
جلسه هفتاد و شش : زیارت عاشورا؛ محور سلوک عرفای بزرگ شیعه
این جلسات شرحی عمیق، زنده و الهامبخش از کتاب «رحمت واسعه» و سیرهی عرفانی و اخلاقی آیتاللهالعظمی بهجت هستند؛ گفتوگوهایی که ایمان را از سطح دانایی به مرحلهی زیست مؤمنانه میبرند. در این مجموعه، از یقین و توکل تا تربت امام حسین (علیهالسلام)، از حقیقت ذکر و صلوات تا حضور در مجالس روضه و معنای عشق در وادی اهلبیت (علیهمالسلام)، همه با زبانی زلال و دلنشین روایت شده است. این جلسات نه فقط شرح کتابی فقهی یا عرفانی، بلکه تجربهای از دیدار با نور، محبت و حضور خدا در زندگی روزمرهاند؛ جایی که کلمهها تبدیل به ذکر میشوند و معرفت، رنگ حضور میگیرد
زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام در سیره شیخ انصاری
راز جمع بین تعبد شدید و تدریس علمی در علمای ربانی
برکت در زمان و توفیق در اعمال از نگاه آیتالله بهجت
روحیه احتیاط شرعی و تواضع فلسفی در سید حسین بادکوبهای
ضرورت جمع میان تحقیق علمی و تقدس دینی در سلوک طلبگی
دیدگاههای متفاوت درباره محل دفن حضرت زینب سلاماللهعلیها
اهمیت زیارت قبور علما و ادب زیارت در حرم اهلبیت
تحلیل آیتالله بهجت از تخریب بقیع و نقش متوکلهای زمان
وظیفه عملی مؤمنان در بازسازی قبور و نشر معارف اهلبیت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
شیخ انصاری (رحمت الله علیه) هر روز زیارت عاشورا را با صد لعن و سلام در بالای سر حرم حضرت امیر (علیه السلام) در عرض نیم ساعت میخواند و تمام میکرد. البته ایشان سریعالبیان بودند؛ چراکه قاعدتاً نمیشود زیارت عاشورا را با صد لعن و سلام در عرض نیم ساعت تمام کرد.
جمعبین آن همه عبادات، عملیات، تعبدیات، آن همه مطالعات، تدریس و تألیفی که جمع بین دو نقیض متعارف است، تعبدیاتی که ایشان مداوم انجام میداد، عبارت بود از نوافل، نماز جعفر، زیارت جامعه و عاشورا و یک جزء قرآن در هر روز. آیا جمع بین این امور جز با این میشود که خداوند برکت در اوقات و توفیق در اعمال بدهد؟
آقای سید حسین بادکوبهای (رحمت الله علیه) تعبدش بیش از دیگران بود. دائمالذکر بود و به زیارت عاشورا با صد لعن و سلام مشغول بود. مقید به آداب و سنن شرعی بود. نعلین خود را از در مسجد یا صحن خلع میکرد. چاه نفت در ملک او بود و از او غصب کردند؛ و بعد از آن در سختی زندگی میکرد و هرگز حسرتش را نمیخورد، ولی برای علم حسرت میخورد.
آقای طباطبایی (منظور علامه طباطبایی) پیش از من حدود ۱۰ سال نزد شیخ محمدحسین غروی اصفهانی تلمذ کرده بود. آقای طباطبایی فرموده بود: «در مجلسی سه نفر بودیم، استاد آمد و مطالبیرا مطرح کرد، از جمله اینکه من از خدا خواستم که زیارت عاشورایم تا موقع مرگ ترک نشود.» این حالات علما در مورد زیارت عاشوراست.
شیخ انصاری هر روز در نیم ساعت بالای سر حرم، زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام میخواندند. ایشان سریعالبیان بودند. با این سرعت نمیشود که آدم فقط صد سلام را شاید نیم ساعت طول بکشد. سرعت ایشان بالا بوده و تندتند تلفظ نکردند. اینها را بهش میفهمانند که بین اینهمه عبادات و عملیات، یعنی کارهای عملی و تعبدیات، با آن درسها، مطالعات و تألیفی و تدریسی که ایشان داشته، جمع بین دو نقیض متعارف بوده است. یعنی عرفاً و آنی که رایج است، این نیست که کسی بتواند بین اینها جمع بکند و هر دو را با هم داشته باشد. معمولاً یکیاش را فقط انتخاب میکنند، یا به درس میرسند یا به ذکر و برنامههای شکل اتومات. اینکه هم آنها را داشته باشند و هم اینها را داشته باشند، مصداق نقیض متعارف است.
تعبدیاتی که ایشان مداوم انجام میدادند: نوافل را ایشان همه را میخواند؛ نماز جعفر را هر روز میخواند؛ زیارت جامعه را هر روز میخواند؛ زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام میخواند؛ یک جزء قرآن را در هر روز میخواند. بعد روزی سه تا درس خارج میداد ایشان! درس خارج شاید مثلاً روزی دو ساعت، سه ساعت، لااقل مطالعه بخواهد؛ لااقل دیگر. آنهایی که خیلی قویاند در درس خارج و اینها، بههرحال روزی نیم ساعت مطالعه برای درس خارج میخواهند. خود درسش هم یک ساعت است.
فاصله بین طرحش، تألیفات و نوشتن و کارهای اینشکلی و بعد مرجعیت بوده، مرجع بوده و رسیدگی میکرده به فتاوا و امور مالی. غالباً در ماها پیدا نمیشود، مگر عنایتی از جانب امیرالمومنین باشد. از آنجا چیزی شبیه این برکت در اوقات و توفیق در اعمال میشود.
وقت برای کسب و کار five minute پنج دقیقه، مطالعه یک ساعت. مطالعه یک ساعت، کار five minute پنج دقیقه.
برکت در جلب رضایت حق تعالی است. اگر کسی در مسیر جلب رضایت خدا باشد، کارهایی کند که خدا راضی بشود، نظر خدا را جلب بکند، امور برایش وفق پیدا میکند، کارها برایش روال میافتد، ساده میشود.
آقای بادکوبهای تعبدش از دیگران بیشتر بود، دائمالذکر بود، زیارت عاشورا را میخواند، سنن شرعی را رعایت میکرد. استاد فلسفه بوده، مرحوم بادکوبهای، و علامه و خیلی دیگر از بزرگان در فلسفه شاگرد ایشان بودند. خب، فضای فلسفه فضای تعقل است دیگر، خیلی تعبدی نیست. وقتی وارد فضای فلسفه میافتند، خیلی روحیه تعبدی ندارند معمولاً.
بادکوبهای در مسجدی درس میدادند. بعد درب مسجد، بیرون مسجد بوده است. از آن در مسجد راه پله میخورده، میرفته بالا پشت بام مسجد. اینجا هم خاک بوده، هنوز آن را درست نکرده بودند. ایشان از در میآمده، کفشش را همانجا درمیآورده، پابرهنه از این پلهها میرفته بالا پشت بام درس میداده. بهش گفتند: «آقا کفش بپوشید و بروید بالا.»
ایشان فرمود: «احتیاط میکنیم، آنجا شاید مسجد باشد، نکند اینجا مسجد باشد؟» آن بانک پله راه پله بیرون مسجد بوده. بعد میرفته پشت بام مسجد. آدمی در آن سطح تعقل فلسفه و این حرفها، اینجور اهل تعبد بود که نکند حالا اینجا اثر احتیاط که یک وقتی اینجا مسجد نبوده باشد! خلاصه این جمع آن تعقل و این تعبد خیلی مهم است.
مقدس اردبیلی دو تا عنوان دارد بین علما. ایشان را هم مقدس اردبیلی میگویند هم محقق اردبیلی. به قول اساتید آدم باید هم مقدس باشد، هم محقق باشد. هر دو را با هم داشته باشیم.
بعضی محققاند، مقدس نیستند. بعضی مقدساند، محقق نیستند. هر کدام از اینها بهتنهایی خطرناک است، خطر دارد. علم بیعمل، عمل بیعلم، جفتش خطرناک است. هم علم لازم است، هم اخلاص و عمل و سوز و شور و شوق و جدیت و اهتمام، جفتش با هم.
چاه نفت در خانه ایشان بود و غصب کرده بودند. حسرت نمیخورد که نه، از دستش درآوردند. حسرت علم را میخورد. بقیه چاه نفت چیست؟ ایشان بعضی علم را چاه نفت فهمیده بود؛ در عالم چهکار باید بکند. جایگاهشان را فهمیده بودند. دنیا را فهمیده بودند و شناخته بودند.
از خدا خواستهاند زیارت عاشورایم تا موقع مرگم ترک نشود. از فحولهاند. از بزرگان درجه یک، خصوصاً در مباحث علم اصول، در فلسفه هم ایشان خیلی قوی بوده، ولی در مباحث علم اصول فوقالعاده قدرتمند بوده، خیلی ویژه بوده.
با این همه تراوشات ذهنی و فکری و قدرت تفکر و تعقل و اینها، آن روحیه مقدسگونگی در اینها فروکش نمیکرد.
روزی مثلاً صد تا بخوانند فقط. ایشان به حرم رفته بود، حرم امام حسین، سجده طولانی کرده بود. امام حسین بهش فرموده بودند که این سجدهها را بگذار در خانه، جلو عوام این کار را نکن. در خانه انجام بده. عوام اینها را نمیفهمند، چیز دیگر میفهمند.
خلاصه اینها اینجور اهل این دستورات و برنامهها و جدیت و اینها بودند. خصوصاً همه اینها را ببینید، نکته مشترک: زیارت عاشورایشان است. زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام هر روز در طول سال. خدا توفیق بده، اگر بتواند آدم موفق به انجام این کار بشود، خیلی خوب است، تا آخر عمر ادامه بدهد.
لعن و سلام بعد از درس، تایم مسیر رفتوآمد و اینها، این صد تا لعن و صد سلام را فراموش نداشتند. برکات اینها را میدیدند. توسل به امام حسین، اتصال به امام حسین، تلفظ نام امام حسین، برکات فوقالعادهای دارد. همینکه نام حضرت به زبان بیاید، اگر انسان قلباً متصل باشد و در زندگی جوش خورده باشد به امام حسین، که دیگر روغ حرکات عجیبی شامل حال آدم میشود. خصوصاً اینها بزرگان هستند. در مسیر ترقیات معنوی هیچچیزی معادل توسل به امام حسین نیست. توسل به امام حسین غوغا میکند.
در قضیه تحریم تنباکو، علمای اصفهان نامهای برای مرحوم میرزای شیرازی نوشتند که مضمون آن این بود که «مردم چندان از فتوای شما استقبال نکردند.» علمای اصفهان به میرزا گفتند که آقا اینجا خیلی استقبالی از این بحث تنباکو نشد. حامل نامه، آیا حاجآقا منیر، آنی که میخواست نامه را بیاورد از اصفهان، در راهمانده نزد آخوند ملافتاحعلی سلطانآبادی میرسد. ایشان اراک بود آن موقع، ظاهراً. ملافتاحعلی سلطانآبادی از بزرگان بود. ایشان میفرماید: «نامهای با خودت داری که در آن چنین و چنان نوشته شده؟» تمام نامه را از اول تا آخر برای عامل نامه، درحالیکه نامه در جیبش بود، میخواند. بعدش حاجآقا منیر، حامل نامه، از ایشان خواهش میکند که عملی، چیزی هم به ما بفرمایید.
ایشان میفرماید: «شما بحری مواج هستید.» تا اینکه بعد از خواهش و التماس میفرماید: «سه چیز را مواظبت کنید.» و خود ایشان هم به این سه امر مواظبت میکرد:
۱. خواندن زیارت عاشورا در هر روز. ما انشاءالله بنا را بگذاریم اگر بتوانیم اینها را انجام بدهیم خوب است. زیارت عاشورا، حالا اگر آدم نمیتواند، قبلاً بحث شد دیگر، اگر زیارت عاشورای معروفه را نمیتواند هر روز با صد لعن و صد سلام بخواند، زیارت عاشورای غیرمعروفه را بخواند. البته همین معروفه را هم بخوند، به آن سلام بلند که میرسد، لعن بخش آخرش را «اللهم العنهم» صد بار بگوید، و سلام را هم همان تکه آخرش را، «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین» چهار تای آخر را صد بار. این دو تا برای خیلی بزرگان مصداق برخی مدل زیارت عاشورا است. اگر نمیتوانند صد لعن و صد سلام را کامل بگویند، کلاً زیارت عاشورای غیرمعروفه را بخونند. چرا؟ پهلوانی و علامه نظرشان بر همین است. «اللهم العنهم جمیعاً» را صد بار. خود همین البته طول میکشد. آن صد بار اللهم ؟ طول نمیکشد، شاید مثلاً یک دو دقیقه طول بکشد، دو سه دقیقه، مثلاً پنج، شش دقیقهای، ده دقیقهای شاید مثلاً طول بکشد. این بشود کار هر روز آدم؛ اینشکلی بخواند.
۲. اینکه خواندن نماز وحشت در هر شب برای مؤمنین و مؤمنات در هر کجای عالم فوت کرده. این هم کار خوبی است. برخی بزرگان هم به ما سفارش کردند. ما موفق نشدیم متأسفانه، درگیری زیاد بود. اوضاع کرونا مؤمنین زیادی در هر روز دنیا میروند. هر شب آدم بخواند، کارساز اِنگار است. ؟ حرکات عجیبی برای اموات دارد که هزار در رحمت به رویشان باز میشود. میت وارد صحنه برزخ که میخواهد بشود، گرفتاری شدیدی دارد. این نماز، یک دانه نماز میت که میآید، هزار در رحمت باز میکند. خیلی کمکش میکند.
۳. و سوم نماز اول ماه را ترک نکنید. خوشا به حال آنهایی که دیروز دانستند نماز اول ماه را و مقید بودند به این نماز اول ماه. حالا روز سوم سفر هم نماز خاصی دارد که آیتالله بهجت سفارش میکردند. حالا بشود انشاءالله این را ترک نکند. نماز اول ماه هم که سی تا «قل هو الله» دارد. درست است؟ رکعت اول سی تا «قل هو الله»، رکعت دوم سی تا «انا انزلنا».
گویا اقرب همین است که قبر حضرت زینب (سلام الله علیها) در شام نیست و در مصر است. این مزاری که در سوریه هست، زینب (سلام الله علیها)، دختر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نیست. ایشان دختر امیرالمومنین از یک زن دیگری است. همین هم البته جلالت مقام دارد، جایگاه بالایی دارد. قبر مقدسی است و ازش کرامات زیادی دیدهاند از این مزار، ولی قبر اصلی، غربت حضرت زینب (سلام الله علیها) است.
همه شام را برخی علما قائلاند. برخی هم نظر مرحوم آیتالله حسینی تهرانی را دارند و مصر را میدانند. شاید در ذهنم هست که آقای مرعشی نجفی هم مصر را میدانم. البته بزرگان دیگری بودند که باز آنی که در ذهن من است، شاید مرحوم حاجآقای روحانی که قم بودند، آیتالله روحانی، ایشان همین شام را میدانستند. قرائن هم داشتند که نقل میکردند. اختلاف است خلاصه بین علما و بزرگان.
کتابی هم که آقای محمدی اشتهاردی نوشته، در مورد حضرت زینب، اصرار دارد آخرش در کتاب که همینی که در شام است را به عنوان قبر حضرت زینب معرفی کند و قرائنی میآورد. امام زمان را مثلاً آنجا در تشرفی دیدهاند. حضرت فلان گفتند که قبر عمهام حضرت زینب. «عمهام زینب». اینجوری. درحالیکه خب، این مطلب مشکلی ندارد و جور درمیآید. آن زینب بنت علی هم که از همسر دیگری از امیرالمومنین باشد، ایشان هم میشوند عمه امام زمان. فرقی نمیکند این جمله که «اینجا مزار عمهام زینب» است. این لزوماً علت ندارد که این حضرت زینب، همان حضرت زینب دختر حضرت زهرا باشد. میتوانند دختر امیرالمومنین از همسر دیگری باشد. شواهد اینجوری که گاهی نقل میشود، خیلی محکم نیست.
جدا از اینکه اصلاً تشرفات اینشکلی و اینها حجیت علمی هم ندارد. نمیشود اعتنای علمی کرد. آقای بهجت دیگر حالا هم بر اساس تسلط علمیشان به بحثهای تاریخی و اینها، هم از جهت بههرحال موقعیت معنوی ویژهای که ایشان دارند، خصوصاً اینکه آدم میداند تا بچه چیزی را یقین نداشته باشد نمیگوید. آن احتیاطات شدید ایشان که میفرمود «به غیر یقینیات عمل نکنید»، ایشان مطلب به این عجیبی را هیچوقت اگر یقین کامل نداشته باشند، نمیگویند. سفت میگوید و محکم اینجا مطلب را میگویند: «گویا اقرب همین است که قبر حضرت زینب (سلام الله علیها) در مصر است.»
ببینید، محکم میگویند. گویا و اینها میگوید، ولی همین محکم گفتنش یعنی آقای بهجت گویا و اقرب صد تا یقین ماست. البته دو زینب است یا بیش از دو زینب. آن زینبی که فرزند فاطمه است، همان است که در مصر است. و اما کسی که فرزند علی است و از اولاد حضرت فاطمه نیست، همان است که در شام است.
آیتالله توپچی گفتند: «درباره مرقد مطهر حضرت زینب اختلافاتی وجود دارد. برخی مرقد ایشان را در مدینه، برخی در شام میدانند.» مدینه هم باز یک قول دیگر است که مزار ایشان در مدینه است. برخی علما گویا مثل حضرت زهرا که شهادتشان چون مخفی است و بین دو دسته روایات تاریخ مردد است، هفتاد و پنج روز یا نود و پنج روز فاصله افتاده است. این بانو هم مزارشان اینشکلی است، بین چند جا مردد است: مدینه و شام و مصر. چرا؟ رازهای اسراری حتماً درش هست. وهابیها معتقدند که مدفن آن حضرت در مصر است.
بنابر برخی روایات، یزید به حاکم مدینه امر کرد که برای جلوگیری از روشنگریهای زینب کبری به آن حضرت اجازه ماندن در مدینه را ندهد. زینب کبری هم به همراه عدهای از جمله برخی زنان بنیهاشم راهی مصر شد و پس از چند ماه وفات کرد و در همانجا به خاک سپرده شد. هماکنون نیز مقبره آن حضرت در مصر مشهور است که حالا منابع را معرفی کردهاند که میشود به آنها مراجعه کرد.
از شام هم کرامتها دیده شده و حتی برای خود ما هم نقل کردند و گفتند: «ما این کرامت را دیدیم.»
حاجی تاج، واعظ معروف، شب عاشورا در حرم حضرت زینب شام خلوت پیدا کرده بود. کلیددار برای این حاجی، برای این حاجی تاج، حرم را قرق کرده بود. میگوید: «نصف شب شنیدم که از حرم صدایی میآید: یا حسین، یا حسین، یا حسین!» سه مرتبه. او یقین پیدا کرده بود که این زینب کبری دختر فاطمه است. او یقین کرده بود، لاکن ما یقین نداریم.
نقل میکنند: «یک زنی با زنهای تولیت سابق بوده، نه این تولیت آخری. یک زنی با اینها بوده. هر یک لیرهای داشته که به هر مشهدی از مشاهد مکه، مدینه، کربلا و هر جایی که میرفته، مسحش میکرده، میمالیده به ضریح تا متبرک بشود.» یک پولی بوده که همهجا تبرک بشود. این لیره یکدفعه از دستش داخل ضریح میافتد. هرچه میکنند، نمیتوانند بهش برسند. حتی کلیددار هم یا نبوده یا طوری بوده که نمیتوانسته ضریح را باز کند و داخل ضریح برود. زنهای زیادی که برای همین تولیت قدیم بودند، اینجا جمع شده بودند که چه باید بکنیم؟
شخصی میگوید: «دو تا لیره به شما میدهم.»
آن خانم میگوید: «من این لیره را به همه ضرایح مشاهد مشرفه، هرجا که رفته بودم، تبرک کردهام، تمسح کردهام. ده لیره هم باشد قبول نمیکنم.»
بالاخره اینکه میگویند همه زنها معطل بودند که چهکار باید کرد، گفتند: «ما دیدیم که آن یک لیره از پایین به بالا آمد، موازی با یکی از سوراخهای ضریح و از آنجا هم بهطور مستقیم آمد و بیرون ضریح افتاد، داخل شبکه افتاد.»
این داستان خیلی نزدیک و اخیراً بوده. واسطههای این قضیه در یقین به این مطلب کَالعَدَم هستند؛ یعنی انگار اصلاً آنقدر واسطهها مطمئناند که اصلاً انگار واسطه نداریم. انگار من خودم آنجا بودم. این واسطهها کَالعَدَمَن، انگار اصلاً واسطه نداشتند. اینها میگویند: «ما خودمان دیدیم.»
میگویند که: «ما خودمان دیدیم که این آمد بیرون.» اثری دارد بالاخره که خیلیخیلی کرامتها از اینجا دیده شده.
این است که میگوییم: اولاد علی از زنهای دیگر هم مثل اولاد فاطمهاند، مقامات دارند، مقامات عالیه دارند. یعنی بههرحال اولاد امیرالمومنین، خون امیرالمومنین در این رگهاست، ولو از زنهای دیگری هم باشند. اینها هم حالا، غیر از اگر مثلاً افراد خاصی که دیگر اینها را ما یقین داریم که وضعیت روبهراهی نداشتند، حسابشان را جدا میکنیم. وگرنه فرزندان اهلبیت قاعدتاً هر کدامشان صفایی دارد، نوری دارند، مشعل فروزانی از هدایتاند؛ خصوصاً اولاد امیرالمومنین، ولو از زنهای دیگر باشند. این فرزندان حضرت امالبنین را شما ببینید، هر کدام گنجی از طلا. حالا آن سه برادر دیگر، غیر از عباس، متأسفانه معروف نیستند. خیلی هم کسی کاری به کار این بزرگواران ندارد. در شعاع نور حضرت قمر بنیهاشم اینها محو شدند، دیده نمیشوند. هر کدام از اینها گنجینهاند. اولاد امیرالمومنین کرامات دارند، مثل اولاد حضرت زهرا، مقامات عالیه دارند.
در مورد شام هم حالا اینکه اینجا مزار حضرت زینب بنت فاطمه نیست، دلیل نمیشود که ما از این حرم دفاع نکنیم و کسی نرود به آنجا. حرم اهلبیت است. نه! حرم این بانو که دختر امیرالمومنین است. اگر قبر یکی از صحابه هم بود، یکی از اصحاب اهلبیت هم بود، ما مگر الان مزار حضرت عبدالعظیم را احترام نمیکنیم؟ اگر کسی بخواهد بیاید تعرض به حرم حضرت عبدالعظیم بکند، چهکار میکنیم؟ فرض کنیم حرم حضرت عبدالعظیم در عراق، در سوریه میخواستند دشمن بیاید خرابش کند، ما چهکار میکردیم؟ رفتیم برای دفاع. حضرت عبدالعظیم که واسطه زیادی بین ایشان و اهلبیت دارد. هشت، نُه تا واسطه باشد که سیادت ایشان و ایشان زینب دختر امیرالمونین است.
به هر حال این حرمها هر کدام جایگاه خاصی برای ما دارد. این حرفها نباید باعث تشکیک بشود که «او، پس اینهمه مدافعان حرم رفتند به عشق حضرت زینب، اینها داشتند اشتباه میرفتند؟» مثلاً جای دیگر رفتند حضرت زینب نیست دیگر. نه، اینها به عشق اهلبیت رفتند، اینها به عشق اباعبدالله رفتند یا به عشق جهاد. به این عشق رفتند که دشمن پایش باز نشود به مقدسات ما. این حرمها ناموس ماست.
البته خوب، بر اساس همان قولی که حرم را حرم زینب بنت فاطمه میداند، اینها با همان شور و شوق رفتند. حالا یا این بانو زینب بنت فاطمه است یا نیست، اینها به آن نیتشان میرسند، غرضی که داشتند میرسند و آن عنایت حضرت زینب (سلام الله علیها) شامل حال اینها میشود. عنایت این حضرت زینب شاملشان شده و به دو برد میرسد؛ چون از حرم این زینب بنت علی حمایت کردند به عشق زینب بنت فاطمه. عنایت هر دو بزرگوار شامل حالشان خواهد شد.
در نجف اشرف عظمت فوقالعاده حضرت امیر موجب غفلت عدهای از مقابر شریفه علما میشود. نکتهای است. نکته مهمی هم هست. متأسفانه در این حرمهای مقدس، این علما و بزرگان محو میشوند. مثلاً جناب ملا حسینقلی همدانی در حرم سیدالشهدا دفناند، هیچکس نمیداند یا اطلاع ندارند.
اگر فرض کنید مثلاً ملا حسینقلی همدانی در گنبد کاووس مثلاً دفن بود، جا داشت که ما و شما پیاده راه بیفتیم برویم مزار این بزرگوار را زیارت کنیم. آنقدر که این مرد بزرگ عظمت دارد. یک گوشه صحن اباعبدالله روی دیوار اسم ایشان نوشته است. کسی هم نه خبر دارد نه اعتنایی دارد دیگر.
آنقدر که عظمت امام حسین و کربلا زیاد است. گاهی برخی به حرم حضرت معصومه هم نمیروند بهخاطر امام حسین. خیمهگاه که دیگر خیلی مشتریاش کم است. نجف میروند، کوفه نمیروند. کوفه به مسجد کوفه نمیروند یا قبر مختار نمیروند، قبر میثم نمیروند، قبر کمیل نمیروند. امیرالمومنین هست آنجا، برای چی برویم؟ حرم امام رضا میروند، قبر علما نمیروند.
آقای بهجت مقید بودند، میچرخیدند و قبر علما را یکییکی فاتحه میخواندند. «اینجا ادب به امام رضا نیست که من بگویم اینها را زیارت نمیکنم؟» این اتفاقاً بیادبی به امام رضاست. شما اگر خانه بزرگی مهمان بشوید، او نوکر دارد، کلفت دارد، بچه دارد. به هیچکدام اینها اعتنا نکنی، همه را بزنی کنار بگویی من با خود آقا کار دارم، میخواهم حرف بزنم. دم در که میرسد اول نوکر و کلفت را حسابی ببوسد، بگوید: «الهی قربونت بشم، تو نوکر این آقایی.» بعد بچهها را یکییکی میرسد. چقدر احترامش میکنند، چقدر بهش محبت میکنند. کدامش را این آقا بیشتر دوست دارد؟ ادب و تواضع در کدامش است؟ در حرم اهلبیت شما هرچی به این علما و بزرگانی که در حرم مدفوناند، بیشتر احترام میکنید، بیشتر محبوب امام رضا میشوید.
بعضی سلاطین مثلاً آقا تنگنظری دارند: «برای چی رفتی سر قبر فلان؟ وقتی من اینجا هستم؟» چون برعکس، برخی حاجتها را هم حضرت حواله میدهند. حضرت معصومه (سلام الله علیها) فرمودند: «حاجت دنیایی از من نخواهید. حاجت دنیایی میخواهید بروید از میرزای قمی بگیرید.» حواله به ایشان دادهاند. مسائل مربوط به ازدواج و اینها هم ظاهراً به مرحوم نخودکی حواله دادهاند. سریع است. خیلی شلوغ است. با قلم زیاد. آدم نتیجه میگیرد از مرحوم نخودکی.
مرحوم آیتالله عاملی، شیخ محمدتقی آملی فرموده بود: «من گاهی حاجتی دارم. گاهی میروم خدمت امام رضا (علیه السلام)، توسل میکنم، نتیجه حاصل نمیشود. میآیم تهران، برمیگردم، میروم حرم حضرت عبدالعظیم، همان اولی که مطرح میکنم، حل میشود. حضرت به من میفهماند که این کلاس این حاجت چقدر است و کجاست.»
اینجور حاجات را نباید برد. مثل اینکه آدم مثلاً برای قبض تلفنش که قطع شده، به رئیسجمهور بگوید: «قبض تلفن ما را وصل کن. تلفن ما را وصل کن. قبض تلفن میخواهیم پرداخت کنیم.» درست است که همه این ادارات به رئیسجمهور ختم میشود، ولی این کار با همان مأمور مخابرات و آن دفتر پیشخوان، زیر مجموعه اوست. من میخواهم بروم دم بالاتری را ببینم. فایده ندارد. درک آدم از ریخت و قیافهاش هم میافتد. کسی که اینجوری است، یعنی علامت. گاهی علامت حماقت آدم است.
خیلی از حاجات را به این شهدا و علما، از اینها باید خواست. از اهلبیت باید بزرگ طلب کرد. بزرگان چه میگویند؟ یعقوبی فرمود که اولین بار که در عالم مکاشفه مشرف شدم محضر اهلبیت، امام حسن، امام حسین بودند. امیرالمومنین در ذهنم بود که توحید را بروم کربلا از نجف بگویم. ایشان به نظرم خود بنده شنیدم برای خود ما تعریف فرمودند که: «من در ذهنم بود برای توحید بروم کربلا از امام حسین بخواهم.» ملکی کنار من بود. امیرالمومنین را نشان داد، گفت که: «بخواه از آقا!» اگه چیزی میخواهید. ایشان گفت: «من چون میخواستم کربلا بروم، توحید بخواهم و یکچیز دیگر خواستم.» حالا یادم نیست زن گفته بود علم گفته بود، یکچیز اینشکلی، سلامتی خواسته بود. گفت: «این را که مطرح کردم، این ملک زد ما را. بغل ما بود، مشت زد، یک لگدی، مشتی محکم کوبید به ما، گفت از اینها توحید بخواه، از اینها کمتر از توحید نخواه.»
چیه اینهایی که میگویی علما و این شخصیتهای خیلی پایینتر از اهلبیت، از آنها آدم بخواهد. لذا هرچی گاهی مقامات پایینتر است، کراماتی که دیده میشود بالاتر. این هم نکته عجیبی است. هرچه مقامات اهلبیت میخواهند سوق بدهند به آن سمت. بعضی وقتها مثل همین نخودکی دستی در کار است، دست امام رضا در کار است که اینجور حاجتها را مردم بروند سمت آیتالله نخودکی. بماند که ما گاهی همین حاجتها را هم نداریم. از خیلی حاجتهای پرتی که حاجت حاجت نداریم. نه از سر عشق یا قهریم یا خودمان احساس میکنیم با کار خودمان بهش میرسیم. دیگر باید مریض. الان تا مریض میشود که نمیگویند: «یا امام رضا شفا بده!» همه دکترهایشان را میروند، همهجا میروند، آخر که حل نشد، میآیند در خانه امام رضا.
انتظار مریض جسمانی، مریض روحی چیست؟ فلان مریضی را داری؟ «میخواهم بروم تو گوشش، تو حسادت داری، اوج داری تکبر داری.» معمولاً میگویند با آدم، و جالب این است که کسانی هم معمولاً به آدم میگویند که خودشان هیچ عیبی در خودشان نمیبینند. این خیلی عجیب است. این کاری که کردی از سوءظن است. خب، حالا آن خودش بنده خدا بهرهای ندارد از اینکه بیماریش را پیدا کند و درمان کند، ولی همینکه امام میگوید، اگر آدم احتمال. الان اگر احتمال کرونا بدیم چهکار میکنیم؟ یکم گلوی آدم مثلاً سنگین شد، احتمال کرونا. از همین الان دیگر جدی شروع میکند دارو و درمان و دعا و ذکر. حالا اگر احتمال حسادت بدیم، احتمال که بالاتر از احتمال است، در قلب امثال من که هست، متأسفانه دارم. میروم از اهلبیت بخواهم یا نه به توجیهش حاجت نداریم؟
همینها را هم خیلی وقتها از آن پایینترین آدم میتواند درخواست بکند.
یکی از دوستان ما، پدرش یک بزرگ بود. بهش فرموده بود که از عالم ملکوت به من خبر دادند که شما را از قم میخواهند بیرون کنند چون حرم حضرت معصومه که میروید، مزار علما نمیروید. رفیق ما میگفت: «کسی را خبر نمیکردم، حرم را فقط یک سلامی میدادم، میرفتم زود برای مباحثه، یکچیزی میرفتم.»
ایشان گفت: «زیارت قبر علما هم میرفتم. پدرم به من گفت که من واسطه شدم، مهلت گرفتم برایت. شما باید قول بدهی که اصلاح کنی.»
مزار علما در حرم امام رضا: مرحوم آیتالله تربتی شیخ عباس تربتی، صحن آزادی آیتالله ابوترابی، آقازادهاش بعد حاجآقای واله، جعفرآقای مجتهدی، پایین شیخ ذبیحالله قوچانی، دوباره توی همان صحن سید جلال آشتیانی، صحن انقلاب شیخ حر عاملی، نخودکی، استاد محمدحسین حسینی تهرانی، شیخ مجتبی قزوینی که پایین آن طرفتر آیتالله عاملی که حضرت عبدالعظیم میگرفتم. توی باغ رضوان آیتالله سبزواری، طبرسی که البته طبرسی درست است، این ور پیر پالاندوز داخل حرم. شهیدهایی که هستند، پایین. چقدر شهید داریم توی بهشت سامن؟ خوبانی، مؤمنین، صالحینی، بزرگانی، جاهای مختلف حرم مدفوناند، داخل خود حرم شیخ بها، علامه جعفری، آیتالله مروارید، آیتالله فلسفی، شیخ حبیبالله خراسانی، شهید هاشمینژاد، پدر رهبر انقلاب، بزرگان مرحوم آیتالله نجفآبادی، پدربزرگ رهبر انقلاب. خیلی بزرگان در حرم، آیتالله خزعلی و بزرگانی که اخیراً دفن شدند در حرم امام رضا (علیه السلام). زنجانی. نگاه کنید، یک دونشان کار صد تا توسل را میکنند. رفتن بر چراغ قبر یکی از اینها، گاهی کار صد تا توسل است گرهها باز میشود از آدم.
دیگر مطلب اینجا زیاد است. «موجب غفلت عدهای از مقابر شریفه علما میشود.» اگرچه ما به زیارت آنها محتاجیم، نه آنها به ما. زیرا آنها کارشان تمام شده و سلام و خواندن فاتحه برای آنها برای خودمان نفع دارد.
در کربلا دو برادر سید رضی و سید مرتضی علمالهدی نزدیک جدشان ابراهیم مجاب در رواق حسینی دفن شدند. این هم نکته. معمولاً بهش توجه نیست. در بغداد، در کاظمین دیدید؟ اینجا مزار سید رضی، سید مرتضی. اینجا مزار فعلی این دو بزرگوار نیست. اینها را اینجا دفن کرده بودند.
اول چون کربلا نمیشد رفت. بعداً اینها وصیت کرده بودند که ما را ببرید کربلا، هر وقت باز شد. و این دو بزرگوار را از این دو قبر درآوردند، بردند حرم امام حسین کنار ابراهیم مجاور. و جالب است در حرم امام حسین هم هیچ خبری از این دو سید بزرگوار در رده اول بزرگان شیعه نیست. سید رضی که نهجالبلاغه را جمع کرده. سید مرتضی هم که استاد شیخ طوسی بوده. شیخ طوسی بنیانگذار حوزه نجف. این دو تا از بزرگان درجه یک ما. در حرم امام حسین هیچ خبری از این دو بزرگوار نیست که بابا اینها قبرشان نزدیک ابراهیم مجاب است.
ابراهیم مجاب را مردم میشناسند، بزرگوار را نمیدانم. در کاظمین میروند کنار قبر این دو بزرگ نشستهاند. نقل شده که اطراف قبر مرحوم شریفالعلما را در کربلا آقا سید محسن حکیم آباد نمود. آقای حکیم هم همین اواخر بودند دیگر، همدوره امام بودند.
چه میشود گفت به کسانی که برای دین و عالمان دینی ارزش قائل نیستند و میخواستند ؟ خیابان بکشند. میخواستند بینالحرمین و خیابان بکشند. بین حرم امام حسین و عباس را خیابان بکشند. نه مثل الان که مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی یا حاجآقا حسین قمی مانع شدند، ولی بعد از فوت آنها شروع به خراب کردن آنها نمود.
وجود علما نافع و مانع از خرابی آثار دینی و قبور علما میشود. علما نمیگذارند آثار دینی از بین برود، شعائر الهی محو بشود.
در روسیه قبر لنین ملعون در محلهای قرار دارد. آیا ممکن است در مسیر آن خیابان بکشند و آن را خراب کنند؟ نکتهای که آیتالله بهجت میگویند. ایشان که آنقدر اهل احتیاطاند، این ملعون را در زبان ایشان داشته باشید، خیلی کمک میکند. آخه بعضی مقدس نیستند. اینها خر مقدساند. همین تعبیر را باید بهکار برد! تقدسشان به حریت انداخته. اینها در مورد سران شرک و کفر کسی جرأت نمیکند یک کلمه منفی حرف بزند. شارون مرده بود، خوشحال بودیم که لامصب از دنیا رفته، چهار تا از این بچههای ساده، حالا اینها از سادگیشان بود، گفتند: «نه، ما حق نداریم در مورد بقیه قضاوت بکنیم، از کجا میدانیم؟ شاید او از آیتالله فلانی بالاتر باشد. شاید او بالاتر باشد.»
در حرم حضرت عبدالعظیم فردی سمت رضاشاه وصل شد. «شاید او از خیلی از علما بالاتر باشد. شما چه میدانی الان کجاست؟» اینجا یکهو آن رگ تقدس احمقانه میزند بالا. یکهو اینجا مقدس میشود. یکی اینجا لنین را ملعون میداند. یکی آن اواخر کتاب میفرمایند: بهائیهای ملعون! همه بهائیان را ملعون میدانند.
خیلی جمله عجیب است. بهائیها زندگی کردیم، آدمهای خوبی درشان دیده میشد. ظاهر همه را ایشان بهائیان ملعون میداند. حواسم جمع باشد که با این مقدسبازیها آدم را نیندازند توی نفهمی و حماقت و الان خیلی این حرفها باب شده، مد شده. «اکلاسی شد. قضاوت نکن و فلان نکن و تو چه میدانی از کجا معلوم؟»
ظالم، ظالمی در این سطح، معاندی در این سطح. لجوجی در این سطح، اینها مستحق لعنت هستند. آقای بهجت که آنقدر اهل احتیاط است. یک ذره اگر احتمال بدهد، آن هم چیزی مثل لعن که سخت و دشوار است، کار هر کسی نیست. آنقدر ساده میگویند: «قبر لنین ملعون.» در ذهن من سمت رضاشاه همین تعبیر را بهکار میبرد. در مورد بهائیان که به وضو میگویند.
اینها نکات مهمی است. خیلی باید حواسمان جمع باشد. بازیمان ندهند با این عناوین مقدس. شیطان بعضیها را با همین عناوین مقدس، وقتی که از اساتیدهای بحث شیطان و صور مقدس که خیلیها را با اسمهای مقدس میبرد توی جهنم. به اسم جهاد، به اسم واجب، به اسم حلال، به اسم این ضرورت دارد، این کار را اگر نکنم تو فلان گناه میافتم. «اینجا صله رحم است.» با همه جور فامیل خزعبل، رابطه برو و بیا به هر نحوش. «اگر به اسم صله رحم نروم، قطع رحم میشود.»
این نمیفهمد که آنی که گفته صله رحم، یکبار گفته برو صله رحم کن. صد بار گفته «فساق همنشین نباشید.» اینها که دینت را به باد میدهند. آنها را دیگر گوش نمیدهد، چون منفعتی تویش نیست، صرفی ندارد برایش. اینها را گوش میدهد. این هم صورت مقدس است. نه تنها این را گوش میدهد، توی دهنت طرف مقابل هم میزند. عروسی، عروسی سرتاسر گناه است. ؟ نمیروی، میگوید: «شما که قطع رحم کردید، اسم خودتان را هم گذاشتید مسلمان.» واژهای که دیگر نمیخواهم تکرارش کنم. واژه را باید حتماً بهکار ببرم ؟. مقدسی نیست. این تقدس آنشکلی است، از آن جنس آن حیوان نفهم است. یک نوع، یک گونهای از جهنمیان ایناناند. اسم قرآن، خدا و اهلبیت و اینها میروند جهنم. اینشکلی بازی میدهد شیطان.
خواستم بگویم بعضی دیگر خیلی آن دوز محبت و رحمتشان اینوری میزند بالا. به همه دیگر محبت دارند و هیچکس را قضاوت نمیکنند و خصوصاً همیشه، نمیدانم چرا این چرخ به نفع کفار میچرخد. هر وقت اینها دوز رحمتشان را میخواهد بزند بالا، همیشه به نفع ظالمین و طاغوت و کفار است و آنها از ما بهترون میشوند و آنها نور چشمی میشوند. چشمآبی همیشه خوب درمیآیند، خوبه قضیه میشوند. هیچوقت به نفع ماها نمیچرخد. ؟ . ما خوب قضاوت میکنند، خوب فحش میدهند، خوب تهمت میزنند. بهکرات صبح تا شب میبینیم. یک کلمه اگر یکچیزی بگوید، پدرت را درمیآورند، از هشتاد جا آدم را اعدام میکنند. عجیب است. والا نمیدانم آدم چی بگوید. این همان، فقط میشود گفت کار شیطان است، چیز دیگری نیست.
میفرمایند که قبر لنین ملعون را میآیند خراب کنند؟ هرگز نمیکنند. چون سیاستشان در بقای این قبر است. چنانکه شعار سیاسی و استقلال و بقای حکومت برخی از فرقهها بر خراب کردن قبور بزرگان ائمه بقیع بوده و هست.
آثار دینی بسیار از قبیل مدارس، مساجد، معاهد و ظواهر دینی در بعضی شهرها بود. عده مسلح راهزن میآمدند و سر راه قافلهها را میگرفتند و از هر نفر چند لیره میگرفتند برای رئیسشان میبردند. رئیس آنها هم خمس ؟ مقدار دیگر از آن را برمیداشت و بقیه را به خودشان میداد. یک مشت دزد با این سابقه کار که خادمالحرمین هستند، خود را میدانند.
الان یک ژست میگیرند، احترام رعایت کنیم، برادر عزیز و فلان. تفاوتهای بهجت با ماست. میزان وقتی دست آدم نباشد، آدم گنگ است و کور. دست شیطان است دیگر، چشمبندی میکند، چشم آدم را میبندد، میبرد توی هر زمین باتلاقی که بخواهد آدم را فرومیبرد. یکجا به اسم خدا، یکجا به اسم نفس. اینجا باید گیلیمت را از آب بکشی. اینجا خدا این را خواسته. هر روزی یک مدل سر آدم پیاده میکند. این خیلی مهم است. آدم میزان داشته باشد، مبنا داشته باشد، علم داشته باشد. اگر ندارد، دستش در دست علما باشد. قدم به قدم، وجب به وجب، بزرگان چی میگویند؟ اینها که خط را رفتند. اینها که مسلط بودند. امام (رضوان الله علیه)، الان رهبر معظم انقلاب که خدا طول عمر با عزت به ایشان بدهد به حق امام رضا، مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت، محمد علامه طباطبایی، این بزرگان راه رفته، مسلطاند به معارف قرآن، به شریعت، به حقیقت. دست در دست اینها باید باشد. قدم به قدم، قدم به قدم. میزان در دست آدم باشد.
میزان نه تقلید باز چشم و گوش بسته نمیفهمند که این قواعد کار در سیره اینها چیست. بلکه یک دورهای حضرت امام نسبت به بنیصدر ساکت بودند بر اساس مصلحت. ولی همین رهبر انقلاب کف خیابان داشتند با مردم گفتوگو میکردند، در دانشگاه و مسجد و این ور و آن ور روشنگری میکردند. «بنی صدر کیست؟ چیست؟» امام ساکت بودند.
ولی اول انقلاب، توی آن جلسه عزل بنی صدر، ده تا دلیل برداشتند، آوردند برای اینکه بنیصدر بیکفایت است. خب، یک نادانی پیدا میشود میگوید که: «برای چی داری تو خلاف نظر امام حرف میزنی؟ نمیبینی امام ساکت است؟» میگه: «آی، رئیسجمهور، رئیسجمهور، حمایت کنید، فلان!» همان لباس. همان نفهمیدناست باز. همان مقدسگریهایی که عرض کردم. چیست؟ دین را باید فهمید، قواعد را باید فهمید.
نفس است دیگر، نفس و شیطان و خدا به دادمان برسد. خلاصه آقا جان، مسیر حق در اقلیت است، در اقل اقل اقل است.
فرمود: «اگر پرده کنار برود، مؤمن ببیند در عالم چه خبر است، میبیند همه خوک و خر و میموناند و مؤمن از شدت غصه تنهایی در این عالم دق میکند.» روایت از امام صادق. برای همین خدا ظاهرها را اینجوری قرار داده که مؤمن دق نکند. وگرنه فرمود: «اگر پرده کنار برود، میبیند، مؤمن میبیند، به ده نفر نمیرسند مؤمن روی کره زمین.» از شدت غربت و تنهایی دق میکند.
خدا اینجوری کرده. خوشحالیم دیگر. آن حرمها شلوغ است و اینور شلوغ است. آنجا شلوغ و مسجد شلوغ.
همان دور کعبه که حضرت با انگشت اشاره کردند که دو نفر فقط انسان دارند طواف میکنند. یک دانه زائر انسان دیدیم. توی حرم این را باید باورمان بیاید. این مسیر، مسیر اقلیت است. هرچقدر هم آدم رشد بکند، این اقلیت شدیدتر میشود. هی توی این عالم تنهاتر میشود، غریبتر میشود.
قالب همینی که داریم میبینیم، وضعیت قالبی همین است. سر در لجن طبیعت و ماده و شهوات و غرایز و دنیا. سرتان در تعفنات توی این لجن است دیگر. آدمیزاد و همین کثافات! یکی دو تایی باشند.
آقای بهجت چه زحمتی کشیدند. بچه سیری بکند. قید همهچیز را بزند، پشت پا بزند. پی همهچیز را به تن بمالد، تک و تنها توی این مسیر برود. چقدر این حرفها مخالف دارد. آقای بهجتی که اینقدر برایش سرو دست میشکنند و عاشقشاند. صهیونیستها جشن گرفتند. «این ایستگاه وحشت از دنیا رفت.» میشناختم، نوع وحشت بود. کی آدم در مسائل سیاسی دخالت نکند؟ چیزی، اینها دخالت نکردند. کتاب «زمزم عرفان» را بخوانید، «در محضر بهجت» را بخوانید. آنجا اصلاً هشتاد درصد مطالب کتاب سیاسی است.
آدم نورانی، روشن است. خط و تشخیص «جعلنا له نورا یمشی بهی الناس» بین مردم که دارد قدم میگذارد، نور دارد، حجت دارد، بینه دارد. حواسش هست، قدم به قدم حواسش هست. این علما نمیگذارند آدم گمراه بشود. علما نمیگذارند و این عناوین مقدس، سرمایهها و داراییهامان از چنگمان دربیاید.
این بزرگاناند که نمیگذارند بقیه این مچل بازیها را در بیاورند. همهچیز را میروم میدهند، آخرش هم میآیند سه متر زبان دارند. «روش کارت سوخت را حذف کرده بودم، خودم چی بگم به این احمقها؟» یک خسارت کلان زده در مورد کارت سوخت. بعد باز آمده کارت سوخت را آورده. بعد با بنزین دو نرخی سه متر هم زبان دارند. پنجاه سال است اینها همه این ارکان مملکت دستشان بوده.
کسی که به این مسئولیت میدهد، آنهایی که وجدان داشته باشند، شعور داشته باشند، عقل داشته باشند، فهم داشته باشند، یک روز نمیگذارد این آدم سر کار بماند.
علما نمیگذارند اینجوری بشود. علما اینها را میفهمند. علما وجدان دارند، علما عقل دارند، علما شعور دارند. علما اگر وضعیت مملکت اینشکلی بشود. تجهیزات میگیرند برای کلاسها. میگوید: «دوربین هفته پیش سی و پنج میلیون بوده، الان شده چهل و پنج میلیون.» صدایم درنمیآید. الحمدلله همین حرف بنده جدا از پیگرد قانونیاش، باز دوباره چهار تا مقدس نفهم پیدا میشوند: «چرا در مورد این دارد اینجوری حرف میزنی؟»
مرحوم آیتالله پهلوانی تهرانی (رضوان الله علیه) در بیمارستان بود، سال ۸۹. آب معدنی برای ایشان گرفته بودند، آورده بودند. ایشان فرمود: «زیر تخت مخفی کنید.»
پرسیدند: «آقا آب معدنی دیگر چیست که مخفی کنیم؟»
فرمودند: «زیر تخت. در بیمارستان آب معدنی. آنجا بغل مردم میآیند نگاه میکنند، میبینند یک روحانی نشسته، آب معدنی دارد. اینها از اسلام زده میشوند که برای چه روحانی باید آب معدنی داشته باشد؟ او با آب معدنی اسلام را از چشم مردم میاندازد.»
این خائنین و این آدمهای پلید که دین برای مردم نگذاشتهاند. توی کاخ چهارهزارمتری بنشینی، شبانه ملت را کمرشان را بشکنی، صبح بیایی بخندی، بگویی: «من خودم صبح فهمیدم که اینجوری.» مردم را مسخره کنید، به حماقت مردم بخندید. مردم را ابله فرض کنید. حرف میزنند، نطق میکنند. علما زبان دارند. فساد بشود. اینها را باید تبری کرد از اینها. این حد از ظلم پدر مردم را درآوردند، کمر مردم را شکستهاند. آدم چهجور رویش میشود برود بین مردم از خدا و دین و پیغمبر و این حرفها حرف بزند؟
عرض کردم چند بار این را گفتم. بحثهایی که حالا در مورد مرگ و فلان و این حرفها شد و حالا مثلاً چند میلیون آدم شنیدند و چقدر گفتند: «آقا ما فلان شدیم.» گفتم که: «یک دانه سوءمدیریت این حضرات نادان و نفهم، که حالا نمیگوییم اینها خائناند از نفهمیشان، این کار را جاسوسی میدیدند، این حرفها را کاملاً گفتم. یک دانه عملکرد اینها صد هزار تومان بحثهایی که ما در مورد مرگ کردیم، اثرش را خنثی میکند بین مردم.»
حالا تو هی بیا برو صحبت کن، حرف بزن: «آقا این خدا، این دین است، این قبر است، این آن.» و دین برای مردم نمیگذارد. همه را زده میکنند، همه را متنفر میکند. «عاشورا آن کار را بکن، این کار را بکن، این کار را بکن.»
برای افزایش رزق با یک تدبیر احمقانه و خائنانه یکهو پول در جیبت یکسوم میشود. با چه خون دل پولی جمع کرده برای جهیزیه دخترش، در یک ماه شده یکسوم. یکسوم کالای یک ماه پیش را هم دیگر بهش نمیدهند. این دین میماند برای این آدم؟ این الان با عشق میآید مینشیند سخنرانی گوش میدهد؟ کربلا این میرود حرم؟ همهچیز را بارشان را نگذاریم روی دوش بیدینی مردم، بگوییم: «آقا اینها بیدین شدند.»
اینکه عاشورا میشود دورت دریا قلقله میشود، هیئت خلوت میشود، این همش بهخاطر بیدینی مردم نیست. مردم، مردم یک عملکردی دارند که همه را زده میکند. میخواهد دهنکجی بکند، بگوید: «من تو زدی، من هم یکی تو دهن تو میزنم.» تشخیص نمیتوانند وزیر بدهند که کی به کیست و چی به چیست و کی درست است و کی غلط است. خب، این هم باز از فهم خودشان است، کاری نداریم. ولی آن نکتهای که آن مرد بزرگ فرمود: «آب معدنی بگذارید زیر تخت.» حالا او در اوج بود. یک سر سوزن اگر دیانت داشته باشند بعضیها، بترسند از خدا، از قیامت. اوضاع اینشکلی نمیشود. برای اینکه رأی نیاورند و موقعیت و تاج و تختشان از بین نرود. بعضیها میترسند از خدا. اگر بترسند، اوضاع اینشکلی نمیشود.
این حرفها را ما زدیم که روز قیامت نگویند: «تو خاموش بودی.» حرفها را بالاخره اینجا نشستیم از امام حسین گفتیم و گفتیم زیارت عاشورا، زیارت و فلان و حرم را. این آقا آن را دیده و این این شد و امام حسین بر ظلم قیام کرد. طرف مظلوم بود، طرف محروم بود. بعد سلام بخوانیم، کار به کار کسی نداشته باشیم که کی ظالم است، کی مظلوم است و کی دارد چه جنایتی میکند؟ بچه میخواهد بعدش بشود ؟ بشود. حالا با افتخار، افتخار برای ما. «ترحم بر پلنگ تیز دندان جفاکاری بود بر گوسفندان.» اینجا افتخار است که پلنگ تیز دندان به آدم دشمن باشد. این افتخار است.
این بیانیه آخر را هم بخوانیم. حالا امروز یکمی جلسه هم دیر شروع شد، هم طولانی شد. در مورد جالب، همین بحثهایی هم که الان کردیم هم ربط دارد. مطالبی که آقای بهجت میفرماید در مورد تخریب قبور ائمه توسط وهابیها. هشتاد و خوردهای سال پیش، شاید نزدیک نود سال پیش باشد، اینها مزار اهلبیت را در بقیع تخریب کردند. آقای بهجت به سالگرد و یادبود این ماجرا بیانیهای دادند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلاة علی سید الانبیا محمد و آله الطاهرین و لعن الدائم اعدائم اج.
ضمن تسلیت به صاحب اعظم تمام امثال این مصائب و مسئلت تعجیل فرج با اذن خداوند اجل بیان.
تسلیت میگویم به امام زمان، صاحب اعظم تمام امثال این مسائل. یعنی آنی که همه مصیبت را به قلب او وارد میشود، حجت بن الحسن است. تو این گرفتاریهای مردم. بنزین گران میشود، زندگیها سخت میشود، آنی که بهش فشار میآید، اول غصهدار میشود، ناراحت میشود، امام زمان (ارواحنا) او. دلشکسته که دوازده قرن زخم خورده از دوست و دشمن. تمام امثال این مسائل. همه این مصیبتها را او اول مصیبت کشید و دعا برای تعجیل فرج با اذن خداوند.
جاهلها گمان میکنند که با تخریبات قبور ائمه (علیهم السلام) میتوانند تشیع را ریشهکن کنند. شیعه و سادات و بزرگان آنها، بالاتر از تخریبات را در زمان ائمه ایشان دیدهاند و آنکه پس از تبدیل تخریب به تعمیر، بر قوه ایمان ایشان در صورت و معنا افزوده گردیده است.
قبرها را خراب میکنند، فکر میکنند شیعه هم عقایدش را از دست میدهد. بزرگتر از قبرها، صاحب این قبور بودند که شیعه دیده کشته شدن اینها و تعرض به اینها را. نه تنها دست از عقیده برنداشته، اتفاقاً در عقیدهاش محکمتر شد. این احمقها فکر میکنند قبر را خراب میکنند، شیعیان دیگر میترسند و فرار میکنند. نمیدانند اینها اتفاقاً شور و شوق پیدا میکنند که اینجا را بازسازی کنند. با یک شوق بیشتری همه جمع میشوند، انرژی بیشتری وارد میشود.
از زمان حضرات علی و فاطمه (سلام الله علیهما) تا زید بن علی و یحیی بن زید، یکبهیک مقتولین توسط بنیالعباس و تخریبات متوکل ملعون. متوکلهای هر زمان را ببینید. اینها فهمای بهجتاند. متوکل در هر زمانی متوکلی میبیند. در هر دوره یکی دارد یکجوری خراب میکند آثار شیعه و بنیاد شیعه را. یک کسی دارد هرکس دارد یکجوری به باد میدهد. یکوقت متوکل میآید قبر سیدالشهدا را تخریب میکند. متوکلهای بعدی میآیند سند بیستسی میآورند. آن هم تخریب قبر اهلبیت است، تخریب تراس است، تخریب آثار ریشهکن کردن شیعه است.
رهبر انقلاب فرمودند: «سند بیستسی در مملکت سرباز برای آمریکا و انگلیس تربیت میکند.» متوکلهای هر زمان همه مشهود ائمه حق بوده و با اخبار آنها به فساد و افسادهای دشمنان ایمان تا خروج سفیانی که از حتمیات قبل از ظهور دولت حق (عجل الله فرجه) صاحب و غیرحتمیات بود و خبر دادن به آنچه که به اهل ایمان رسیده و میرسد. قبل از ظهور تا به آنجا که فرمود: «و شیعتنا اصبروا منا لعنا صبرنا به علم و شیعتنا صابروا علی مالا یعلمون.»
اینها همه مشهود ائمه بوده. همه این مصیبتها جلو چشم اهلبیت بوده و همه اِخبار کرده بودند خودشان که دشمنان چهکارها میکنند. یعنی خبر داشتن از قبل. خبر داده بودند. چیز جدیدی ناگهانی برای ما نیست. اهلبیت به ما گفته بودند: «آقا اینجوری میشود.» همه این وقایعی که از قتل سیدالشهدا تا پیغمبر عاشورا را چقدر فرمود: «حسین من را میکشد.» امیرالمومنین به این خاندان فرمود: «شما را اسیر میکند.» به زینب کبری فرمود: «روزی میآید، تو خانوادهات اینجوری میشود.» دور و بر همه این وقایعی که رخ داده را اهلبیت از قبلش به ما گفته بودند. ما هیچوقت رودست نخوردیم، غافلگیر نشدیم. این مسیر برای ما روشن بود. این مسیر حقی که آدم قدم برمیدارد، این سختیها را دارد. از قبل به ما گفته بودند. اینجا قتل و غارت و کشت و کشتار تا خروج سفیانی. تا آنجا را به ما گفتند. سفیانی خروج میکند. اینجور بکشبکشی راه میاندازد که در تاریخ سابقه نداشته.
آیتالله بهجت اواخر دست روی دست میگذاشت، میفرمود که: «همه مقدمات فرج را اگر با دعا بتوانیم اصلاح کنیم، خروج سفیانی را چهکار کنیم؟» این با دعا اصلاحپذیر نیست. حتمی است.
خیلی ؟ غصهدار این بود. خروج سفیانی و ماجرای سفیانی، قتل عام گسترده است و یک ابرجنایتی است که رخ خواهد داد. به ما اهلبیت حتمی گفتند. با همه دردی که خواهد داشت این واقعه، به ما خبر دادند، گفتند این مسیر این است، تا آخرش این است. کسی فکر نکند که ما از درد و رنج و قتل و کشتار میترسیم. عر ؟ . همه را به ما گفتند. خروج سفیانی که از حتمیات قبل از ظهور و غیرحتمیات. یعنی غیرحتمیات هم به ما خبر دادند. پس خروج از حتمیات. خبر دادن به آنی که میرسد، اطلاعاتی که به ما میرسد.
تا جایی که گفتند: «ما صبوریم، شیعیان ما صبورتر از ما.» چون ما از روی دانایی صبر میکنیم، شیعیان بر آنی که نمیدانند صبر میکنند. با همه این امور، چهار نفر با ایمان آن زمان به بیش از چهارصد میلیون شیعه کفر الله امثالهم رسیدند. وقتی پیغمبر اکرم از دنیا رفت. «ارتد الناس الا ثلاث او اربع» گفتهاند: «همه مؤمنین روی کره زمین چند نفر بودند؟ سه نفر یا چهار نفر.» که آن چهار نفر آن موقع تبدیل شد به چهارصد میلیون الان. این با مدیریت اهلبیت بوده. بخشیش با تقیه بوده. با این آمادگیهای روحی بوده. جا نزنیم. متوکل اگر آمد، هارونالرشید اگر آمد. این جنایاتی که رخ داد تا ماجراهای مغول را در روایت ما امیرالمومنین فرمودند، در نهجالبلاغه هست: «قوم مغول میآیند، چه جنایتهایی که نمیکنند روی کره زمین.» همه اینها را اهلبیت اشاره کردهاند.
همه اهل حق باید تشخیص وظیفه عملی بدهند. ببینید اینها مهم است. اهل حق باید تشخیص وظیفه بدهند، باید وظیفهمان را تشخیص بدهیم. از جمله مصارعت در تعمیر کامل تخریبات ظالمین و فاسقین. چهکار بکنیم؟ وقتی اینها قبور اهلبیت را تخریب کردند، ما وظیفهمان چیست؟ بگوییم خب خراب شد، برویم دیگر. اول باید همه سعی کنیم که برویم این قبور را تعمیر کنیم. هرچی که خراب شده، تعمیر کنیم.
تأکید در اقامه مجالس درس و تدریس احکام ثابته اهلبیت. معارف اهلبیت را یاد بدهیم. هرچی شما جهالت را از این عالم رفع بکنی، این کمک به اهلبیت است. چون اهلبیت عین عقلانیتاند. وقتی جهالت رشد کرد، دشمنان اهلبیت جلو میآیند، شیاطین پر و بال پیدا میکنند. و بیان فضائل آنان و انشا مدایح و مراثی. فضائل اهلبیت را بگویی، مدحشان را بگویی، مرثیهشان را بگویی.
رسیدگی به ضعفای شیعیان و دوستان آنها. به شیعیان ضعیف رسیدگی کنید، به دوستان هم. به نحوی که علمای شیعه تصویب فرمایند. باز از علما باید بپرسید چهشکلی رسیدگی کنیم. به همراه با بکاء، با سوزش دل که موجب اتصال روحی و معنوی به آنان و قرب معنوی به مبدأ اجل و اعلی میشود. اشک میخواهد، سوز میخواهد. این اشک و سوز اتصال معنوی ایجاد میکند به اهلبیت و خدای متعال.
اگرچه جاهلها فواید آن و تظاهرات مشروعه موجب آن را نفهمیدند. جاهلها مسخره میکنند، نمیفهمند اینها آثارش چیست. چه در دنیا چه در عقبی. از خداوند عذاب دنیوی و اخروی کفار و منافقین علیه آل محمد و شیعیان و دوستان ایشان را میخواهیم. از خدا عذاب دنیوی و اخروی کفار و منافقین، هم دنیا هم آخرت، به شیعیان و دوستان ایشان. هرکه هم که شیعه و کفار و منافقین است. هرکسی هم که دوست منافقین است. اینها هم عذاب دنیوی و اخروی شاملشان بشود و هلاکت صوری و معنوی آنها. نابود بشوند. هم صورتشان نابود بشود، اثری در دنیا از آنها اذیت معنوی نابود بشود. بهزودی در دنیا.
یک عارفها میگویند: «عرفا اصلاً به همه، خود امام حسین هم عاشق دشمنانش بوده، تا لحظه آخر برای شمر گریه میکرد.» قاطی کرده. این آقای بهجت است که با عمق استخوان، از مغز استخوانش درک کرده امام حسین و معارف و حقیقت را، اینجور دارد دعا میکند. عذاب اینها زود برسد. کفار، منافقین، شیعیان کفار، منافقین، دوستان کفار منافقین، بهزودی در دنیا قبل از آخرت. با تعجیل در فرج و عدم مهلت به آنان برای فساد. اینها دیگر مهلت پیدا نکنند باز فساد بعدی بکنند.
آنهایی که در ایراناند، داخلی، چه آنها که خارجیاند، همهشان انشاءالله بهزودی سقط بشوند، تا به فساد بعدی نرسند و افساد بیش از این به ظالمین. مسئلت داریم دیگر بیشتر از این ظلم نکنند، آلوده نکنند، خرابکاری نکنند.
السلام علی جمیع اهل الایمان فی شرق والغرب.
رحمت الله ؟ . عظمت اینهاست. آن حال معنوی و آن زیارت عاشورای صد لعن و صد سلام با این توجهات. اینشکلی وظیفه را آدم گم نکند. اهل تشخیص باشد مثل اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین).
مثل زینب کبری. امیرالمومنین لحظات آخر، وصیتی که میکردند برای این خانواده در کوفه، زینب کبری (سلام الله علیها) آمد محضر امیرالمومنین، عرض کرد که: «آقا جان، ام ایمن، کنیز پیغمبر، حدیثی به من فرموده که یک روز شما منزل پیغمبر بودید و واقعه رخ داد. پیغمبر اکرم چیزهایی فرمودند.» حضرت زینب (سلام الله علیها) شروع کردند با جزئیات روایت را نقل کردند برای امیرالمومنین و گفتند که: «حدیث این است. اینی که من شنیدم، این است که شماها دور تا دور پیغمبر بودید، مهمان بودید. پیغمبر به شما نگاه کردند، لبخند زدند. بعد از دقایقی نگاه کردند، گریه کردند. شما پرسیدید که آقا جان چی شد؟ فرمودند که جبرئیل وارد شد. به من گفت که این زن و بچه را دوست داری؟ گفتم بله. به من گفت که حشر شما با همین است. قیامت با همین است. بهشت با همین است. من خوشحال شدم، لبخند زدم. بعد از لبخندم به من گفت که رسولالله، البته در دنیا اوضاع فرق میکند. همه اینهایی که میبینی، این و علی و حسن و حسین، هر چهار تای بزرگوار را میکشند و هر کدام قبری در گوشهای دارد. هیچ کدام از اینها قبرش کنار آن یکی نیست. یکی در مدینه است، یکی در کوفه است، یکی در کربلا.»
جبرئیل شروع کرد روضه تکتک اینها را برای پیغمبر خواندن. این حدیثی است که زینب کبری لحظات آخر دارد برای امیرالمومنین نقل میکند که حضرت بفرمایند آیا این واقعه اینجور بوده یا نه؟ عرض کرد: «بابا جان، ام ایمن به من گفتش که پیغمبر فرمود: دخترم را اینشکلی میکشند و در و دیوار با این وزن شما را اینجور فرق مبارکت را میشکافند و به شهادت میرسانند. برادرم حسن را مسموم میکنند، که این ایام، ایام شهادت امام حسن مجتبی هم هست. در مورد برادرم حسین چیزهای عجیبی گفت ام ایمن که حسین را با لب عطشان بین دو نهر آب، سر از تن جدا میکند. بابا جان میخواهم ببینم واقعاً حدیث همین بوده؟ همین میشود؟»
امیرالمومنین در بستر شهادت و لحظات آخر مسموم بودند و این سم بر بدن کارگر شده بود. فرمودند: «دخترم، الحدیث کما حدست ام ایمن.» همین که ام ایمن گفته، همان حدیثی بوده که واقع شده، درست گفته.
یک چیزی امیرالمومنین اضافه کردند به این حدیث: «دخترم، یک روزی میآید تو همین شهر کوفهای که الان من دارم از دنیا میروم، میبینم کانی ارا گویا میبینم، انگار دارم نگاه میکنم که دست تو را میبندند، با رخت اسارت تو را ؟ این شهر میکند. تو و این زن و بچهای که با حسین بودید. دخترم، انگار دارم میبینم اوضاع تو را. وقتی وارد این شهر میشوی و از اینجا به شام میبرند، بهت بگویم، آن روزی که تو را با این وضع وارد کوفه میکنند، در این کره زمین هیچکسی غیر از اطرافیان تو، مسلمان نخواهد بود روی این کره زمین نیست. تنها مسلمان این عالم شماهایید. حواست به این بچهها و این اطرافیان باشد و تحمل کن دخترم این مصیبتها را.»
آنی که سر میآید تحمل کن. رضای امیرالمومنین از قبل ساخته زینب کبری را. اباعبدالله که این ایام حسابی ساخت زینب کبری را، آماده کرد برای این ابتلاعات، ولی چه باید کرد که مصیبت شام سنگین بود بر زینب. مصیبت شام سنگین بود. دیگر به نحوی شد که در مجلس یزید طبق این نقل، زینب کبری گریبان چاک داد. سر نازنین در تشت طلایی در مجلس شرابی. «حسین جان، تازیانه خوردم، خوردم. سنگ خوردم، دشنام شنیدم، تحقیر شدم، همه را تحمل کردم. دیگر تحمل این را ندارم سر تو را در تشت طلا برای همچین فاسقی بیاورم زیر کنار تشت طلایی که سر تو داخل شراب بخورد. اینها را دیگر نمیتوانم تحمل کنم. لا اله الا الله.»
معمولاً نمیخوانم، سخت است. چه باید کرد؟ متن مقتل این است: اینجا در مجلس یزید، چون رسم بر این بود وقتی اسیر میگرفتند در جنگها، زنهایی که به عنوان اسیر گرفته میشدند، کنیز بهحساب میآمدند و خرید و فروش میشدند. مجلس یزید نباید ؟ مقتل این است. یکی از این اهل ؟ لا اله الا الله. سکینه، دختر اباعبدالله، نگاههای بدی میکرد. برگشت به یزید: «این دختر را چند به من میفروشی؟» بچه آمد پشت عمه خودش شروع کرد به گریه. به هم بچسبد، پناه بیپناهها زینب. اینجا زینب کبری باز خودش را جلو انداخت. فرمود: «از جنازه زینب باید رد بشوید. مگر عمه اینها مرده؟» هر وقت خواست کسی به امام سجاد آسیب بزند، زینب خودش را جلو انداخت. وقتی خواستند امام سجاد را بکشند، خودش را انداخت جلو: «اول من را باید بکشید بعد به این آقا آسیب بزنید.» وقتی خواستند بچهها را به کنیزی ببرند، گفت: «اول از جنازه خود باید رد بشوید به اینها برسید.» جان به قربان تو خانم فداکار. همین بود که هر تازیانهای به هر بچهای میخواست بخورد، اول زینب خودش را سپر میکرد، نمیگذاشت به این بچهها چیزی بخورد.
خدا لعنت علی القوم الظالمین، یعلم الذین ظلموا اَیَّ مُنقلب ینقلبون.
خدایا، در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل را بر سر سفره با برکت زینب کبری مهمان بفرما. شب اول زینب کبری به فریادمان برسان. به آبروی زینب کبری هرچه به خوبان درگاهت عنایت فرمودهای تفضلاً به ما عنایت بفرما. هرچه از خوبان درگاهت دور داشتهای تفضلاً از ما دور بدار. توفیق توجه، اخلاص، مراقبه، حضور به ما عنایت بفرما. آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرمایید. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهلبیت نصیب ما بفرما. حاجات حاجتمندان را روا بفرما. مریضهای اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن و آله. رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات.
جلسات مرتبط

جلسه هفتاد و یک : زیارت سیدالشهدا علیهالسلام؛ مسیر شهود احدیت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد و دو : تربت حسینی؛ رمز اتصال زمین به آسمان و حقیقت سجده
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد و سه : نیت و نقش آن در بقاء عمل صالح
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد و چهار : قرب الهی و تبدیل عضو به ابزار حق
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد و پنج : زیارت اربعین؛ اوج شعائر الهی و امتحان عشق
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد و هفت : مکتب احراق و معنای سوختن در عشق حسینی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد و هشت : مجلس روضه؛ ستون حفظ دین و ایمان
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد و نه : تحریف در عزاداری؛ از قمهزنی تا خودنمایی مذهبی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد : مودت اهل بیت؛ روح قرآن و حقیقت ایمان
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و یک : تبلیغ دینی، وظیفهای همگانی نه اختصاصی
شرح کتاب «رحمت واسعه»
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه دو : کودکی آیت الله بهجت و شوق زیارت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه یک : راز «رحمت واسعه» در نگاه بزرگان
شرح کتاب «رحمت واسعه»