیرا نماز شب عمل قلبی صرف بلکه کلاً قلبی است، ولی حزن و اندوه و بکاء عمل قلبی است؛ به حدی که بکاء و دمعه (اشک) از علائم قبولی نماز، نماز وتر است.
میفرمایند که اشک ریختن برای امام حسین، در مصائب اهل بیت و خصوصاً برای امام حسین علیه السلام، شاید از آن مستحباتی باشد که دیگر بالاتر از این مستحبی نداریم. هیچکدام از مستحبات در درجۀ گریه برای امام حسین نیست. ببینید تفاوت آقای بهجت را با آدمهای کور و جاهل که میگویند: «یا اصلاً اسلام رو قبول نمیکنند به خاطر این اشکها و عزاداریها. یا میگویند اسلام و امام حسین و اینها رو قبول دارند به ظاهر، ولی شما درآوردین اسلام بدون اشک. اسلامی بدون اشک؟ امام حسین مگر برای گریه کشته شده؟ اینها افسردگی شماها، پول شما، نان شماها تو این گریهها بوده.» چقدر پرتاند بندگان خدا! نفهمیدند حقیقت و جایگاه امام حسین در عالم، گریه، اتصال قلبی و مستحب. مستحب یعنی چه؟ یعنی خدا دوست دارد.
آقای بهجت میفرمایند که مستحبی که بالاتر از این مستحبی نداریم؛ چیزی را معادل این خدا دوست ندارد در میان مستحبات. عرض کردم تفاوت مستحب و واجب را. واجب اونیه که الزامه. اگر انجام ندهی، اولاً که مصلحت خیلی زیادی توشه؛ ثانیاً اگه انجام ندهی، محرومیت سنگینی داری در حد عقوبت. در مستحبات عقوبت فقط نیست، همهاش هست؛ همان اندازه بقیه مصلحت دارد ولی عقوبت را ندارد. فقط عقوبت را … بلکه شاید بشود گفتش که مصلحت گاهی توی مستحبات از برخی واجبات بالاتره. این را توی صفحات بعد به این مطلب اشاره میکنند. میفرمایند که مستحبی که هزار واجب در آن است. «فمَن اَشْکَ» بر اباعبدالله، عزاداری بر امام حسین، مستحبیه که هزار تا واجب توشه! هزار تا واجب. بندۀ خدا، شما ببینید منبرها در طول سال کِی شلوغه؟ مردم کِی به منبر میروند؟ کِی به مسجد میروند؟ کِی به حسینیه میروند؟ آنقَدَر که محرم مخاطب دارد و شلوغه، ماه مبارک شلوغ نیست! این را قبول دارید؟ آنقَدَر که دستههای عزا و هیئتها شلوغه، مساجد شلوغ نیست! برخی بزرگان هم شوخی میکردند، میگفتند: «اینها از مظلومیت خداست که نلبکی و استکان حسینیهها از کفشهای نمازخانههای مسجد بیشتره.» سالی یه بار میخواهند مثلاً یه چایی بدهند، استکان گذاشتند؛ برای اینکه اینجا مخاطب دارد، اینجا مصرف داریم، اینجا داریم کسی که مصرف بکند. مسجد ندارد، مسجد آدم رفتوآمد ندارد. هیئتهاست که شلوغه. امام حسین که آن هم به خاطر همین اشک و عشق و شور و به خاطر این چیزاشه دیگر؛ آن پیوند قلبی که با امام حسین برقرار میشود، آن هیاهویی که تو این مجلس هست، سروصدایی که هست، اینهاست که هیئتها را شلوغ میکند. دم و دستگاه امام حسین شور دارد، هیاهو دارد.
یه اتصال قلبی، عمل قلبی. عملی اثرش و ارزشش بیشتره که قلبی باشه. اصلاً همه اعمال مقدمۀ عمل قلبیه. ما نماز میخوانیم، رکوع، سجده، بلند میشویم، مینشینیم، وضو میگیریم، همه اینها مقدمه است. مقدمه چه؟ مقدمه عمل قلبی، «اقم الصلاه لِذِکری»؛ برای اینکه دل متوجه بشود، دل متذکر بشود. نماز شب هم اثرش و ارزشش تو اینه که دل متوجه بشود. علامت قبولی نماز وتر که نماز شبه، اشک است. اگر در قنوتش یا در جای دیگر از نماز شب کسی اشک داشت، این علامت قبولی است. قبولی یعنی چه؟ قبولی که اینجا میگویند یعنی چه؟ یعنی ثواب دارد؟ ثواب که خدا میدهد. قبولی یعنی اقبال شد به این، توجه شد به این، توجه خاص شد به این. قبول خدا یعنی این، اقبال خدا. خدا توجه خاص به این کرد. تا حالا توجه عام داشت، توجهش در حد این بود که اَجری بدهد، ثوابی بدهد. شما فرض کنید که مثلاً مجلسی دارید، مجلس عروسی مثلاً. این عروس خانم میآید، تکتک این کسانی که آمدند تو این مجلس را سلامعلیک میکند، بهشان نگاه میکند، حرف میزند. ولی مثلاً معلم کلاس اولش بعد بیست سال، مثلاً فلان فامیلش، مثلاً فقط به خاطر عروسی او از اروپا، از آمریکا آمده. بقیه سلام بهش بکند، خیلی ویژه بهش نگاه میکند، وایمیستد، دو دقیقه، سه دقیقه، پنج دقیقه. بعد میرود آن بالا. بعد اصلاً میگوید: «این بیاید بغل من بنشیند.» فردای عروسی باز میرود ازش تشکر میکند، زنگ میزند، پیام میدهد. این میشود چه؟ میشود توجه خاص. آنجا توجه عام بود. توجه عام به این بود که این را تو مجلس راه دادند، جلویش میوه گذاشتند، شیرینی گذاشتند، با یه سلامعلیک کردن شاید روبوسی هم کردند. توجه عام بود، به همه داده. هر کِی تو این مجلس میآمد، این مقدار توجه را داشت. درسته؟ هر کِی تو مجلس عروسی راه پیدا میکرد، بعضی منفور و مبغوض بودند، اصلاً دعوتشان نکردیم، سپرده بودیم جلو در هم که کسی اینها را راه ندهد. درسته؟ ولی حالا اینجا، اینها راه پیدا کردند. اینها که راه پیدا کردند منفور نیستند، همه مورد... تو اینهایی که مورد توجهاند، یک عده مورد اقبالاند. توجه ویژهای بهشان هست. این یعنی قبولی. قبولی این است.
علامت قبولی نماز وتر اشک است. وقتی اشک ریخته میشود در نماز وتر، علامت این است که قبول شده. یعنی چه؟ یعنی مورد اقبال واقع شده، مورد اقبال واقع شد؛ توجه خاص. هر کِی نماز شب میخواند از این میزان توجه بهرهمند بود، این مقدار توجه را داشت، این مقدار بهش توجه میشد. اینکه اینجور با اشک نماز شب خوانده، این بهش توجه خاصتری شده، توجه ویژه بهش. آن اشک علامت توجه ویژه است، علامت اقبال. این دل سوخته. تو ماجرای هابیل و قابیل یادتونه؟ علامت قبولی چه بود؟ کسی خاطرش هست؟ قربانی که اینها دادند، قرار شد چه بشود؟ کسی خاطرش نیست؟ ماجرای هابیل که میدانی. خوب، بعد چه شد؟ علامت قبولیش چه بود؟ مال کدامشان قبول شد؟ مال هابیل قبول شد. چه جور قبول شد؟ چه جور قبول شد؟ این قرار شد یک مقدار قربانی بدهد. قربانی بدهد، حالا قربانی گوسفند و اینها نبود، گندم بود. آن خوبها را گذاشت، این بدها را گذاشت. علامت قبولی این بود که مال هر کدام که آتش گرفت، آن قبول شده. هر کدام که آتش گرفت. آتش گرفتن علامت قبولی است. خدا وقتی به چیزی توجه میکند، آتشش میزند. قلب را هم که خدا بهش توجه میکند، آتش میزند. علامت قبولی آتش، سوختن است. این وقتی میسوزد، خدا میسوزاند. این اثری از این نمیماند، محو میکند. کار خداست. آدم کِی قلبش میسوزد؟ وقتی خودش را نبیند. آدمی که خودش را، دردهای خودش را ببیند. شاه کلید تو مسیر رشد و معنویت، ندیدن خود. آدم خودش را نبیند، روی خودش پا بگذارد، روی خواستههای خودش، خواستههای دنیایی، خواستههای کوچک خودش پا بگذارد. این شاه کلید رشد مسیر معنوی. به میزانی که آدم اینجا پا بگذارد، رشد میکند. بالا میرود.
توی گریه بر امام حسین علیه السلام، آدم کِی میتواند گریه کند؟ من اگر درگیر قرض هم باشم، تو مصیبتهای خودم هم خودم را بدبختترین آدم کرۀ زمین میبینم. امام حسین، روضه امام حسین، یاد روضههای خودشان میافتد. برای خودشان گریه میکنند. حالا آن هم بالاخره یه چیزی دارد توش؛ ولی این که گریه برای امام حسین نیست. امام حسین میشنوم به این فکر میکنم که اگر بابای من را اینجوری بکشند، من چکار میکنم؟ امام حسین نیست. گریه برای امام حسین این است که من خودم با اینکه هزار تا مصیبت دارم... امام داشت، رضوان الله علیه. کوثری میفرمود که توی شهادت حاج آقا مصطفی، من را آوردند که روضه بخوانم. خیلی هم اصرار کردند که یکجوری بخوان که اشک امام دربیاید. توی شهادت حاج آقا مصطفی، امام گریه نکرده بود. اطرافیان نگران شده بودند. گفتند که یعنی دکتر گفته بود، گفته بود که این ممکن است که حالت هراس باشد در امام و این منجر به سکته بشود. به خاطر این است که خیلی ایشان از این شهادت مثلاً جا خورده. بندگان خدا نمیشناختند امام را. نمیدانستند ایمان چیست، مؤمن کیست. این هم یکی مثل بقیه است. گفتند: «این خیلی یهو چون شوک بهش وارد شده، این شوک باشد. نمیتواند گریه کند.» نگین، ادامه پیدا کند، سکته میکند. گفتند: «هر کِی هر کار میتواند بکند که اشک امام دربیاید.» اشکی از امام در نمیآمد در شهادت حاج مصطفی لااقل روبهروی بقیه. خلوت را کسی خبر ندارد.
به هر حال همه زوم کرده بودند، خصوصاً دشمن که ضعفی در امام ببیند. کوثری میگوید: «من آمدم، من را آوردند روضه بخوانم. شروع کردم. گفتم: «این نابغه جهان اسلام، این شهید بزرگ، تألیفاتش این بود، هوشش این بود، زحماتش این بود، خدماتش این بود.»» هر چه گفتم، انگار نه انگار. در امام ذرهای اثر ندارد. واقعاً ناامید شدم. گفتم: «بروم روضۀ خودم را بخوانم.» گفتم: «اَمَا علی اکبر حسین.» میگوید: «دیدم شانههای امام شروع کرد تکان خوردن، پهنای صورت شروع کرد گریه کردن.» دیدم این اصلاً این را نمیبیند، آن را میبیند. این را میگویند گریه برای امام حسین. این عمل ازش بالاتر را ما نداریم. چون کامل ندیدن خود. این گریه سوختنی است که همراه با ندیدن است. همه سیر و سلوک تو همین است دیگر. سوختن همراه با ندیدن. لذا برنامۀ قاضی، اسم مکتب تربیتی خودشان را، که همان مکتب ملا حسین قلی آوینی و بزرگان این شکلی است، اسم مکتب میگذارند مکتب احراق. مکتب احراق میسوزاند. هر آنچه غیر خداست، میسوزاند. آدم سوخته میشود. خودش را، علاقههایش را، خواستههایش را، داشتههایش را، بودش را، هستیش را، همهاش سوخته میشود. هی میرسد که اصلاً من نیستم. این را میگویند فنا و این حرفها که حالا بزرگان. این سوختن است. این اشک هم از سوختن درمیآید. کباب وقتی که پخته میشود، آن چکچک. این اشک ازش جاری میشود. این قلبی که کباب میشود، این اشک جاری میشود. البته حالا خوب است آدم گاهی هم حالت تباکی بگیرد که به قلب تذکری بدهد. قلب را کمکم بیاورد این حالت گریه پیدا کردن. نه یعنی ادایش را در بیاور. به ادای چیزی که جایزه نمیدهند. من ادای قهرمان المپیک را در بیاورم، به من مدال میدهند؟ میگویند: «آنقدر ادایش را در بیاور تا خودت هم قهرمان المپیک بشوی. آن وقت ارزش دارد.» میگوید: «اگر میخواهی تو هم قهرمان المپیک بشوی، اول باید ادای اینها را در بیاوری.» اگر میخواهی به بکاء برسی، اول باید تباکی کنی، حالت حزن بگیری. «آقا، مجلس روضه حتی حالتش هم نمیگیرند بعضی جاها.» آدم روضه میخواند، میبیند تاریک کردند. بالا سیخ نشسته، دارد نگاه میکند. تعمد دارد که بگوید: «آقا، من نمیخواهم گریه کنم. همه حواستان باشه، من نمیخواهم اینجا گریه کنم.» بدبختی. آدم دست رو پیشانی میگذارد، لااقل گردن کج میکند، خم، حالت این شکلی. تباکی تبدیل به بکاء بشود.
بکاء میفرمایند که افضل مستحبات است. مستحب اونیه که خدا دوست دارد. مستحب اونیه که حُب میآورد از جانب خدا به تو، از جانب تو به خدا. هم تو محبوب خدا میشوی، هم خدا محبوب تو میشود. عشق میآورد. اگه کسی میخواهد عاشق بشود، باید مستحبات... البته مستحبات پایه واجبات میخواهد. اگر پایه واجبات نباشد، مستحب ارزشی ندارد. او واجبات اول باید باشد، آن سیستم شکل بگیرد، آن فونداسیون شکل بگیرد. این سازه ستونهایش اول شکل بگیرد. بعد مستحبات میآید. این را مزینش میکند، خواستنی میکند. اینجا، این میشود مستحب. از مستحبات این... آقای بهجت خیلی اصرار بهش دارند. همین جا هم به نظرم هست. میفرماید که علمای قدیم چرا به این مقامات میرسیدند؟ چون اهل مستحبات بودند. الان نیست، چون کم شده. آن آثار و برکات هم نیست. چون فرمود که قدیمیها قم میخواستند بروند اصفهان، یه روز تو راه بودند، پنجاه نفر هم بیشتر پای منبر شاید نبودند، ولی آنقدر برکت میکرد تو آن پنجاه تا، کُلِی آدم ساخته میشد. الان نیمساعته از اینور میروند آنور، مخاطب هم چند هزار تا از اینور عالم به آنور عالم. اثر هم هیچی. نه تحولی، نه تذکری، نه تنبهی؛ به خاطر مستحبات. آن نفس حَق و اثرگذار و سوز شور ایجاد میکند، موج ایجاد میکند، این به خاطر مستحبات. اونی که اهل مستحبات نیست، اگر تو مسجدی امام جماعت اهل نافله نیست، نافله نمیخواند بین نماز مغرب و عشا، نافله دارد، قَفیله دارد. بلکه باید گفت نماز ظهر نافله، قبلش نمیخواند. اگر امام جماعت دیگری هست، ولو با فاصله، این نماز جماعت اینجا پنج دقیقه با هم فاصله دارد. آن یکی بیست دقیقه با من فاصله دارد. ولی آنجا نافله میخواند، این نافله نمیخواند، قطعاً آن یکی اهل مستحبات است. از مرجحات امام جماعت مُعادِلتره. آن با تقواتر است، آن اوْراَعتر است، محبوبتر برای خدا. لااقل تو همین شکل ظاهریش که میبینیم. حالا باطن را خبر نداریم، نیت را نمیدانیم. مأمور هم نیستیم برویم کشف نیت بکنیم. راه هم نداریم برای کشف نیت. ما مأمور به همین ظواهر هستیم. ظواهر را میبینیم. گفتند: «بین دو تا امام جماعت، کدامش ترجیح دارد؟ اونی که با تقواتر است، با ورعتر.» اینها ویژگی برای تشخیص. از اینجا تشخیص. اثر هم دارد. اونی که اهل مستحباته، اثرگذار. همان نمازی هم که میخواند، میبینی اثر. والا حرف هم نزند. همان رفتوآمدی، سلامعلیکی که میکند، تو محراب میرود. میرود، بعضی یک ساعت صحبت میکند، کروکر هم میکند، اثری هم نیست، هیچ تأثیری در قلب کسی. اینها مستحبات.
افضل مستحبات میفرمایند اشک بر سیدالشهداست؛ چون توی گریه از ترس خدا، باز من خودم هستم. گریه بر سیدالشهدا از گریه از ترس خدا بالاتر است. گریه از خشیت خدا اولاً که خود این گریه خوب خودش خیلی عالی است. درجهای است مقام عالی که کسی بتواند از ترس خدا، از جایگاه الهی، از اینکه خدا اشراف وجودی بهش دارد، در قبضه قدرت خداست، بترسد. این خودش یک مقامی. بهتر از این چه؟ گریه برای امام حسین. چرا؟ چون تو گریه از ترس خدا، من از جایگاه خودم میترسم. هنوز خودم هستم. تو گریه برای امام حسین، دیگر من نیستم. گریه کن امام حسین، هر قطره اشکی چقدر ثواب دارد، چه واکنشی نشان میدهد، ثوابش گریه میکنم. درسته؟ شاید به ندرت کسی پیدا بشود که اشک بریزد با سوز و ناله و آه و قصدش هم این است که به ثواب برسد. نه، واقعاً دارد برای امام حسین میسوزد. واقعاً از این مصیبت آتش گرفته، قلبش سوخته. این جنایاتی که در حق این خانواده شد، آتشش زده. این باعث شده که از خودش یادش برود. از خودش دربیاید. خودش را فراموش کند. به بالاتر از خودش متصل شده. به غصههای بالاتر از خودش رسیده. این پا گذاشتن رو خود، این سوختن. اینجوری همه کمالات تو این است. هر چه در مورد گریه برای امام حسین گفته میشود، در مورد این است. به خاطر این است.
نه اینکه ادا و اطوار را بندازیم، الکی شلوغش کنیم، امت افسرده باشیم. این از نفهمی کسی است که بگوید اشک برای امام حسین افسردگیه. خیلی آدم باید پرت باشد، خیلی باید کور باشد. کِی افسرده میشود؟ کسی که جز به خودش فکر نمیکند. آدمی که از خود درآمده که افسردگی ندارد. بیچاره! واسه همین هر کِی میخواهد از افسردگی در بیاورند، یک کاری میکنند که از خودش دربیاید. حالا تو این روانشناسی امروز، پایینتر از خودش. از خود درمیآید. پایینتر از خودش میرود. آنقدر درگیر کار و زندگی، فعالیتهای مختلفش میکنند یا با شراب و اینها عقل را از کار میاندازند، با رقص و وسایل این شکلی. آنقدر درگیر این مسائل اینجورياش میکنند تو پایینتر از خودش. درگیرش میکنند، غم یادش برود. خدا چکار کرده؟ دین چکار میکند؟ تو را از خودت میآورد بالاتر. میگوید: «مصیبتهای تو پیش مصیبت امام حسین چیست؟ خودت را پیش امام حسین چه؟ میخواهی غصه بخوری؟» «اِنْ کُنْتَ بَاکِیًا لِشَیئْ فَابْکِ لِلحُسَین.» این دستور امام رضا علیه السلام. برای چیزی میخواهی گریه کنی، برای امام حسین گریه کن. برای چه میخواهی گریه کنی؟ چرا سطح گریه را میآوری پایین؟ چرا سطح غم را میآوری پایین؟ برای تنهایی میخواهی گریه کنی؟ برای تنهایی امام حسین گریه کن. آزارت دادند؟ آزاری که امام حسین را دادند، گریه کن. بچه از دست دادی؟ برای بچههایی که امام حسین از دست داد، گریه کن. قدرم نمیدانم، برای این گریه کن که قدر امام حسین را ندانستند.
از افسردگی آدم را درمیآورد. لذا هر کِی که برای امام حسین گریه میکند، بعدش شاد میشود. هم زیارت امام حسین موجب فرح، هم گریه بر امام حسین موجب فرح است؛ چون یک مقداری از غم و غصههای ما به خاطر تعلقات ما به دنیاست و این آلودگیها، این تودههایی از کثافت که تو قلب آدم آمده، قلب بسته. محبت به امام حسین، تعلق به عالم بالاست، تعلق به ملکوت. وصل ملکوت که میشوی از دنیا کنده میشوی، سبک میشوی. یه بخشش، یه بخشش به خاطر اعمال ماست؛ گناهان ماست. وصل به امام حسین که میشوی، تطهیر میشوی. باز غمهایی که به خاطر گناهان بود، زدوده میشود. یه بخشش به خاطر مصیبتهایی است که دیدیم. آن مصیبتها را میبینی، مصیبت خودت ناچیز میشود. باز غم زدوده میشود. اصلاً راهکار درمان غم و افسردگی گریه برای امام حسین است. چقدر باید آدم پرت باشد، بگوید: «شما ملت افسرده، هِی مینشینی گریه میکنی.» چقدر پرتاند! بعد جالب این است که خود همینها مینشینند موسیقی گوش میدهند. تو موسیقیای که گوش میدهی، مثلاً یه آلبومی که هشت تا تِرَک دارد، از این هشت تا تِرَک، چهار تا آهنگ شاد، چهار تاش غمگینه. این خیلی عجیب است! موسیقی غمناک گوش میدهد و گریه هم میکند، بعد به شما میگوید: «افسرده! برای چه گریه میکنی؟ برای کی گریه میکنی؟» الان این اصلاً این چه دارد میخواند؟ اصلاً هیچی نمیداند. بدبخت! «سبک شدم. نشستم یه تِرَک غمناک گوش دادم، سبک شدم.» خلاصه اشک بر امام حسین علیه السلام از همه مستحبات بالاتر است. عمل قلبی. همه اعمال مقدمه عمل قلبی است؛ مقدمه این که دل بسوزد، دل متوجه بشود، دل آتش بگیرد، دل به بالاتر از خودش وصل بشود. همه اعمال به خاطر این است. قبولی همه اعمال به اشک است. تودههای اُم داوود. آخرش چه گفته؟ تو نماز جعفر هم همین است. علامت قبولی نماز جعفر اشک است. علامت قبولی اعمال ام داوود، آخرش گفته برو سجده. «تلاش کن، وجهک تلاشت را بکن، اشک بیاید، ولو به اندازه بال مگس.» اعمال ام داوود کمال طولانیه، پنج شش ساعت طول میکشد. آن پنج شش ساعت بنده به این یک قطره اشکی که به اندازه بال مگس است. پنج شش ساعت تلاش، بنده به این یک قطره اشک است. نماز استغاثه میخوانید، قبولیش به اشک است. خود نماز، نماز واجب، نماز مستحب. آقای بهجت، این بزرگوار، کسی دارد این حرف را میزند؛ شخصیت بینظیر که هشتاد سال تو هر نمازی که خوانده گریه کرد. آقای بهجت، رحمت الله علیه. این خودش یک قلب سوخته و متصل به حقیقت که تنزل هم نمیکرد از آن مقام. پایین نمیآمد.
بکاء من خشیت الله هم همینطور است. شاید بالاتر از این نباشد. «آیا نماز شب هم همینطور است؟ آیا ممکن است در درجه باشد یا اینکه اینها مقدم بر نماز شباند؟» ایشان خوب نماز شب را در مستحب اول میدانند، ولی گریه برای امام حسین را نسبت به نماز شب بالاتر میدانند. رضا مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی به شاگردانشان فرمود: «ایام محرم، خصوصاً دهه اول، اگر روضه شبها کمی طولانی شد و دیر خوابیدید، بنا داشتی سحر پاشید نماز شب بخونید، ولی به خاطر اینکه مجلس روضه رفته بودید دیر خوابیدید و از نماز شب افتادی، اینجا این نماز شب نخواندنهای به خاطر این، خدشهای به سیر و سلوک نمیزند وگرنه نماز شب نخواندن، ولو یک شبش، آسیب میزند. ولو یک شب آدم خواب بماند، آسیب جدی میخورد. فقط اینجاست که آسیب ندارد.» یعنی به خاطر مجلس روضه شب، دیر خوابید. اینجا نماز شب افتاد؟ اینجا اشکال ندارد. این آسیب نمیخورد؛ چون گریه برای امام حسین از نماز شب بالاتر است. سیدالشهدا معلوم نیست عدیل داشته باشد. عادل ندارد. هیچی معادل گریه برای امام حسین نیست. آدم از دنیا نره، وارد عالم برزخ نشود، اینها فهمیده نمیشود. آنجا ارزش این را فهمیده.
«مجلس گرمکنی و مداحان اینها را ساختند که اشک بگیرند و شلوغ بکنند و دم و دستگاه خودشان را راه بیندازند.» امام حسین چیست؟ یک سر سوزنش چیست؟ جملات. نماز شب عمل قلبی صرف نیست. عمل کلاً قلبی شبیه عمل قلبیه، ولی حزن و اندوه و بکاء عمل قلبیه. دل تا نسوزد که آدم اشک نمیریزد. نماز شب که میخواند، این لزوماً دلش نسوخته. میشود کسی نماز شب بخواند، دلش هم نسوخته باشد. ولی اشکی بر سیدالشهدا تا دل آدم نسوخته باشد، اشک جاری نمیشود؛ به حدی که بکاء و دَمعه از علائم قبولی نماز است. این اشک ریختن. حالا یک وقت اشک جاری میشود، یک وقت فقط چشم خیس میشود. ببینید ماجرای اشک آنقدر مهم است. امام حسین میفرماید: «أنا قَتیلُ العَبْرَة.» من کشته اشکم. کشته اشکم یعنی چه؟ ببینید وقتی میگویند یک کسی کشته یک چیزی، معناش چیست؟ یعنی یا دارد قاتلش را میگوید. مثلاً میگوید: «آقا من کشته فلان دعوا، فلانی کشته فلان دعواست.» «فلانی تو فلان ماجرا کشتن. کشتی جنگ.» یعنی چه؟ یعنی اونی که عامل قتلش بوده، جنگ. یک وقت معادل قتلش را دارد میگوید، قاتلش را نمیگوید، معادلش را داریم میگوید. «این شهید امنیت است.» درسته؟ شهدای سلامت. الان میگویند شهدای سلامت. شهدای سلامت یعنی چه؟ یعنی سلامت قاتل اینها بوده. سلامت اینها را کشت. مثل شهدای جنگ است. شهدای مدافع حرم یعنی چه؟ یعنی اینها رفتند شهید شدند که سلامت ایجاد بشود. معادل شهادت اینها چیست؟ سلامت است. چِی فقط میتوانست ارزش این را داشته باشد که اینها براش کشته بشوند؟ سلامت. هیچی دیگر ارزش کشته شدن نداشت. دقت میکنید عرض بنده را؟ هیچی دیگر ارزش نداشت اینها به خاطرش کشته بشوند غیر از امنیت، غیر از سلامت، غیر از دفاع از حرم. این دیگر اینجا نمیگویند: «فلانی قاتلش دفاع از حرم، قاتلش سلامت است.» قاتلش نیست، این معادل خونش است، هموزن خونش. حالا امام حسین فرمود: «من کشته اشکم». این از کدام نوعش است؟ میخواهم بفهمم قاتل من اشک است؟ قاتل او که شمر، بنی امیه است. میخواهم بگویم معادل خون من، اشک است. میفهمی مطلب یا نه؟ خیلی حرف است.
«انا قتیل العبره» یعنی اونی که فقط ارزش داشت خون من ریخته بشود، اشک است. این قطره خونی که از آدم بیرون میریزد، خون آدم کِی خون میدهد؟ خودش را فدا میکند. همه وجودش را در طبقی از اخلاص قرار میدهد. این خون است. این خون را کِی میدهند؟ وقتی که خودشان را فدا میکنند. این معادلش چیست؟ این اشکهایی که شما میریزید، این اشکها هم فدا کردن است، فناء است. همانجور که آن خون حکایت از فناء دارد، یک چیز دیگر فقط میتواند حکایت از فناء داشته باشد، معادل خون من باشد. آن چِی است؟ آن اشک. «انا قتیل العبره». این جمله جمله عجیبی است. «من کشته اشکم.» عرض کردم باز هم میگویم: اشکی که ازش فناء دربیاید، اشکی که ازش فناء دربیاید. همه چیز ازش در میآید. آنقدر مردم را دعوت به عرش نکن. امام حسین باید عدالت هم بیاورد در جامعه. خوب، عدالت را کِی میتواند بیاورد؟ دیروز ما رفته بودیم بانک، کاری داشتم. مردم را بیرون نگه داشته بودند. نوبت میدادند که اینها بروند تو. بعد از ما آمد، مثلاً شاید نوبتش ده تا بعد از ما بود، هشت تا بعد از ما بود. ما مثلاً شاید یه نیم ساعت، چهل دقیقه، شاید بیشتر تو صف بود. کاروان چک بود. حالا بعداً فهمیدیم که اصلاً چک را بدون صف راه میاندازند که بریم آنجا مثلاً چکت را بدهی و بگیری و اینها. این آقا پشت سری ما آمد، گفت: «آقا من چک دارم.» گفت: «بیا برو تو.» گفتم: «خوب ما هم چک داریم.» حالا از من جلوتر هم بودند افراد، بیشتر معطل شده. این بابا رفت تو. آن مأموره هم گفت که نه، این کارش را راه نمیاندازند. بعد دیدیم که کاری هم راه انداختند و رفت آنجا و شروع کرد. بهش گفتم: «آقا جان، تو بعد از ما آمدی. ما ازت جلوتر بودیم.» انگشتر هم داشت، محاسنم داشت، ولی عقل نداشت. برگشت، گفت: «نمیخواهد تو اینجا دفاع از مظلوم بکنی. اگه راست میگویی برو جلوی حقخوریهای دیگر را بگیر. تو آنقدر دستت میرسد آن سه هزار میلیارد. دستش میرسد. تو هم اگه مثل او بودی، جای او بودی، بیشتر میخوردی.» یکی در حد تاکسی خودش میتواند زور بگوید. سوار تاکسی راننده اینجاست. یکم سوار تاکسی مملکت است. به هشتاد میلیون زور میگوید. فرقی نمیکند که ابزار قد آدم. قاتل یک وقتی با یه چاقوی میوهخوری پوست میکند آدم میکشد، یک وقت بهش تفنگ میدهند. آدم قاتلی است که این دارد. قاتل بودن را دارد. ماجرا این است.
عدالت را کِی میتونه اجرا کنه؟ کسی که بتونه رو خودش پا بذاره. منافع خودش را نبینه. مُحق میدانند. همین یه تیکه ظلم کنه. چون همیشه ظلمهای بزرگتری هست. چهار جای دیگر، چهار نفر دیگر دارند میخورند. اگه راست میگویی برو به آنها بگو. خوب، حالا تو مملکت ما اشک هست، عدالت نیست. یعنی چه؟ یعنی اشک عمق نداشته. اشک اگر عمق داشته باشد، فناء میآورد. این سوختن است. اربعین کربلا، تو عراقیها میبینید. این از خود گذشتگی را ببینید. این اشک امام حسین است. بین ما هنوز نیامده. این را متأسفانه هنوز جا داریم. بعد روی خودمان بتوانیم. اینجا باید برعکس باشد. بگوید: «آقا، من نوبتم شده. این بنده خدا سنش بیشتره، اینجوریه. شما برو به جای من کار.» برعکس. یکی زرنگتر، خودش را جا میکند. بدبخت! آخر هم کارش گره خورد آنجا. همان جا کارش گره خورد. ما که بعد از او رفتیم، زودتر کارمان تمام شد. نسبت به هم جهنم بری وقتی که از دیگران تلف کردی. حق به تکتک اینها برگردان. نفری ده دقیقه، یه ربع، نیم ساعت. اگه آدم عقل داشته باشد، اینجوری نمیشود. صد تا گره دیگر تو زندگی، جاهای دیگر میافتد. آثار زندگیش خودش را نشان میدهد تو زندگی. حالا مثلاً گرفتاریهایی دارد، ساعتها باید وقت بگذارد برای درمان. بیمارستان فلان. ده دقیقهای که از یه نفر تلف کرده، تبدیل میشود به ده ماه گرفتاری تو بیمارستان. از این بیمارستان به آن بیمارستان. اتلاف وقت نمیفهمیم دیگر. همه مشکلات به همین برمیگردد که ما حاضر نیستیم بقیه را هم ببینیم. حاضر نیستیم حق بقیه را هم ببینیم. بقیه را هم لحاظ کنیم. حق الناس هم همیشه آن بخشیش که مربوط به خودمان است، خوشمان میآید. چکشی است که بزنیم تو سر این و آن، حقمان را بگیریم. حاضر نیستیم حق دیگران را ببینیم، بهشان بدهیم. گریه بر امام حسین میآید ما را اینجوری خرد میکند. میسوزاند. دیگران را میبینیم. دیگران را لحاظ میکنیم. حق بقیه را میبینیم. حق بقیه را جلوتر از حق خودمان میبینیم. اصلاً خودمان را فدا میکنیم برای بقیه که بقیه به حق و حقوقشان برسند. این اشک بر امام حسین. باز بعضیها برندارند هِی حالت دوقطبی کنند. اشک بر امام حسین مهمتر است یا مثلاً مبارزه با اختلاس؟ نه. اشک برای امام حسین از همه اینها بالاتر است. اشک بر امام حسین آدم تربیت میکند. وقتی کسی آدم شد، اختلاس نمیکند، ظلم نمیکند، به زنش زور نمیگوید. حقوق زنان، بگین زنهایشان رو نزنند، فلان نکنند. اگه کسی گریه کنه، امام حسین شد، سوخت. این دیگر نمیتواند دست سوزن بلند کند، دست روی بچه بلند کند. اگه عمیق بسوزاند این قلب.
خوب، یه دو سه تا مطلب دیگر در مورد اشک هست. اینها را بخوانیم. روایت نقل میکنند از ابن عباس. قال: «سمعت رسول الله یقول.» ابن عباس از پیغمبر شنیدم میفرمود که «عَینانِ لا تَمَسُّهُمُ النّار.» دو تا چشمه که اینها آتش اینها را مست نمیکند، تماس ندارد با اینها. «عَینٌ بَکَت مِنْ خَشیَةِ الله.» چشمی که از خشیت خدا گریه کند، از ترس خدا مراقبه این است که خودش را حاضر میبیند در محضر پروردگار و خدا را حاضر میبیند در برابر خودش. این عظمت را ادراک میکند. آنهایی که بکای مردم را نعوذ بالله، امر غلطی میدانند، چه میگویند؟ کسی گریه نکند. میگویند: «اینها غلطه. اینها مسخرهبازی است.» این روایت چیست پس؟ این بکاء من خشیت الله عمل انبیاء. انبیاء مگر گریه نمیکردند؟ آخه بعضی تو رابطه با خدا هم اشک را نفی میکنند. لبخند بزنی خیلی با پرستیژ. مثلاً کلیپی درآمده بود در مورد شب قدر، یه آقایی که خوشه سواد، متأسفانه درد است دیگر. هر کَس هر جایی الان اگه بنده دو کلمه در مورد پزشکی حرف بزنم، هشتصد بار ما را بالا و پایین میکند، پدری از ما در میآورد، پوستی از ما میکَند. برای چه تو حوزۀ غیر تخصصی... یه فایلی از ما یکی برداشته تو واتساپ منتشر... فایل از ما نبوده. یعنی یه فایل را منتشر کردند که در مورد پزشکی و اینها بوده. بعد زیرش زدند: «الحمدلله این باب شده، هر کِس هر جا میخواهد هر چه منتشر کند، حجتالاسلام فلانی.» «صحبتهای فلانی در مورد طب مدرن و نمیدانم کرونا و اینها.» یه آقای پزشکی آمده، اَدمین کانال ما را به باد فحش و نمیدانم چی اینها گرفته که فلان فلان شده! تو مگر حالیت میشود طب چیست؟ تو سر در میآوری؟ کادر درمان. گفته: «بابا، این اصلاً این فایل مال این نیست.» آن هم به روی مبارک نیاورده که تهمتهایی که زده که این یک کلمه اگه حالا بر فرض مثال بنده گفته باشم. بر فرض گفتم در مورد حوزه پزشک، ما نباید حرفی بزنیم. در مورد حوزه دین، هر کِس از هر جا پیدا میشود نظر میدهد. «الحمدلله قاری قرآن، حافظ قرآن. و این خودش نمیدانم یه مدت مسجد میرفت و آمده میگوید که آقا شب قدر قرآن به سر و فلان و اینها. اصلاً شب قدر شب سلامت است. شب شادیه. شب انرژی است. شب شادی است. برای چه مردم را تو مساجد جمع میکنند، گریه میکنند؟ شما انرژی منفی به مردم میدهید. شما دارید همهچیز، همه را افسرده میکنید. ارتباط با خدا ارتباط با اشک نیست. شب قدر دور هم گپ بزنند. شادترین شب است.» بعد چهار تا چیز هم از پیدا میکنند. رُطب و یابس را به هم میبافند. برگشته گفته که: «مگر نگفتند شب قدر بهترین اعمال مذاکره علمیه؟ بشین دور همدیگه با هم گپ بزنیم، بگیم بخندیم، گفتگوی علمی کنیم.» «شب قدر شب این وقتهاست.» منتشر شده بود در حد خیلی زیادی امسال قبل شبهای قدر. همه چیز را مسخره میگیرد. ارتباط با خدا. گفتند: «چِی داشته باش؟» اشکی از خشیت الهی. بس است. مسیح فرمود: «به من هدیه بده اشکهایت را.» خدای متعال فرمود: «اشکهایت را به من هدیه بده.» مگر میشود تو یک ارتباط عاشقانهای که یه موجود حقیر در برابر یک موجود عظیم قرار میگیرد، این حقارت خودش را نبیند؟ این ضعف خودش را نبیند؟ این نقص خودش را نبیند؟ خوبیهای او را نبیند؟ اشک نداشته باشد؟ میشود توی ارتباط عاشقانه اشک نباشد؟ اشک عمل انبیا بود. میگویند: «آقا، ارتباط با خدا. اشک مردم را درنیاورید. لبخند، بگویند: «الهی و ربی.» هی بخندی مثلاً فلان کنیم.» اصلاً نه خدا را فهمیده، نه دعا را فهمیده. چه میگویند؟ مسئله بکاء بر سیدالشهدا مظلومین، این هم مثل بکاء از خشیت الله، این اشک بر امام حسین هم همین جنس است. جنس اشک بر عظمت خدا، اشک در محضر خداست. این هم همان اجر را دارد. قطرهاش چقدر فضیلت و اجر دارد! بعضی میگویند: «گریه چه فایدهای دارد؟» ببینید آقای بهجت، این مرد بزرگ، چقدر این حرفها را که کف جامعه است خوب میفهمیده و میگفته. «قطره اشکی از امام حسین، قطرش دریایی است.» گریه چه فایدهای دارد؟ فایدهاش این است که اتصال روحی انسان با خود سیدالشهدا و با حضرت رسول و با خدا. در ترقی است با همین بکاءها. آدم ترقی پیدا میکند.
ترقیات. عین کلمهای که سید علی آقا قاضی در مورد ایشان فرمود تو نامهای که به یکی از شاگردانشان دارند. سید علی آقا در جوانی آقای بهجت، قاضی به آن شاگرد دیگرشان که حالا ظاهراً من ماهی سیستانی بوده، اینجا میفرمایند که: «فاضل گیلانی ترقیات فوقالعاده دارد.» فاضل گیلانی منظورشون آقای بهجت بود. «ترقیات فوقالعاده دارد.» خیلی سرعت سیرش بالاست. ایشان میفرمایند ترقی با چی میآید؟ «باش که بر سیدالشهدا...» اشک بر سیدالشهدا ترقیات میآورد برای آدم. پله پله میپرد. دهها قدم، دهها قدم، صدها قدم، صدها قدم میپرد آدم با اشک بد سیدالشهدا. دو نفر رفته، بزرگی دستور گرفته بودند. بعد آن بزرگ نفر اول گفته بود که: «شما این نمازها را بخوان، این کارها را بکن.» نفر دوم، نفر اول گفته بود: «تو برو این نمازها را بخوان، منم میروم اشک میریزم بر اهل بیت ببینیم کدام زودتر میرسد.» آن نفر اول گریه کرده بود. گفته بود: «به خدا قسم تو زودتر میرسی.» اینور مسیر سهلالوصول اشک اهل بیت. البته معرفت میخواهد این اشک. اینجوری نیست که همین حس بگیرد اشک بریزد، بعد یه مدت خسته میشود، کسل میشود. معرفت نباشد میخشکد از قلب. باید زمینههایی باشد که این آدم بتواند اشک بریزد.
خوب، این جمله آخر هم ازشان عرض بکنیم و میفرمایند که: «فردای قیامت که هیچ چیز از انسان نمیخرند، اشک بر سیدالشهدا را مثل دانه دُر برایش نقد میکنند.» از این جملات معروف آقای بهجت است که زیبایی. فردای قیامت از آدم هیچی نمیخرند. هیچی را قبول نمیکند. همه اعمال آنجا وزن، «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ». باید همه چی که آنجا آدم میبرد حق باشد. نماز باید حق نماز باشد. روزه باید حق روزه باشد. زکات باید حق زکات باشد. خوب، حق زکات چیست؟ زکات امیرالمؤمنین. حق نماز چیست؟ نماز امیرالمؤمنین. حق روزه چیست؟ روزه امیرالمؤمنین. حالا روزه ما را بخواهیم با روزه امیرالمؤمنین مقایسه کنید، چه میماند برایمان؟ نماز ما را با نماز آقای بهجت مقایسه کنند، ما صفریم. بعد نمازمان را با نماز امیرالمؤمنین مقایسه. روزه ما با روزه امیرالمؤمنین مقایسه کنم. زکات مال با زکات امیرالمؤمنین مقایسه کنم. تقریباً میشود گفت ما همه اعمالمان را باید انجام بدهیم؛ چون در اثر نبردنش آدم گرفتار است. ولی تقریباً میشود گفت به هیچکدام از اینها نباید دل بست، از اینها چیزی درنمیآید. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله سید عزالدین زنجانی. آخرین دیداری که خدمتشان بودیم که دست ایشان را بوسیدم. عرض کردم: «آقا، حالا یادم نیست قسمشان دادم ندادم.» گفتم: «فردای قیامت شما باید ما را محضر جدتان شفاعت کنید.» محبتی کردند. آخرین دیدار بوده. چند وقت بعد هم ایشان از دنیا رفته. ایشان تو آن جلسه میفرمود که مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری، یکی از بزرگان بود و همین جا چند روز قبل نکتهای عرض شد در مورد عنایتی که به ایشان شد. شیخ جعفر شوشتری یک شب بانک مرجع بود. شیخ جعفر شوشتری حضرت علمی بالا بود. روضهخوان و همه به اسم روضهخوان. مرجع تقلید بود. فقیه بود. فقیه تمامعیار. بهش عنایت شده بود و در روضهخوانی خیلی ممتاز بود.
ایشان فرموده بود: «یه شب نشستم حساب و کتاب کردم که اگه از دنیا برم چه دارم در محضر حق تعالی؟ گفتم: «خوب نمازهات را از وقت بلوغ خواندی.» به خودم گفتم که: «تو خودت جای خدا باشی، نمازها را قبول میکنی؟» دیدم نماز که هیچ رفت. روزههایی که گرفتی؟ گفتم: «خودت جای خدا باشی، روزههایت را، این روزهها را قبول میکنیم؟» روزهام که پرید. حج رفت. خودت قبول میکنی؟ زکات و خمس و صله رحم، کتاب نوشتی، درس گفتی؟» ایشون میگوید: «همینجور یکی یکی بررسی کردم. دیگر کم کم حالت یأس داشت بهم دست میداد. سرد شدم کامل. گفتم: «پس ما دیگر جهنمی شدیم. وضع ما خرابه با این. اگه بمیریم که ما دیگر...»» گفت: «یهو وسط این حساب و کتاب گفتم اشک بر سیدالشهدا.» گفت: «تمام قبلی مته به خشخاش گذاشتم. دیدم که سخته، نمیشود اینها را قبول کرد. به اشک بر سیدالشهدا که رسیدم، دیدم انصافاً اینجا خدا مته به خشخاش نمیگذارد. خدا اینجا سخت نمیگیرد. تو نقل دارد که آن ملائکهای که آمده بودند برای سؤال از آن شخص، یکی از علما این را فرموده بود که این ملائکه به او گفتند که: «ما موظفیم در اموری که مربوط به سیدالشهداست، در پرونده اعمال سختگیری نکنیم. به اقلی که دارد قبول کنید و ردش کنید.» اینها را موظفیم سختگیری فرماندهی بود. به اشک بر سیدالشهدا که رسیدم، خیلی دلم گرم شد. گفتم: «همین ما را نجات میدهد.»» بعد گفتم: «حتی حق الناسی که به گردن من هست، این حقوق سنگینی که هست، اگر بتوانم با چیزی از پس اینها بر بیایم، راضی کنم صاحبان حق را، اشک بر سیدالشهداست.» آنقدر دلم گرم شد، آنقدر خوشحال شدم. دیدم از این بالاتر ندارد. همین است که به بچه فرمودند در مستحبات از این بالاتر ندارد. «مثل دانه گوهری برایش نقد میکنند.» آنجا هیچ عملی نمیخرند، قیمت به خشخاش میگذارند. این اینجایش آنجور بود، آنجایش اینجور بود. این را اینجوری گفتی، این را به این نیت داشتی. اشک بر سیدالشهدا اصلاً مأمورند که باز نکنند لای این پرونده را، حساسیت نشان ندهند. این اشک جاری شده. ما دیگر کار نداریم به بقیهاش. کار نداریم. اشک جاری شده. «دانه دُر نقد میکند. فردای قیامت اشک بر سیدالشهدا را مثل دانه دُر نقد میکند.» این اشک اینجا اشک است، آنجا دانه دُر.
رضا اساتید ما میفرمودند، حالا مرحوم مرعشی نجفی دستور داده بودند، دستمالی داشتند. ایشان چهل سال اشک میریختند. اشکشان را با این دستمال پاک میکردند. تو وصیتشان این است که: «این دستمال را با من دفن کنید. وقتی من را در قبر گذاشتید، این دستمال را هم بگذارید روی کفن من.» برخی اساتید دیگر میفرمودند که: «نه، اصلاً دستمال هم آدم نداشته باشد. حیف این اشکی که حتی بخواهد به دستمال...» این اشک را با دست بکش روی صورتت. چرخ اساطیر اینجور میفرمودند. این آنقدر بکش روی صورتت با صورتت خشک بشود این اشک. حالا وقت اذان هم شده. مختصر کنم روضه را. عرض ما تمام. این اشک با دل سوخته اگر باشد، ارزشش چیز دیگری است. قلب سوخته. هر چقدر دل سوختهتر باشد، این اشک اتصال بیشتری برقرار. و چه دلی سوختهتر از دل زینب سلام الله علیها؟ و چه اشکی بالاتر از اشک زینب؟ امام رضا علیه السلام فرمود: «اِنَّ یَومَ الحُسِینِ اَقرَحَ جُفوفَنا.» روز حسین پلکهای ما را زخم کرده، بس که ما بر او گریه کردیم. پلکهایمان زخم شد. بس این اشک ما را جاری کرده. «هَیْهَاتٌ بِاذِ اللَّهِ اِذْ اَعِزَّنَا بِعَرِ کَرْبِلَا وَبَلَاءٍ عَزیز. » عزیز ما را در زمین کربلا ذلیل کردند. عزیز ما را ذلیل کرده، خوار کرده عزیز ما را اباعبدالله. به نحوی البته عزت باطنی اینها را که احدی نمیتواند لکهدار. عزت مال خداست، ولی این جایگاه جایگاه ظاهری مراعات نشد. این سب رسول الله. بگذار تو مجلس یزید. مثل این ایام وقتی که یزید ملعون شروع کرد با چوب خیزران به این لب و دندان زدن، به لب و دندان اباعبدالله، یکی از میان جلسه بلند شد. پیرمردی بود. پیغمبر را درک کرده بود. ظاهراً اهل شام هم بود. داد زد سر یزید ملعون. گفت: «ملعون! نزن با این چوب بر این لب و دندان. نزن. من خودم بودم در آن مجلس. دیدم پیغمبر دکمههای پیراهنش را باز کرده بود. رسول الله از زیر گلو به این سینه بوسه میزد. ما این سینه را میبوسیم. تو لبها را... یا رسول الله، شما بوسه زدی، چه کردم؟ این صورت را ببین، این لب را ببین، این گلو را ببین، این سینه را ببین.» فرمت بوسه شما را نگه نداشته. «ألا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِین. وَ سَیعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا ایَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ. »
خدایا، در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما نوکران حضرتش قرار بده. ارواح علما، شهدا، فقها، امام راحل را سر سفره با برکت اباعبدالله مهمان بفرما. رهبر عزیزمون را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هر چه گفتی و صلاح ما بود، هر چه نگفتی و صلاح ما برای ما رقم بزن. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.