
جلسه هشتاد و سه : زینب کبری (سلاماللهعلیها)؛ الگویی برای تبلیغ رسانهای
این جلسات شرحی عمیق، زنده و الهامبخش از کتاب «رحمت واسعه» و سیرهی عرفانی و اخلاقی آیتاللهالعظمی بهجت هستند؛ گفتوگوهایی که ایمان را از سطح دانایی به مرحلهی زیست مؤمنانه میبرند. در این مجموعه، از یقین و توکل تا تربت امام حسین (علیهالسلام)، از حقیقت ذکر و صلوات تا حضور در مجالس روضه و معنای عشق در وادی اهلبیت (علیهمالسلام)، همه با زبانی زلال و دلنشین روایت شده است. این جلسات نه فقط شرح کتابی فقهی یا عرفانی، بلکه تجربهای از دیدار با نور، محبت و حضور خدا در زندگی روزمرهاند؛ جایی که کلمهها تبدیل به ذکر میشوند و معرفت، رنگ حضور میگیرد
تبلیغ مطابق نسخه پیامبر و معیارهای اخلاص و فنا
منبر و روضه بهعنوان میدان رزم فکری و اخلاقی
خطر تبدیل مبلغ به مبلّغ خود و تزویر
نقش زینب کبری (سلاماللهعلیها) در بقاء پیام کربلا
ضرورت پاسخگویی به شبهات مدرن و آیینی جامعه
تأثیر فقه و احکام در حل مشکلات مادی و معنوی
مسئولیت نخبگان دینی در پرورش مبلغان محلی و صنفی
تبلیغ مردمی و مدرسه مجازی برای آموزش احکام صنفی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
اگر کسی کار پیامبر را بکند و برای تبلیغ برود، و نسخهی او طبق دستورات پیامبر مرتب باشد، به هر جا برود، آنجا را نورانی میکند؛ دلهای مرده و غیر ذروع را منبت حسنی، یعنی سبزهزاری زیبا میگرداند و شورهزارهای سینهها را لالهزار و سرسبز میگرداند.
کسی که تبلیغ دین میکند، کار پیامبر را میکند، شعاع و امتداد پیامبر به حساب میآید. مبلغ دین پرتوی از نور پیامبر است. کارش، جنسِ کار پیامبر است؛ لذا نفسش با پیامبر گره میخورد و حکم بلندگوی دستی برای پیامبر اکرم را دارد. مبلغ دین حکم بلندگوی دستی پیامبر را دارد، ابزاری است در دست پیامبر برای رساندن این خبر، برای دادن این نهیب و هشدار، برای انذار و برای تبشیر؛ اگر همان نسخهی پیامبر باشد، یعنی این بلندگو خودش صدا را تغییر ندهد، خراب نکند، کلمات را جابهجا نکند، به هم نریزد، قطع و وصل نداشته باشد، اتصال داشته باشد، فانی باشد، از خودش چیزی نداشته باشد، حرف خود را نزند، آن صدا و حرفی که در او تولید میشود را بگوید، نسخهی پیامبر را بدهد؛ هر جا برود نورانی میکند، دلهای مرده را، دلهایی که غیر ذروع است، به کشت نرسیده را، سبزهزار میکند، این شورهزارها را لالهزار میکند، سینهها را.
مرحوم آیتالله حقشناس، رضوانالله علیه، مصداق بارزی از این قضیه بود و از علمای دیگر، فراوان، همین استاد عزیز ما، این فقید بزرگوار، فقیه عالیقدر، مرحوم آیتالله ممدوحی، ایشان این شکلی بود. واقعاً نشستن در محضر او و گفتوگو با او، دقایقی آدم را سبک میکرد. ما چهارشنبهشبها از منزل ایشان بیرون میآمدیم، احساس میکردیم یک بار سنگینی اینجا گذاشتیم و بیرون آمدیم، سبک شدیم.
مطالب زیبای ایشان که نهجالبلاغه درس میدادند، بیان فوقالعاده ایشان، بیان شیوا، جذاب، استدلالی، موعظهگونه، بیان نمکین و شیرین، خیلی بیان زیبایی داشت ایشان. مطالب، مطالب نو و ابتکاری و جدید. وقتی این مطرح میشد، آدم سبک میشد. بعضی رفقای ما هر هفته از تهران میآمدند در جلسهی ایشان شرکت میکردند و برمیگشتند.
عالم ربانی وقتی جایی باشد، دور و بر او (قالب ربانی وقتی جایی باشد)، عالم ربانی شیاطین را به غل و زنجیر میکند. لذا در روایت دارد وقتی عالم ربانی از دنیا میرود، میلیونها شیطان آزاد میشود. با مرگ عالم ربانی، میلیونها شیطان آزاد میشود. این شیاطین را این عالم محدود کرده بود، دست و پایشان را بسته بود، جلوی نفوذ اینها را گرفته بود. لذا هر وقت عالمی میرود، بعد باید منتظر یک فتنه و یک مصیبت سختی بود.
همین هم هست؛ در دورانهای مختلف، سال ۸۸ مرحوم آیتالله العظمی بهجت از دنیا رفتند، یک ماه بعدش ماجراها شروع شد. سال ۹۶ مرحوم آیتالله حائری شیرازی از دنیا رفتند، این ماجراها شروع شد. مرحوم آیتالله شیخ حسن پهلوانی در تهران، سال ۷۸ که سال رحلت بسیاری از بزرگان ما بود، همزمان شد با آن ماجراهای سال ۷۸. و همینطور در دورانهای مختلف، علما که میروند، شیاطین دست و بال خود را باز میبینند.
عالم نمیگذارد شیطان کار بکند. عالم نور است، نور پیامبر است. شیاطین در تاریکی کار میکنند، کارشان در تاریکی است، فریب را در تاریکی میدهند. دزدها در تاریکی کار میکنند، دیگر روز روشن جلوی چشم کسی که نمیآیند دزدی کنند. وقتی تاریک شد و کسی نبود و دیده نمیشد. محل کار شیاطین تاریکیهاست. عالم چون نور، پروژکتور، روشنیبخش است، وقتی جایی است، روشنی میآورد و کار شیاطین را با اختلال مواجه میکند. هم حضور او نور است، هم کلام او نور است، هم جهتدهی میکند، مغالطهها و شبهات را نشان میدهد، منطق قرآن و پیامبر را بیان میکند. این میشود کار عالم. عالم هم این است.
اگر کسی اینجور نبود، عالم نیست. بعضیها ظاهراً عمامهای هم دارند و ظاهراً هم عالماند، و بلکه اینها حضورشان بیشتر مضر است؛ که در همین زمان خودمان هم داشتیم و داریم. کسانی حضورشان بیشتر باعث شبههافکنی است. هر حرفی که میزنند، به نفع صهیونیستها میشود و تیتر بیبیسی میشود. و بیبیسی میخواهد ایمان مردم را تضعیف بکند، از آدمهای غیرموجه که نمیتواند استفاده بکند، از آنهایی که دستشان تا مرفق توی خون مردم است که نمیتواند بیاید استفاده بکند و مردم را فریب بدهد. از یک عمامهبهسری که خودشان به او آیتالله میبندند، خودشان به او آیتالله العظمی میگویند، مردم تقلیدش میکنند. خودشان هم مصاحبه میگیرند، خودشان هم حرفی که میخواهند را از زبان این بیرون میکشند، خودشان هم تیترش میکنند، خودشان هم فریب میدهند.
این عالم نه تنها مبلغ پیامبری نیست، این جایگاهش در جهنم طوری است که از بوی گند او همهی جهنمیها اذیت میشوند و فرار میکنند. از این عالم در جهنم. حضرت امام به یکی از همینها فرمود: «تا ابد در قعر دوزخ خواهی سوخت.» تا ابد در قعر دوزخ.
امام نسبت به علما، وقتی یکی از علما پشت و سرش یک کلمهی بدی گفته شده بود، سه روز مریض شده بود. حضرت امام کسی بود که فرمود: «اگر شطر کلمهای در مورد مرجع تقلیدی چیزی بگویید، توبه هم بکنید، بخشیده نمیشود.» یعنی نه یک کلمهی کامل، نصف کلمه هم بگویید، تهمتی بزنید، توهینی بکنید، غیبتی بکنید، توبه هم کنید، بخشیده نمیشود، به سختی بخشیده میشود. به این آقا که هم فقیه بود، هم مقلد داشت، هم رساله داشت، قائم مقام رهبری بود، گزینهی دوم برای رهبری بود، امام فرمود: «در قعر دوزخ خواهی سوخت.»
وسایل را نباید با همدیگر خلط کرد و قاطی کرد. بعضی تقواها باز به نفع شیطان است. آنجا که آدم باید حرف بزند، یک تقواهای مندرآوردی دهان آدم را میبندد. آنجا که نباید حرف بزند، تقوای مندرآوردی دهان آدم را باز میکند. اینها میزان میخواهد. آدم تشخیص بدهد. میزانش هم همین بزرگاناند: بهجت، حضرت امام، رهبر معظم انقلاب. البته جایگاهها و شرایط و مواقف مختلف است. بعضی جاها ما میزان را بعد از این بزرگان بگیریم، ولی مواضعمان لزوماً نباید مواضع یکسانی با اینها باشد.
محدودیتهایی دارند. شرایط طوری است که مثل این است که یک پسر در خانه میداند که برادر او که الان دیر آمده، یا فلان موضع پدر در برابر این کار چیست، ولی پدر محدودیتهایی دارد، نمیتواند اینجا اگر داد و قال کند و حرف بزند، بدتر میشود. بچه بعد یک هفته برگشته خانه، یک هفته معلوم نبوده کجا بوده، گوشیاش هم خاموش بوده. الان بابا یک چیزی بگوید، میگذارد میرود تا یک ماه دیگر خبری ازش نیست. بابای خودخوری میکند، ولی ظاهر را نگه میدارد. اینجا آن برادر باید برود با او صحبت کند، بپرسد، اینجا وظیفه اوست.
خوب، بعضی نادانها میآیند میگویند: «تو کاتولیکتر از پاپ شدی. ببین! بابا ساکت است، تو چرا حرف میزنی؟» آدم یک عقلی هم، او ساکت است تو باید حرف بزنی. اصلاً سکوت کرده که تو حرف بزنی، وظیفه توست حرف زدن. اجازه امیرالمؤمنین سکوت میکرد، عمار حرف میزد، مالک حرف میزد. اینها میشوند بلندگوی پیامبر. یعنی یک جاهایی پیامبر وظیفهاش سکوت است، اینها باید تبیین بکنند.
رهبر انقلاب این چند وقت یک چیزی را خیلی فرمودند، تکرار کردند: بحث مقابله با جریان تحریف. جریان تحریف یعنی چی؟ اولی که این دولت رأی آورده بود، ما دلمان خون بود، میدانستیم چه میشود و واضح بود برایمان. توی بعضی مطالبی که همان سال، همان روزهای اول انتخابات، الان توی اینترنت موجود است، توی وبلاگ شخصی که ما داشتیم، اثر احساس و هیجان هم نبود، اثر تجربه بود. به برخی از این حضراتی که خیلی خوشحال بودند نوشتم (بنده موجود است)، گفتم: «باید آمادهی تورم بالای پنجاه درصد باشید.» آن موقع ما را متهم کردند به افراطیگری و دلواپسی و نمیدانم چیچی و کلهشقی و این حرفها.
این فضا را ماها به وجود آوردیم. خیلی اینها عجیب است واقعاً. آدمی که تقوا ندارد، دین شرایطی دهان باز است دیگر، دهان خودش جهنم است. از جهنم جز کثافت بیرون نمیآید. آن روز هم ماها مقصر بودیم، امروز هم ما مقصریم، فردا هم باز ما مقصریم. کلاً هرچه بشود ما مقصریم.
بعضی از این رفقای سادهدل ما، تعبیر بهتر، سادهلوح ما، آن ایام ما غصه میخوردیم برای تنهایی رهبری، اینکه شرایط برای رهبری سخت میشود، فشار به ایشان بیشتر میشود. قطعاً سال ۹۲ میتوانستند شرایط به چه نحو، میتوانستند دست و بال ایشان را ببندند. آخر هم ایشان را متهم میکنند در این شرایط. امروز روز روشن بعضی از رفقای سادهلوح ما که به ظاهر انقلابی هم بودند، میگفتند: «شماها شورش را درآوردهاید، مملکت رهبر دارد، مگر رهبر تنها میشود؟ رهبر یک چیزی بگوید.» بعد خود اینها دو سال بعدش، ماجرای برجام، میگفتند که: «چرا رهبری سکوت کرد؟ چرا چیزی نگفت؟ چرا مخالفت نکرد؟ چرا اینجوری میکند؟ چرا فلان؟»
آدمی که میزان ندارد، مبنا ندارد، گُم است. هرزه است. هر بادی میآید، اینور و آنور میچرخد. متعلم و یا خودت عالم باش، دستت توی دست عالم باشد، میزان باید داشته باشیم. ما البته نداشتیم، سعی کردیم از این اساتید، مثل جناب استاد مرحوم آیتالله ممدوحی، اساتید دیگری که داشتیم، از اینها خط بگیریم، از اینها بپرسیم، چیکار باید کرد؟ چی باید باشد؟ کجا باید برویم؟ دیروز این کتاب بچهمان را میخواندم، کتاب چهارم ابتدایی، مطالعات اجتماعی. یک چیزی آخرهای کتاب دیدم، تعجب کردم و خیلی ناراحت هم شدم. دانلود رهبری. امام و رهبر انقلاب عکس زده بودند. این بندگان خدا احتمالاً قصدشان خیر بوده، ولی نمیدانند که این حرفها چه آسیبی دارد. عکس امام را بالا زده بودند که مثلاً ایشان در فلان دوره تا فلان دوره رهبر بودند. عکس رهبری هم پایین بود. «بعد از امام رهبری با حضرت آیتالله خامنهای بود. در طول این سالها همهی مردم ایران مطیع ایشان هستند.» گفتم یا العجب از این حرف.
بچه ۱۰ ساله وقتی این حرف را میخواند، پشت بندش بیبیسی راحت میآید بهش میگوید که: «پس این رهبری که همهی ملت مطیعشاند و نوکرشاند، از بیعرضگی و ناتوانی که نمیتواند مملکت را اداره کند، وضعیت این است.» این حرف خیلی حرف مسخرهای است. همهی مملکت یک ماسک. ایشان ۱۰ بار گفت فاصلهگذاری اجتماعی، کرونا این وضعیت است. هنوز خیابانهای ما و شمال و لب ساحل و اینهاست. فرزندآوری ۱۰ بار گفت. وضعیت خود ماهاییم. مردم مسئول اینکه معطلند.
همهی مردم یک قدرتنماییهای الکی گاهی ما از ولایت و رهبری داریم نشان میدهیم. این فقط باعث شکست ما میشود. یعنی میگویند که: «خب، اگر همه مطیع، پس چه وضع اقتصادی این است؟ همه که مطیعاند، شما بزن یک ماسک بزنید.» ۱۰ بار دیگر، این هم چیزی است ماسک دیگر. این ولایت فقیه میخواهد؟ این عقل میخواهد. یعنی در حد فهماندن یک امر عقلی که تو هر مملکت کمونیستی هم مردم این را بشنوند، دیگر تابع باید باشند قاعدتاً و عمل بکنند. ماها الان میلنگیم.
عوامل الهی که «ان امرنا صعب مستصعب». این اموری که دشوار است، نفس مانع میشود، هوای نفس نمیگذارد، شیطان نمیگذارد. آنها را میخواهیم اجرا کنیم و پیاده کنیم. چرا رهبری جریان تحریف را مطرح کردند؟ خب، بعضیها فکر میکنند که تا رهبری هست، ما تحریفی نداریم. رهبری همه چیز را میگویند. رهبری دربارهی هر چیزی موضع میگیرند. رهبری دارند میگویند: «آقا جان، جریان تحریف تو این مملکت اثر میکند، چون جریان تحریف دارد کار میکند.» در هر واقعهای هم سریع پشت بندش جریان تحریف شروع میکند به کار، تولید خوانش میکند. خوانش تولید میکند. از قاسم سلیمانی، سردار مبارزه و فتح بوده. یک هفته بعد شهادت: «مذاکره رفته بود دیگر!» از شهادت حاج قاسم درس مذاکره میگیرد جریان تحریف این است. سریع آدمهای سیاه را سفید میکنند، آدمهای سفید را سیاه میکنند. علت میتراشند برای وقایع. یک جایی یک موفقیت و پیروزی است علتهایی میتراشند به نفع خودشان بشود. یک جای شکستهایی است علتهایی میتراشند به نفع خودشان بشود. کار منافقین قرآن به کرات گفته، جریان تحریف.
خب، رهبری چرا میگوید؟ یعنی: «من دست و بالم بسته است برای اینکه جریان تحریف را بتوانم آشکارا مبارزه کنم. این کار شماهاست.» این آن مبلغ است، این آنی است که باید پیغامبر پیامبر باشد، به تعبیر این، با بلندگوی پیامبر باشد. بیاید وایسد و حرف بزند. سنگ کار هم این میخورد، فشار هم این میخورد. بایدم بخورد. با پشت وایمیایستیم، رهبری را میفرستیم جلو، او یک چیزی بگوید، ما تکرار کنیم. خودش گفت دیگر، تکرار نمیخواهد که.
نمازهای جمعه ۷ ماه نماز جمعه توی مملکت تعطیل شده. ما چه آسیبی دیدیم؟ واقعاً احساس میکنیم خیلی انگار شاید خسارت چندانی نکردیم. انگار باید نماز جمعه یک هفته تعطیل میشد، خسارت باشد. ولی خب این نماز جمعههای بیخاصیت ما، این خطبههای جمعهی بیخاصیت ما. در حالات برخی از خطیبهای جمعه و ائمه جمعه انصافاً رده اول اثرگذارند، مثل مرحوم شهید صدوقی، مثل مرحوم شهید دستغیب. خطابهها بیدار میکردند مردم را، راه میانداختند مردم را، روشن میکردند. حرف امام را مردم از دهان شیخ صدوقی میشنیدند، از دهان شهید دستغیب میشنیدند، از دهان رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعهی تهران میشنیدند. اینها نماز جمعه است، اینها خطبه است. مردم را راه میاندازد، روشن میکند.
هر نماز جمعهی ما که میرفتیم قم و نمیدانم جاهای دیگر (حالا قم باز بعضی خطبا بهتر، شهرهای کوچک و اینها که دیگر واویلاست) خطبه دوم، که خطبه سیاسی، میبینیم این بزرگوار آمده، یک بخش تقویم دستش است. این ایام هفته چه مناسبتی دارد؟ روز نمیدانم زمین پاک و مبارزه با مواد مخدر و روز فلان و سالگرد شهید فلانی، درود میفرستیم به روح شهید فلانی. یک بخشش هم در طول هفته پیش رهبر انقلاب چه سخنرانیهایی کردند. نمیدانم این واقعاً از کجا درآمده. اگر بخشنامه است، به ائمه جمعه واقعی را اصلاح کنم، همهی مردم، آنهایی که حزباللهیاند نماز جمعه میآیند، اینها زودتر از خطیب جمعهی بزرگوار ما حرف رهبری را خواندهاند و شنیدهاند و در این فضایی هم که الان جوانها هستند، تحلیلهایشان را هم میکنند توی آن توییتر و اینستاگرام و فضایی که دارند. جوان حزباللهی، مذهبی، امامی، از خطبهی نماز جمعه مینشیند، احساس میکند که ۶ قدم از این خطیب جلوتر است در تحلیل و فهم و اطلاعات. نماز جمعه تبدیل میشود به یک محلی برای ثواب. سخنرانی ثواب دارد. واقعاً احساس اتلاف وقت میکند. این حرفها را که جزء واضحات است. آن هم که هیچی. این هم که گاهی مطلب غلط میخوانند، گاهی غلط تحلیل میکنند.
وضعیت نسبت به بقیه نداریم. خدا کمک کند نجات پیدا کنیم، وقت بقیه را تلف نکنیم. بدون جوان دانشجوی مؤمن زیرک دانا آگاه به شرایط روز و خبر دارد، این وقتی مینشیند احساس میکند من وقتم تلف میشد. این باید یک چیزی اضافه به من بدهد. این باید به من جهت بدهد، باید خط بدهد، باید من را راه بیندازد. بعضی وقتها خود آن حاج آقا را، آن آقا را، آن خطیب را، آن امام جمعه را، اینها باید راه بیندازند، اینها باید جهت بدهند.
نماز جمعهها را شما ببینید. بنده وقتی آماری گرفتم و دیدم اکثر بچههای حزباللهی ما (نماز جمعه) نماز جمعه اکثراً پیرمردان و پیرزناند. ثوابش وقتی که خطیب رهبر انقلاب باشد، شما بروید نماز جمعه که رهبر انقلاب میخواند. آن روزی که بعد از شهادت حاج قاسم خطبه نماز جمعه داشتند آقا، ما تهران بودیم. از جنوب تهران با مترو راه افتادیم برویم شمال تهران. خدا شاهد است ما به عنوان بچه تهران که هزار بار توی این مترو رفت و آمد کردیم، این حجم از جوان مؤمن حزباللهی وقتی تو مترو تهران دیدیم به خودم میگفتم این همه بچه حزباللهی دارد تهران. همهی مترو جوان حزباللهی بود. کل مترو طوری است که بقیه سکوت. وقتی آقا با هشتاد و خوردهای سال سن میآید خطبه بخواند، هرچی جوان است پا میشود میآید پای خطبهش. نماز جمعه است. دیگر هفتههای دیگر کجا هستند؟ اینها هستند، همین هفته فقط بودند؟ هر هفته میتوانند بیایند.
الان مسئله چیست؟ مسئله این است که ما مشکل داریم در سیستم تبلیغیمان. پیغامبر پیامبر باید باشد. جنبههای اخلاقی و معنوی. نسخه باید بدهد. دارو باید بدهد. درمان باید بکنیم. کلیاتی که تکراری هم هست و شعر همینجور بگوییم. یک سوزی میخواهد، یک جذابیتی، یک نفسی، یک نوآوری، یک ابتکاری. نصیب خود این است که دارد حرف میزند، یک قدرت فرماندهی، یک قدرت کنترل میدانی. خط دهی، گرای کلی را رهبری میدهد. اینها باید فرمانده میدان باشند. آن گرای کلی را رهبری داده، اینها هفته بعد باید بیایند تو خطبه نماز جمعه ببینند که این خطیب آن گرا را به تفسیر کند.
این جلسهی اخیر صحبتهای رهبری، آقا فرمودند که: «قطعنامه، عین عقلانیت امام بود.» خب، سریع جریان تحریف شروع میکند از این حرف ساختن. «آها! پس شما آمادهی این هستی که جام زهر را بخوری.» در حالی که رهبری دارد یک گرای دیگری میدهد. رهبری دارد میگوید که: «آقا، ما الان ۷ سال است شرایط قطعنامهای این دولت، همانهاییاند که به امام جام زهر دادند. رئیس دولت، همان تیم آن موقع، که اینها بچه بودند، کاری از دستشان بر نمیآمد. به امامی که آنجور قدرتمند بود و جایگاه داشت تو جامعه، وسط جنگی که خود مردم درگیرش بودند، جام زهر دادند.» ۷ سال است اینها مسئولیت دستشان است، زیر و زبر مملکت را شخم زدند، همین تدابیر را نگه داشتیم مملکت را. ۷ سال هم است آمادهاند دست به این رئیسجمهور زده بشود، تکانش بدهند، مملکت آشوب بشود، دیگر انقدی نشد، نشد دیگر. وایستادند خودش دست به کار شد، بنزین را سه برابر کرد، ریختند تو خیابان. الان هم آمدهاند برای آبان امسال. یک محرم و صفر تمام بشود، مثل ماجرای پارسال، بدترش. کلی سلاح امسال وارد کردند. سلاحهای سنگین، سلاحهای گرم، آمادهی رزمند کف میدان. منتظرم که ببینند چیکار میخواهد بکند. یا بنزین گران. حالا فعلاً که دلار دارد میرود سمت ۳۰ تومان.
یک دوربینی که رفقای ما میخواستند بخرند ۵ روز پیش ۴۵ تومان بوده. دیروز شده ۵۵. روزی ۲ میلیون رفته روش. وضع اقتصاد نون مردم این است. الان شرایط قطعنامه است. یعنی از یک آشوب فراگیر جلوگیری کردیم با این خون دل خوردن. البته یک عده مسئولیت دارند. حرف چهارمیخ بکشم. کجایی؟ افراد نام پیمبر. پیامبر اونی که سکوت میکنه. به تعبیر حضرت استاد طلوع جوادی، «این روایت از پیغمبرشان زیاد میخواند. عالمی که در برابر حق سکوت میکند، شیطان لالم و شیطان اخرص است.» موزشش واقعیتش به هم نخوره، کسی در موردش چیزی نگه، فحشش ندهند.
انبیا سنگ میخوردند. اگر انبیا دنبال این بودند که یک چیزی بگویند فحش نخورند، توهین نشود، برق عبایشان نخورد بهشان، بهشان نگویند: «بالا چشمت ابروست»، انبیا همهشان یکی یکی کشته شدند. «یقتلون النبیین بغیر الحق.» یکی یکی سر میبریدند اینها را، بنیاسرائیل توی بین الطلوعین ۷۰ تا پیامبر. اینها انبیا بودند. اینها اگر قرار بود که یک گوشهای بنشینند و مترسک باشند و مجسمه باشند و یک تابلو فقط باشد و یک اسم دفتر فقط باشد، کسی به اینها کار نداشت. نه تنها نمیکشتند، مثل بلعم باعور ازشان نهایت سوءاستفاده را میکردند.
عالم آنی است که حرف میزند، روشن میکند مردم را. من که وایستیم. الان حوزه طوری است که حوزه علمیه قم، حوزه علمیه خراسان، اینور و آنور همه ساکت. کسی هم اگر دارد حرف میزند، خود رهبری چقدر مص، یعنی ایشان الان نباید حرف بزند، بقیه باید حرف بزنند. برعکس شده. ایشان که نفر آخری باید باشد که تو این مسائل موضع بگیرد، نفر اولیه که موضع میگیرد. گاهی بعد ایشان هم کسی باز پشت بند ایشان چیزی نمیگوید. یک موضعی میگیرد، تنها میشود. یک جوری میشود که خود ایشان هم باز شرایطی به التهاب کشیده نشود، باز فیتیله میکشد.
ما اول ماجراهای برجام که برخی حضرات حمایت کردند از برجام و این مذاکرات و اینها، رهبری سکوت کرد. درک این حضرات باید موضع میگرفتند. یکم که گذشت، رهبری میدان دادند، فضا دادند، مردم باخبر بشوند چه خبر است. باخبر که شدند چه خبر است، رهبری یکی از اولین مواضعشان این بود: «اگر طرف مقابل برجام را پاره کند، ما برجام را آتش میزنیم.» پشت بند ایشان هیچکس از علما و شخصیتهای شناخته شده و معتبر هیچ موضعی در حمایت از این حرف نگرفت. چیز تأثیرگذاری که تو سطح جامعه باشد. این شد که آقای روحانی آمد گفتش که: «بعضیها منقل دارند فکر کردند هرچی بشود برجام را آتش میزنیم.» چه توهینی کرد به رهبری. رهبری بعدش گفتند که: «اگر پاره کنند، ما هم پاره میکنیم. دیگر نمیگویم آتش میزنیم. قبلاً گفتم اقدام متقابل، برجام پاره کردن.» رهبری فرمودند که: «ما هم پاره میکنیم.» فعلاً منتظریم ببینیم با اروپاییها کار به کجا میرسد. اروپاییها زدند زیرش.
خب، چون هیچکسی نمیآید که گفتمان، یک فضایی تو جامعه ایجاد بکند که بعد رهبری بیاید فرمان بدهد. بابا جان، وقتی میخواهند فرمان بدهند، یک فرمانده کی فرمان میدهد؟ وقتی نیرو دارد، سپاه دارد، سرباز دارد. اینها آماده به رزماند، لباس پوشیدهاند، سلاح دارند. الان بنده اگر فرمانده این پایگاه محل باشم (مسجد)، فرمان بدهم ۵ تا پیرمرد نشستهاند، دو تا هم جوان آنور خواباند، بگویم: «مردم پاشید برید بریزید تو.» میخندند. اول باید شما این را آماده کنی، بیدارش کنی، به آن لباس بدهی، به آن سلاح بدهی. چه خبر است؟ این مثلاً باید باشد، تفنگ دست بگیرد، گلوله بزند. این وقتی که میگویند پاشید برید. کی باید اینها را بیدار کند؟ یک چهار نفری باید کف میدان.
این منبر، این جلسه، جلسهی روضه. شما کلمات حضرت امام را بخوانید. یک بحث مفصلی است، حالا یک وقتی اگر فرصت بشود، «منبر و جلسهی روضه از نگاه امام خمینی». یک منطقهی رزمی که بنده وقتی صحیفهی امام را میخواندم تعجب میکردم. تندترین بیانات و بیانیههای امام علیه شاه همیشه قبل از محرم بود. یعنی امام صبر میکرد، میرسید به محرم، بعد اولین بیانیههای امام، بیانیههای سیاسی امام، فعالیتهای سیاسی امام، گفتوگو با مرحوم آقای فلسفی. امام به ایشان میفرمودند: «شما واعظی، منبری هستی، تریبون داری. وظیفهات است، شما باید مردم را روشن کنید از طریق منبر و خطبای دیگر را جمع کن.» این منبر را برای این نگذاشتند که ما بنشینیم اینجا یک اشکی بگیریم و خوب صحبت میکند، چه حرفهای احساسی و جذاب، پاشیم بریم. این تریبون رزم است.
جریان حق و باطل با هم درگیر است. ما گریهمان برای امام حسین برای مظلومیت حق است. آدرس ستمگری باطل است، سرکشی باطل است. نتیجهی این جلسات این نیست که بیاییم یک حال معنوی خوبی پیدا کنیم و پاشیم برویم. این که توی کاباره و توی نمیدانم بتکده و همه جا پیدا میشود. وظیفهمان چیست؟ الان در قبال امام حسین. امام حسین هنوز زنده است، یزید هنوز زنده است. آیا حسینی داریم؟ یزیدی داریم؟ به قول شهید مطهری، این حسین زمان ما، امام زمان ۱۲ قرن در غیبت است. از ما توقعی دارد؟ کاری باید برای او بکنیم؟ ما فقط توقع دارد بنشینیم گریه کنیم و پاشیم برویم؟ این گریه خودش چیست؟ این گریه معرفت، شور، عشق است. عشق به چیست؟ عشق به حق است. آدمی که عاشق حق است، ف، جلو میاندازد.
اصحاب امام حسین شب عاشورا نشستند برای رفتن، یا شب عاشورا اشکشان را ریختند که فردا جان بدهند؟ کدامش بود؟ کف میدان ما چه کارهایم؟ آخر این کتاب رحمت واسعه، هشتاد و خوردهای جلسه ما اینجا بحث کردیم. این کتاب را، آخرهای کتاب داریم میگوییم. توقع از ما این نیست که فقط خط بخوانیم و بحثهای معنوی و خوب و کف میدان، چیکاری در مقابله با باطل داریم؟ چیکار میکنیم؟ حضرت امام همیشه تکیه کلامشان نسبت به این روضهها این بوده: «اینجا سنگر است، اینجا باید خطیب باید مردم را روشن کند، وظایفشان را بگوید، به شور بیاورد برای اقدام و حرکت.» رهبر انقلاب همیشه تعریفشان از هیئت و روضه و مجلس روضه و منبر و اینها همین بوده.
با این همه منبر و این همه جلسه و اینها داریم، و وضع تحلیل سیاسی و روشنگریهایمان اینهاست. انقدر! البته به محض اینکه یک نفر بیاید تو فضای روشنگری قرار بگیرد، تکتیراندازهای اینها در جنگ نرم نابودش میکنند. نمیگذارند کسی عرض اندام بکند. یک ماجراهایی برایش درست میکنند، حیثیتش را به باد میدهند. پروندهسازیهایی که میکنند، کارهای رسانهای که میکنند، که بعضی از منبریها را تو همین ایام دیدید چیکار کردند.
خود مرحوم آقای فلسفی به محض اینکه به سفارش امام وارد این فضاها شد. آقای فلسفی که دیگر منبری درجه یک ایران بود دیگر. نفر اول منبر بود در ایران. همهی ایران عاشقش بودند. لحن ایشان و بیان ایشان، آن علمیت ایشان، محتوای غنی. نمیدانم خبر دارید یا شنیدید آن ایام اخبارش را؟ فقط خبر که خودمان آن ایام نبودیم. یک پروندهای ساختن برای فلسفی. ایشان را اول بردند ساواک. یک عکسی گذاشتند جلویش در حال یک عمل خلافی. فتوشاپ و اینها نبود، ولی توانسته بودند عکسسازی کنند. بهش گفتند که: «یا دست برمیداری از این مواضع، یا این عکست را منتشر میکنیم.» گفته بود: «هر غلطی دلتان میخواهد بکنید.» یک عکس منتشر که هنوز که هنوز است (حالا بنده نمیخواهم بگویم بری توی اینترنت سرچ بکنی) ولی هنوز که هنوز است تو اینترنت یک عکس موجود است. هنوز که هنوز است آقای فلسفی با این حرف دارم، با این عکس دارم میزنم که ایشان مثلاً در حال فلان معصیت کبیره عکسش هست.
زندگیشان همه دنیاست. آن هم همین موقعیت آخر، بمیرند. برای این هم هرچی دارند میگذارند اینجا. آدمهای حسینی خودشان را نشان میدهند. امام حسین هم با اینها طرف بود دیگر. اینجا جانفشانی میخواهد. اینی که آقای بهجت میفرماید: «کار پیامبر میکند.» مطالب فوقالعادهای از آقای بهجت، که حالا بازم میخوانیم، یک حواریون آن پیامبرند. یعنی حلقهی اول دور پیامبر در عالم برزخ و بهشت اینهاییاند که مبلغ پیامبر بودند.
نه آن مبلغی که بنشیند: «پیامبر بلد نبود حرفهایی بزند که همه خوششان بیاید، بگویند به به جانم.» پیامبر همینجور خود شخصیت محبوبی بود. روز اولی که آمد مردم را دعوت کرد با او دشمن شدند. پیامبر مگر سنگباران نمیکردند؟ مگر شکمبهی گوسفند سر پیامبر نمیانداختند؟ برای چی این کار را میکردند؟ آخه بامزهاش این است که توی فضاهای عامیانه گل و بلبلی ما میگویند: «پیامبر ما خیلی مهربان بود، شکمبهی گوسفند سرش میزدند، هیچی نمیگفت.» گوسفند سر پیامبر میزده؟ برای چه کسانی؟ پیامبر به این مهربانی و شکمبه بزند. خصومت شخصی کسی باهاش داشت؟ قبل از پیامبر بشود کسی خصومت شخصی داشت؟
این سنگ حجرالاسود افتاده بود. این قبیله، آن قبیله دعوایشان شد. «کدام یکی از ما این را بگذاریم؟» گفتند به این آقا بگوییم. یعنی جوان ۱۵ ساله ۲۰ ساله بود، پیامبر. الان قاضی قبولش داشتند توی مکه. حضرت فرمودند: «پارچه بیاورید، سرش را شما بگیرین، آن سرش را هم شما بگیرید، همه با هم بلند کنید، سنگ بگذارین.» همه هم قبول کردند، هیچ مشکلی قبل اینکه پیامبر بشوند. تو هر دعوایی، تو هر گفتوگویی، تو هر مشاجرهای به پیامبر مراجعه میکردند، ایشان حل میکرد. از وقتی پیامبر شد، دعوا شروع شد. پس پیامبر یک چیزهایی میگفت که مردم خوششان نمیآمد. از من روشن است دیگر. «لا یجدون حرج مما قضیت.» یک عدهای حرج پیدا میکردند، سنگین بود برایشان حرفهای پیامبر و تصمیمات پیامبر، قضاوت پیامبر.
خب، این خود پیامبر بوده. ما پیامبر اویم دیگر. پیامبر این، پیغام او را میخواهیم برسانیم. نمیشود که خود او وقتی حرف میزد یک عده دشمنش میشدند و شمشیر از رو میبستند. من یک جوری حرف بزنم که همه فقط دوست من باشند. خب، نفاق است. حرفهای او را اگر بگویی، با همه جذابیت و شیوایی و فصاحت و اثرگذاری که دارد، یک طایفهای هم دشمن میشوند باهات. تا خود عموی پیامبر شد دشمنش دیگر. مگر جز آن افرادی که توطئهی قتل پیامبر تصمیم گرفتند، پیامبر را بکشند در دارالندوه. تصمیم گرفتند مبلغ آنی است که باید نقشهی قتلش را بریزیم. اگر برای مبلغی نقشهی قتل نریختند، نقشهی ترور نریختند، این پیامبر، پیامبر نیست، بلکه پیغام پیامبر را نبرد دارد. پیامبر نفسش را میبرد. پیغام شیطان را دارد میبرد. این پیامبر شیطان است. نقشهی قتلش را ریختند. بعد هم که خواستند اجرا کنند، همه قبیلهها با هم جمع شدند که به گردن تعداد خاصی. یکی از آنهایی که میداندار بود تو این ماجرا کی بود؟ عموی پیامبر. اولین کسانی که علیه پیامبر در آمدند، روبروی پیامبر ایستادند، کیا بودند؟ عموهای پیامبر. بعضی از عموهای پیامبر. سوره نازل شد. تصور کنیم پیامبر اکرم وایمیستاد، این سوره را بین مردم میخواند: «تبت یدا ابی لهب وتب.» همین یک دانه برای حقانیت پیامبر کفایت میکند. که کسی وایسد سورهای که بهش نازل شده درباره عموشه. وایمیستد برای مردم همان جور عیناً میخواند. مردم ببینید در مورد عموی من چی گفت.
حضرت ابراهیم با پدرش آزر دعوایش شد. درگیر شد. «ارجمنی». یک بار دیگر این حرفها را بزنی «رجمت میکنم.» سنگسارت میکنم. علامه طباطبایی: توهینآمیزترین عقوبت سنگسار است. نه سیلی اینجور است، نه لگد اینجور است. سنگسار اوج خشونت و کینه و نفرت. کی؟ کسی که بزرگش کرده. آزر. بدشان میآمده. آخر هم که گذاشت رفت. حضرت ابراهیم. دارم عرض میکنم که ما وظیفهمان را بدانیم این که میگویند: «هرچی هست در عمل به وظیفه است.» اینهاست. وظایف ما اینها رشد میآورد، اینها حرکت در ما میآورد. وظیفهمان آشنا بشویم.
بگوییم یک جاهایی گفتن هزینه، البته باید هنرمندانه و با ظرافت گفت. زمخت نباید. توی جمع فامیلی شروع کنیم حرفهای درشت درشت زدن. خیلی نرم، دقیق، حساب شده، هنرمندانه. مثل هشام بن حکم که امام صادق فرمود: «من دوست دارم مثل او تبلیغ کنند. مثل او بروند حرفهای ما را بزنند.» این پیغامبر پیامبر که آیتالله بهجت تعبیر میکنند. آن کتاب پیامبر پیامبر که نوشته شد از همین جا اسمش گرفته شد. همین صفحه هم که داریم میخوانیم این پشت کتاب چاپ شد.
مطلب نهایت استواری و اصل حرف آقای بهجت اینجا زده شد. دیگه پس ما باید مبلغ پیامبر باشیم. مبلغ پیامبر، نه یعنی فقط بگوییم که: «آقا پیامبر گفت نماز چه شکلی بخوانید، روزه این شکلی بگیرید.» مبلغ پیامبر یعنی پیامبر گفتش که اینجور افراد نباید مسئول باشند، اینجور افراد مسئولیت دارند. حضور افراد باید طرد کنید. اینجور افراد باید تأیید کنید. مبنا و میزان پیامبر را باید برسانی دست مردم. مردم را روشن کنید مثل سلمان. دیروز به نظرم سالگرد ایشان بود، روز بزرگداشتش بود. سلمان شخص سیاسی بود. ابوذر. ابوذر آنقدر سیاسی بود که تبعیدش کردند. اینها پیغامبر پیامبر بودند. اینها حرف پیامبر را زنده کردند بین مردم. حرف پیامبر را میزدند.
اینجور باید مبلغ پیامبر بود. اگر کسی اینجور باشد، آقای بهجت میفرماید: «کسی اگر این را دارد، کلاهش را بیندازد عرش، که این انقدر وضع معنویش خوب است در عالم ملکوت که حدی ندارد.» واقعاً نمیشود بالاتر از تبلیغ دین چیزی تصور کرد در بین اعمالی که فضیلت دارد. این را شاید یک وقتی گفتم، تو روایت فرمود: «که اگر کسی پیام یک شهیدی را برساند، این اجر همان شهید را دارد.» حال شما تصور کنید پیام شهیدی را میرسانید که اسمش اباعبدالله الحسین است. اجرتان چقدر میشود؟ کسی که دارد پیام اباعبدالله را میرساند، اجرش اجر اباعبدالله. خیلی حرف است.
پیامبر فرمود: «من بلغ رسالت قاضی...» قاضی جنگجو، غزوه، رزمنده. «کسی پیام یک رزمنده را برساند، اجرش اجر اوست.» امام حسین برای چی کشته شد؟ چی؟ حرف امام حسین چی بود؟ چی میخواست بگوید؟ چی میخواست باشد؟ چی میخواست نباشد؟ این را وقتی شما منتقل میکنی، خودت جزء شهدای کربلایی. خود این نفس این کار. البته همان تیرها و ترکشهایی هم که آنجا آنها خوردند، تو داری از همه طرف میروی، داری تیرباران میشوی. رها که نمیکند. چون یزیدیها هنوز هم که هنوز است هستند. همیشه یزیدیها هستند. هر حسینی که سر بیرون بیارد، یزیدیها سرش را میبرند. پس اینکه هنوز سر ما را نبردهاند، به خاطر این است که ما حسینی نبودیم. حسینی سیدعلی حسینی خامنهای است، دامت برکاته. به خون ایشان تشنهاند. چه خونی به دل این صهیونیستها و کفار و شیاطین کرده. این را میگویند حسینی. همان جور که به خون اباعبدالله تشنهاند.
شما نفرت و کینه از امام حسین را ببینید. یک روز دیدم یک پیامی گذاشته بودند. گفتم این کینه اینها از امام حسین تمام نمیشود. عکس از ایران انداخته بودند. دو تا شهر فقط سفیدند تو کرونا. دو تا استانی که: سیستان و بلوچستان، یکی کردستان. زیرش نوشته که: «استانهای سنینشین ما از جهت کرونا سفیدند. باز شما ملت احمق برین تو سرتان بزنید تو مجلس عزای حسین.» گفتم این کینه تمام نمیشود. حالا این استانهای سنینشین، من کار ندارم، تحلیل نمیخواهم بکنم که چرا اینجوری است. از همان اول این بحث جدی بود که اصلاً این ویروس کنترل شده و جهت دهی نقاط خاصی. این را شروع کردند. یکی در قم، یکی در استان مازندران و گیلان و اینها.
وقتی که کل ایران اهل سنت بودند، طبرستان شیعه بود. بگذار قیامهای اصلی ایران تو طبرستان. یعنی همین مردم مازندران و گیلان. و بیشترین آسیب را همیشه اینها از همین استانها خوردند. یکیش میرزاکوچکخان جنگلی بود و شخصیتهای این شکلی. همیشه مردم استانهای شمالی بیشترین حجم لطیفهها و جوکهای هم که تولید میشود برای اینهاست. یکی اینها، یکی آذریها. بیشترین آسیب همیشه اینها از اینها خوردند.
خیلی جهتدهی بودش این ویروس کنترل شده. دائماً هم بهروزرسانی میشود. لذا خودشان دارند یک مدیریت جمعیتی میکنند که کجاها این ویروس کار بکند، کجاها کمتر کار بکند. در رفت تو اروپا و اینها، تو خود آمریکا دیگر از دست دررفته. وگرنه آن جاهایی که کشورهای استعماری که اینها میخواستند کار بکنند و جمعیت را مدیریت خودشان میدانستند، دقیقاً از چه استانهایی، چه شهرهایی باید شروع بشود. تو همان شهرها هم کجاهاش باید مثلاً کار بشود، این ویروس منتقل و منتشر بشود. حالا بینش کار ندارم. اگر استانهای سنینشین ما وضعیتشان سفید است، ما خوشحالیم. الحمدلله اینها هموطنماناند. مردم محیط حس رقابتی با این عزیزان نداریم. خوشحال هم هستیم. انشاءالله همانجور که اینها وضعیتشان سفید شده، کل مملکت سفید بشود.
ولی میخواهم بگویم این کینهی امام حسین این است. یعنی میآید این ویروس را بررسی میکنم، میگویم نمیگوید که ایام تعطیلی شمال و این تفرجگاهها و جاهای تفریحی و این طرقبه چه خبر و بوچاندیش چه خبر. اینها را کار ندارد. هیئتهایی که همه دو متر از هم فاصله داشتند، اینها عامل انتشار کرونا بود. شماهایی که اینقدر تو سر زدین.
یکی از رفقا آماری به من داد. خیلی تعجب کردم. یکی از دوستان عراقی ما. گفتم این را پیگیری کن، اگر واقعاً این بوده خیلی چیز عجیبی است. گفت: «طبق اخباری که منتشر شده...» گفت آن خودش گفت که: «من از جای رسمی این آمار را دارم. مردم عراق تو این ایامی که پیادهروی اربعین راه افتاده، کرونا ۸۰ درصد کاهش پیدا کرده در عراق.» گفتم این عظمت امام حسین است. که من دارم از مرجع رسمی آمار دارد. گفت: «عراق ۸۰ درصد کرونا کاهش پیدا کرد.» امکانات دارند؟ نه وسایل درمان، بیمارستان و پزشکانشان را دیدید چه وضعی دارد. این قدرتنمایی امام حسین است. ما انقدر بیعرضهایم که همین را هم نمیتوانیم به مردم نشان بدهیم و بگوییم. ما تو همینش پیامبر امام حسین نیستیم که همین خبر را بیاییم بگوییم: «آقا، این پیادهروی اربعین و امام حسین داریم غوغا میکند.» در این حدش ما میلنگیم، چه برسد بزرگترها، بالاتراش.
مبلغ هر پیامبر از حواریین آن پیامبر و در حقیقت پیامبر پیامبر است، چه با واسطه یا بیواسطه، به شرط آنکه این شرطش این است: مطابق دستورات آن پیامبر تبلیغ نماید. آنی که پیامبر گفته بود، حرف او را بگوید. «یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون.» این هم حرف پیامبر است دیگر. «قل انما انت نذیر، انما انت منظر.» اینها حرفهای پیامبر است. پیامبر فقط نذیر و منظر است. یک کسی میخواهد مبلغ پیامبر باشد، اینها را همه را میزند. نه اینکه خواستهها و خواهشهای مردم را برآورده کند. ببینید این جملات آقای بهجت، این که این بزرگوار فرموده بود: «من هر یک کلمهاش یک کتاب است.» واقعاً آدم دوست دارد هر یک کلمهی ایشان را یک کتاب شرح بکند، یک کتاب شرح.
مطابق دستورات پیامبر باشد. نه خواستهها و خواهشهای مردم را برآورده کند. یک وقت این خواسته فطری است، مردم آرامش میخواهند. مردم شادی میخواهند. شادی فطری توحیدی میخواهند. مبلغ پیامبر باید اینها را در اختیار مردم قرار بدهد. چیزی هم که الحمدلله زیاد است و فراوان است در معارف پیامبر، همینهاست. چیزهایی که آرامش میدهد، رضایت از زندگی میآورد، محبت میآورد، صفا و صمیمیت میآورد. «شهوات من را تأمین کن.» این بخور بخورهای من را درست کن. «من هرجور میخواهم زندگی کنم، کسی به من گیر ندهد، کار به کار من نداشته باشد. یک چیزی بگو من راحت اینجا گناهم را بکنم.» آن هم میآید واسش درست میکند. میگوید: «بله، اصلاً خود پیامبر هم اگر بود میرفت فقط یقه اختلاسگرها را میچسبید.» آدم نادان و کودن نمیآید بگوید که پیامبر کسی که شراب میخورد را شلاق هم بهش میزد. شلاق میزد! پیامبر این کار را میکرد یا نمیکرد؟
مبلغ پیامبر نیست که این بخشها را باید سانسور کنیید، چون اینها دیگر جواب نمیدهد از پیامبر هم دارد سوءاستفاده میشود. در واقع اینجا باید بگوییم پیامبر یک نردبان و اهرم است برای اینکه این برود بالا. این پا گذاشته روی پیامبر، دارد میرود بالا، خودش را نشان بدهد. در جهنم از همه بدتر است. پا روی پیامبر گذاشته و بلکه شفای امراض روحی مردم را به حسب حال خودشان بدهد. پیامبر برای پیامبر باید مداواکنندهی مردم باشد، درمان کند. نه اینکه شافی مرضهای خود و عامل به مشتهیات خود و دیگران باشد. من که بیاید جیب خود را پر کند و برای خودش مرید و طرفدار جمع کند و هرچی که شهوات و مشتهیات خود و مردم است اینها تأمین بشود. مثلاً صدای خوب از او بخواهند و او با صدای تا... آقای بهجت دارد خوبهایش را، حلالهایش را میگوید. از آن صدای خوب بخواهند. او با صدای خوب بخواند. یک مبلغی چون صدای خوبی دارد، به خاطر صدای خوبش میخوانندش. این مبلغ پیامبر نیست، مبلغ خودش است. یعنی هیچ جنبهای از شائبهی نفسانی و هوا و اینها نباید بیاید. خیلی ما باید حواسمان، یکم آدم طرفدار پیدا میکند. نمیدانم خواهان پیدا میکند. اساتیدمان که میزدند حسابی. ما که کتکها خوردیم، چکها خوردیم. یعنی اصلاً طرد شدیم توی دورهای توسط اساتید که: «تو برای چی انقدر طرفدار پیدا کردی؟» کلی به عجز و لابه: «آقا، ما تقصیر نداشتیم، ما کاری نکردیم، والله بلا.» خودشان پخش شده. ما اصلاً هیچ کاری برای خودمان نکردیم. هیچچیز را نشر ندادیم. اسمی از ما نیست، عکسی نیست. «نه، تو چرا مشهور شدی؟ برای چی معروف شدی؟» دهها بار اساتید مختلف. یکی از اساتید که از مدتها پیش هر وقت ما را میدید: «حواست باشد مشهور نشوی.» استاد بزرگوار فرمود: «صدای خوب آدم داشته باشد.» حالا مثلاً با حسن زند، با صدا مثلاً روضه میخواند. این جذاب است، مردم جذب میشوند. مدتهاست با صدا روضه نمیخواند. هرچی که آدم خیلی مرز جهنم است دیگر. قشنگ این لبهی لبهی جهنم. خدا به دادمان برسد. یکم آدم را مردم از سر علاقهشان به خدا و دین و پیامبر این بالا میرود. بعد دیگر این میشود مبلغ خودش دیگر. من از این به بعد خودم هستم دیگر. من باید یک کار کنم جلسهام خلوت نشود. آن دو تا را از دست ندهم. این دو تا را به دست بیاورم. آنورها با من باشند، اینورها ناراحت نشوند. میشود نفاق دیگر. هیچ خدا و پیامبر و اینها این وسط نیست. همش نفس است. همش نفس. بعد این همانجور که تا حالا یک کلمه میگفت صد نفر میآورد سمت پیامبر، الان یک کلمه میگوید صد نفر از پیامبر دور میکند. این است که هیچکسی مثل مبلغ به پیامبر نزدیک نیست. هیچکسی مثل مبلغ از پیامبر دور نیست. بالاترینهای بهشت و جهنم همین تریبونداران رسانهایاند، همین منبریان، علما.
چقدر فرق است بین اینکه مطلبی را با صدای خوب یا به شعر درآورد و آن را با صدای خوب ادا کند، و بین اینکه تنها صدای خوب داشته باشد بدون درمان و فایده و بیمحتوا. همین فقط صدایش قشنگ است، جذب صدایش. صدای خوب آدم استفاده میکند برای یک محتوایی، برای یک درمانی، برای یک نهیبی، تذکری، تلنگری دیگر. کم کم تذکر و تلنگر میرود، دیگر اشعار حافظ میخواند و مولوی میخواند و فقط این صدا جذاب است. چند نفر میآیند گوش بدهند. نوآوری در تبلیغ و منبر برای چیست؟ تو میآیند مینشینند اینجا چون تو را آینهی پیامبر میبینند. دارند اینجا مینشینند.
من عاشق غلامرضا فقیه یزدی، این شکلی بود. جواد حیدری این شکلی بود. مردم وقتی خدا رحمت کند سید جواد حیدری، ما دیده بودیم ایشان را. واقعاً یک تیکه نور بود. ماه رمضانها وقتی میخواست بیاید از خانه بیرون که منبر برود، چون یک مدتی منبر نمیرفت ماه رمضان میآمد، مردم تو خیابان صف میکشیدند از در خانه ایشان تا مسجد برخودار که میرفت آنجا منبر. صف میکشیدند که ایشان را ببینند. تو مسیر میرفت تو محراب که وایمیستاد برمیگشت صحبت کند، مردم میدیدنش های های گریه میکردند. گفتند: «ما پیامبر را داریم میبینیم.» این را میگویند مبلغ. حرف میزد اینها. این دلها قل قل میکرد از این شور و جوشش. ترس از خدا و مخصوصاً نسبت به قیامت و معاد و اینها. خوف عجیبی ایشان ایجاد میکرد. اثرگذار هم بود. تکان میخوردند مردم.
الان وضع چی شده؟ هر طلبه یک کلاس سواد، یک صفحه تو اینستاگرام میزند. اول یک دو تا علیه حجاب حرف میزند. الان که فیلمها درآمده، طلبه با عمامه سیاه نشسته پشت ارگ دارد ارگ میزند. آن یکی با دختر دارد دست میدهد. آن یکی دارد بیلیارد بازی میکند با عمامه. سواد که رفت، تقوا که رفت، دیانت که رفت. بعد تو علیه این حرف میزنی، تو را میزنند. «شماها برای همین بین مردم طرفدار ندارید. باید بهروز باشید.» ببین کارش جذاب است. فلان. آن یکی لایو میرود با خواننده زن. آن نصفش را آن حیا میکند، از این. آن از حیای روسری سرش انداخته با اینکه بیحجاب است. از این حیا میکند، میخواهد آهنگش را بخواند، نمیخواند ولی بهش میگوید: «بخوان.» بعد آن نصفه میخواند، ادامهش را این میخواند. از کی به کی رسیدیم؟ از کجا به کجا رسیدیم؟ این کفران نعمت کدام نعمت بود؟ کدام نعمت بود اینجوری شدیم؟ از سید جواد حیدریها رسیدیم به این سید حسن آقامیریها و امثال. از چه قلل ارتفاعی به چه عزی و ذلتی افتادیم.
بعد یک کلمه علیه میگوید. الان بنده اسم ایشان را آوردم، اگر این فایل منتشر بشود لااقل هزار تا کامنت فحش خواهد داشت. با افتخار موضع گرفتم. تو این شنیدم یکی از بزرگترین نعمتهای زندگیام نصیبم شد. بعد شکست، عنایت بزرگ برای همین تصمیم گرفتم ایشان را تا آخر عمرم رها نکنم. تا وقتی ایشان مسیرش را عوض نکرد. خیلی کار درستی بود. یعنی هیچ کاری تو زندگی به اندازه این یقین نداشتم و ندارم که اثرگذار. ایشان وقتی حرف زد چون خیلی فشار زیاد بود. چهار میلیون ایشان فقط فالوور توی اینستاگرام. اینها را باید حواسمان جمع باشد. حالا یکی مثل بنده وظیفه سنگینتر است. شماها احتمالاً وظیفهتان از ما سبکتر.
هر خانمی که چادر سرش است الان مبلغ دین است. این دیگر نیست که بگوییم: «آقا، من که طلبه نیستم و منبر نمیروم و فلان.» اتوبوسی که سوار میشوید، نحوهی وایستادنتان، نشستنتان، حرف زدنتان... یک کار شما عزت میدهد به چادریها، یک کار شما. حالا یک وقت یک چادری تو فضای دانشگاه، این باز برد کارش دو برابر سه برابر. خانم چادری انقدر با وقار و باشعور و فهمیده است، توی مجموعه همه برایش ارزش و احترام قائلند، نظر او برایشان مهم است، حمایت او را میخواهند جلب بکنند. این هم پیامبر پیامبر است دیگر. این پیامبر حضرت زهرا سلاماللهعلیها است. چون چادر حضرت زهرا سر اوست، نماد حضرت زهرا.
وقتی عرض کردم حالا این را هم باز میگویم جلسات اینجاها هم دیگر دارد کمی به این سمت این فضاها میرود اشکالی هم ندارد. در غرب اگر میخواهند بفهمند که یک خانواده مسلمان از کجا تشخیص میدهند؟ خبر دارید؟ یعنی از ریش مرد و از چه میدانم پیراهن مشکی این آقا و انگشتر این آقا. از اینها هیچکس نمیفهمد، چون دلالت ندارد بر مسلمانی. روسری که سر آن خانم است، معلوم میشود که این خانواده مسلماناند. یعنی اگر یک مردی تنها بیرون برود، آن گروههای ضد اسلامی باهاش کار ندارند. همین که یک زن با روسری کنارش باشد، میفهمند این مسلمان است. خیلی حرف است.
الان چادر شماها اندازه عمامه بلکه بیش از عمامه اثر تبلیغی و فرهنگی دارد بین مردم. بعد متأسفانه تو خیابان هر کسی که دارد گدایی میکند با چادر. تو دادگاه هرکه را میخواهند اعدام بکنند، با چادر. چادر حضرت زهرا پوششی برای گدایی و زندانی و این حرفها؟ دردش میآید آدم. یعنی بنده دوست دارم به اینها که تکدیگری میکنند: «تو یک پولی بهت میدهیم، یک کاری، تو فقط این چادر را در بیاور.» چادر میاندازی. این مگر پوشش گدایی است؟ این لباس گدایی است؟ مگر خانم چادری بیاید سمت آدم، آدم آماده میشود برای اینکه با یک گدا مواجه بشود. واقعاً محتاجند، مستمندند. ما نمیخواهیم تحقیر بکنیم افراد را. مسئولین هم که وضع را به اینجا رساندند که دیگر الان همه ما داریم توی بعضی مضیقه و فشار سنگین داریم زندگی میکنیم.
عرضم چیز دیگر است. میخواهم بگویم که این نماد، مثل این است که هرکی میخواهد گدایی کند عمامه بگذارد سرش. چقدر توهین است. عبا مثلاً بیندازد، با عبا صورتش را بپوشاند. ۱۰۰ سال است این اتفاق افتاده. دیگر عادی شده. اپیدمی شده بین مردم. یک خانمی که میخواهد تکدیگری بکند با مانتو، البته حالا تو تهران و مترو اینها گاهی دیده میشود، خدا خیرشان بدهد. پوشش خودشان میآیند، کدام کمکشان کند. آنی که واقعاً مستمند است، واقعاً آنی که محتاج واقعی است خدا مشکلش را برطرف. چون بعضی از اینها کاسبی حسابی دارند، روزی ۵ میلیون ۶ میلیون درآمد دارد تو دادگاه. میخواهم طرف را ببر اعدامش بکنم. حالا الان الحمدلله قانون اصلاح شده. این دزدیهایش را کرده، آن خلافهایش را انجام داده، اینجا که آمده چادری شده. آن دختر وزیر آمده بود دادگاه برای اولین بار چادر گرفته بود. صورت نیم بند. چادر هم فاق و نویش. آن بالا تا نخورده بود، یعنی وسطش معلوم که از بیرون سرش کرده. خانم که اصلاً وضع پوششش چطور است. توهین است به شعائر دین. تمسخر اینها.
تو دادگاه میبرند طرف، خیلی رایج بود، ریش درمیآورند همه تو دادگاه، زندان. توهین است این شاهر الهی. غرض اینکه همه ما مسئولیت داریم در تبلیغ دین. ما را که به اسم نماز خواندیم، ما را تو مسجد. مساجد ما الان چیست؟ اینها حرف خیلی بنده درد و درد دل است. اینها واقعاً جوان دانشجو را برمیداری میآوری الان واقعاً بعضی جوانها بعضی دانشگاهها را آدم خجالت میکشد مساجد را ببرد. «مسجد میآوری بوی پا گرفته.» آلودگیهای صوتی، بوهای بدی که بعضاً میآید. آن بینظمیها و کفش همینجور پخش و پلا بود. از این فرشهای تپه تپه شده میبینی تو مساجد. دیگر هر گولهای اینجا فرش آنجا یک تپه اینور زده بیرون. یک جایی همچین مسجد، نماد دینی، خانه خداست. خانه خودت را کسی خانه خود را کسی اینجوری نمیکند؟ مه ۱۰ بار مرتب میکند. هر وعده نماز دارد مهمان برای خدا میآید تو خانه خدا. ما حسمان چیست؟
مسجد که میخواستند بروند استاد، خدا حفظشان کند. این صحنهها جلو چشم بنده است. آبسردکن جلوی مسجد دارد ازش آبش که میآمد وایمیستاد با دست درستش میکرد. بعد وارد شد. دید یک تیکه از این فرش برگشته، دولا شد فرش را مرتب کرد. این سجاده مثلاً جمع شده، مرتب. آب برایشان میآوردند. ایشان گفته بود که: «سینی، یک بشقابی رویش بگذارید، بهداشت.» یعنی: «اینجا همه یاد بگیرند اینجا همه چیز با بهداشت است.» این آب بغلشان نیم ساعت میگذاشتند این باید روپوش باشد که این آلودگی ننشیند رویش. آن موقع که کرونا و اینها نبود. مستر همفر میگوید که: «ما باید کاری کنیم جوانها بهداشت علمای اسلام را نبینند. وقتی نزدیک بشوند میبینند اینها اوج بهداشت و نظافتاند.» پیراهن سفید تنشان میکنند. پیراهن سفید زودتر از همه چرکین میشود. لباسهای اینها مرتب بودن نماد دین است.
یک خانم چادری، یک طلبه، یک نمازخوان، یک مسجدی، یک حرم بروید. این ماسکی که بنده، شما اگه مثلاً تو جلسه میآییم یا حرم میرویم، نمیزنیم. این شاید برای بقیه مثلاً مستحب باشد زدنش، یا مثلاً اگه نزنند کار بدی باشد. برای ماها شاید حرمت شرعی داشته باشد. چون امام صادق فرمودند: «کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شاینا.» زینت ما باشید، مایهی آبروریزی ما نباشید. طرف ماهی خریده بود داشت میرفت خانه. حضرت بهش فرمودند که: «این چیست؟» گفت: «آقا، شما سفارش کردید خانه میرویم دست پر برویم.» حضرت فرمودند: «منظورم این است که تو ماهی خریدی، چرا توی پلاستیکی بسته چیزی نداشت؟ این بوش مردم را اذیت میکند. بعد مردم میگویند بیا اینها جعفریها. هذا جعفریون.» روایت دارد وقتی که یک شیعه را به خاطر رفتار بدش تحقیر میکنند، امام صادق فرمود: «من غم به دلم مینشیند که اینها میگویند اینها چین. اینها جعفریاند. اینها هیئتیاند. اینها طلبهاند. اینها مسجدیاند.» دل امام زمان لکهدار و غمدار میشود بابت این کار ما. حواسمان به این چیزها هست یا نه؟ گروه خانوادگی تو فضای مجازی هم که باشید، همه رفتارهای شما به پای دین و مسجد و هیئت، منبر و اسم اینها نوشته میشود بخواهید یا نخواهید. تو تاکسی مینشینی، تو مترو هم مینشینی، تو کلاس دانشگاه مینشینید، جمع خانوادگی مینشینید. عرض من روشن است دیگر این حرفها.
بحثهای مهمی بود. دیگر داریم اینها را. یکی از اهل علم در جایی مشغول تبلیغ بود. یک وقت هنگام رفتن به مسجد در سر راه خود دید، مقدار زیادی خرمای خراب را در معرض فروش قرار دادهاند و میفروشند. وارد مسجد شد و بالای منبر رفت و گفت: «چرا اینطور میکنید؟ نعمت خدا را میگذارید خراب میشود و سپس میفروشید؟ آیا معامله و پول شما که در مقابل خرمایی خراب میگیرید حلال است یا خیر؟ چرا به مردم ایذا و اضرار وارد میکنید؟» نسبت به این مسائل باید حساس باشد. گفتنش هزینه و خطر دارد برای آدم.
همچنین شخصی از اهل علم در خانه کسی بود که صاحبخانه ریشتراش بود و ایشان در مسجد از ریشتراشها مذمت و بدگویی میکرد. ببینید اینها، اینها اخلاص را میرساند. آنی که دارد ازت پذیرایی میکند، شب از مسجد میروی خانه، شامت میدهد، صبح صبحانه میآورد، جا برایت پهن میکند، آب میآورد وضو میگیری، برنامه مسجد میگوید که آقا مردم ریشهایتان را نزنید. این کار را بکنید. اخلاص میخواهد. یعنی نمیگوید آقا این یک دانه برای خودم نگه دارم باز سال بعد جهنمی میکند. همین است، یک چیزهایی بگویم باز سال بعد اینجا من را دعوت کنند. مبلغ اگر میخواهد موفق بشود، برای خدا حرف بزند. باید بگوید: «یک سری چیزها میخواهم بگویم، چون اینجا دیگر دفعه آخری است که ما را، این نگاه ما آخرین منبر عمرمان است.» بعد آخرین باری که اینجا دعوت مان کردند. نمیخواهیم ما دیگر دعوت کنند. میخواهم بگویم که مشکلات این مردمی که اینجا نشستهاند. هنرمندانه باشد. اما از اول شروع کنم. «ای تو که آنجا نشستی ریشهایت را نزن.»
خدای بهجت آنقدر ظرافت داشتند تو این کار. بنده دیده بودم یک جوانی، بهجت گفت: «آیا توصیهای به ما کنید؟» آستین کوتاه تنش بود. صورت هم تراشیده. نگاه کردند. خیلی جالب بود این صحنه. اول دست به صورتشان کشیدند، یعنی: «اینکه ریشهایت را نگاه خاصی نگاه. درست کردن» و دست، بعد دست را روی دستهایشان کشیدند. «اینجور اثر آستین تا سر مچ. یعنی آستینت را هم بلند کن.» بعد فرمودند: «معوذتین زیاد بخوان.» سوره ناس و سوره فلق. خیلی جالب بود که جوان را نهی از منکرش را آنجا کردند. طبیب ایشان که میآمد ایشان را مداوا کند، آیتالله بهجت میفرمود که صورتش را میتراشید. بعد این نوه نمیدانم کدام عالم بود آقای بهجت. خیلی ظریف بود، لطیف بود. خدا رحمت. چوب غرق رحمت خدا ما را رحمت کند به واسطه این بزرگان.
آقای بهجت بهش فرمودند که: «خدا درجات پدربزرگت را بیفزاید. شما هم یک دو نمره بیفزان تا خدا بر درجات شما هم بیفزاید.» لطف. «یک دو نمره بیفزا.» آن هم خندید و بگذارم دیگر. اسلام کرده بود. اینها ظرافت، لطافت. اینهاست. و وظیفه ما دکترمه. آن الان اینجا کارمند کارم را راه نمیاندازد. نه، آدم با یک ظرافتی کارمند بیحجابی خصوصاً (البته بدحجابها را بنده به این رسیدم که ما روحانیون نباید اصلاً خانم بدحجابی که حالا تعبیر بدحجاب تعبیر درستی نیست، حالا پوشششان خیلی آنجور शायद حواسش نیست، دقت ندارد، که باید بیش از این مراعات بکند) کار ماها نیست. ممنونم خانمها تذکر نمیدهند که بنده دیدم مثل این میماند که یک آقایی که زنجیر طلا انداخته، یک خانم بیاید بهش تذکر بدهد. چقدر بد است. انگشتر طلا دست آقا است که خانم بیاید تذکر بدهد. تناسبی میخواهد دیگر. حجاب روی خانمی که خودش محجبه است با یک بیان قشنگ، استدلال مرتب، کوتاه، قشنگ. زنجیر طلا و اینها دارند تو حرم. حالا این تیشرت پوشیده آستین کوتاه، دستها همه بیروناند، نمیدانم موهای سینه همه معلوم است، زنجیر گردن معلوم است. انگار آقا: «چطور زیارت قبول باشد؟ از کجا آمدید؟ و جای شما کجاست؟ و چند روز میمانید؟» کلی حال و احوال. آخر پرسم که: «این زنجیر طلاست.» اما اول نمیآیم بگویم طلا. چون بعضی از اینها واقعاً طلا نیست. خدا را شکر که طلا نیست. «جوان، زیارت مستحب، طلا حرام.» خیلی باید حواسمان جمع باشد.
این بخش تبلیغ را داریم میخوانیم. بخش مهمی است. رکن مجلس امام حسین تبلیغ و منبر است و فعالیت تبلیغی. اصلاً جور سفارشگر ما تبلیغ اهل بیت باشد. تبلیغ معارف اهل بیت. پرحرفی میکنیم. همیشه که پرحرفی میکنیم. این جلسات هم پرحرفی میکنیم. دیگر عزیزان به بزرگواری خودشان میبخشند. انشاءالله که وقتشان هم تلف نشود در اثر این حرفها. خاصیت و کاربرد هم داشته باشد انشاءالله.
مجلس روضه این است. ما میگوییم زینب کبری مبلغ اباعبدالله بود. این شوخی نیست، یعنی اباعبدالله به شهادت رسید، یک رکن کربلا و قیام امام حسین این شهید. یک رکن هم آن خطیبه که آن خطیب زینب کبری است و امام سجاد. دو بال کربلا این دو نفرند. اگر فقط امام حسین شهید میشد و زینب کبری نبود که خطیب باشد، ماجرا عقیم میماند. به ثمر نمینشست. این زینب کبری است که باید شهر به شهر برود، این پیام را منتقل کند، حرف را برساند. انقدر بحث تبلیغ و رسانه مهم است. اباعبدالله زینب را از روز اول برداشتند آوردند برای همین کار. این خانواده را، این زن و بچه امام حسین میدانند. جنگ میشود، شهید میشوند. اینها که نیروی جنگی نیستند. این زن و بچه هیچکسی تو هیچ جنگی زن و بچهاش را نمیبرد، یک ذره احتمال خوف و خطر بدهد. امام حسین میتوانست اول خودش برود کوفه مستقر بشود، حکومتش راه بیفتد. اگر احتمال حکومت، بعد بگویند که مثلاً حضرت عباس علیه السلام برگردند بروند مدینه. اینها به عقل ما، عقل ناقص امثال بنده هم میرسد.
امام حسین نمیدانستند این را؟ بچه حضرت وقتی احتمال جنگ میدهند، پا شدند زن و بچه را آوردند؟ نه. حضرت یقین داشتند جنگ میشود، زن و بچه را آورده. حضرت زن و بچه آوردند و مبلغ باشند. پیام امام حسین رسیده. اینی که عرض میکنیم هیچی ارزش تبلیغ را ندارد، اینها حواریون پیامبرند. «آقا جان یا اباعبدالله. این کار هزینهاش زیاد استها.» آقا میفرماید: «میدانم.» «آقا انقدر هزینه که دست زن و بچه بلند کنند، اینها را روی خار بیابان بنشانند، مجلس یزید ببرند، اینها را رخت اسارت بپوشانند، گوشواره از گوششان بیرون بکشند، خلخال از پا بیرون بکشد، روبند از روی صورتشان بردارد.» آقا میفهمند همه اینها را. «میدانم. ارزش تبلیغ یک چیزی است، حاضرم همه اینها را به جان بخرم. اولین زن و بچه بیایند پیام را برسانند، حرف را بگویند.» دارد به من و شما یاد میدهد. بدانید این چقدر ارزش دارد. این پیام چه خون دلها برایش خورده شده تا.
به دور هم جمع میشوید مجلس روضه میگیرید. اگر زینب نبود مجلس روضهای نبود. روضهخانی نبود. گزارشی از کربلا نبود. همه چیز را همان اول جمع کرده بودند و تحریف کرده بودند. میگفتند: «این آمد، خود حسین بن علی مریض شد اینجا تو کربلا، از دنیا رفت. ما دفنش کردیم.» این زینب بود، این امام سجاد بود. شهر به شهر رفتند، گفتند: «عن ابی من قتل عطشانا.» ما خانواده آقایی هستیم که لبتشنه سر از تنش جدا کردند. همه بفهمند این آقا لبتشنه بود و کشته شد. «طرحوه عریانا.» عریان رها کردند و زمین داغ بیابان. این پیام را امام سجاد رساند، زینب کبری رساند. اگر نبود تحریف شده بود. این پیام را این بچهها با آن دستهای بسته رساندند. آن رقیه سهساله رساند در خرابه. این کار این زن و بچه بود. این ارزش و عظمت تبلیغ و رسانه است. کار زینبی است.
جان به قربان این بانو. در اوج این همه فشار، طبیعتاً یک آدم معمولی این همه غصه میبیند، میرود یک گوشهای مینشیند، فقط زار میزند از این همه مصیبت. اشکهایش را نگه داشت. زینب: «حسین جان، این دو ماه، دو ماهی است که تو با من کار داری. من مسئولیت دارم، وظیفه. تو از زینبت حرف زدن میخواهی. فعلاً وقت گریه نیست. فکر نکنی برایم سنگین نیستها. دارم فعلاً تو خودم میریزم برای بعد از این ماه برگردم مدینه وگرنه دل زینب خون است. اگر اجازه میدادند یک گوشهای خلوت داغ تو میمردم حسین جان. ولی تو از زینبت حرف زدن خواستی، کار خواستی. شهر به شهر میروم، سر بالا میگیرم، با افتخار سنگ هم میخورم ولی حرف را به همه میگویم.» برای چی کشتنت؟ تو مجلس یزید این سر بریده را تو طشت طلا بیاورند کنار جام شراب. قلب زینب پاره پاره شد ولی بلند شد، با یزید مقتدرانه حرف زد. مجلس را به هم ریخت. وقتی هم برگشت مدینه شروع کرد با مردم حرف زدن.
این شد که تبعید کردند. یعنی حتی مدینه هم که برگشت نرفت یک گوشه منزوی بشود. این بود که یزید دستور داد: «خانم را از مدینه بیرون کنید، بفرستید مصر.» طبق نظر آیتالله بهجت، آنجا دیگر گفتند وقتی رفت مصر دیگر فضایی برای گفتوگو کار نداشت. یک گوشه دیگر زینب خلوت کرد. بعد از یک سال بیشتر هم زنده نبود زینب کبری. کمتر از یک سال، یک سال و نیم البته. تقریباً ماه رجب سال بعدش از دنیا رفت زینب کبری. گفتند: «دیگر این ماههای آخر محو بود زینب کبری. مات و مبهوت بود. کنار نهر آبی بود، فقط به این نهر آب خلوت کرده بود.» دیگر فضایی دیگر، روضههای یک نفره زینب بود. تا حالا روضههای مجلسی زینب بود، مجلس به مجلس رفت، حرف را رساند، مظلومیت و غربت را گفت. دیگر کسی نبود دور زینب. دیگر خود زینب بود. دیگر فرصت خلوت پیش آمد.
«حسین! من از روز عاشورا این داغ را نگه داشتم. الان دیگر وقتش شد. اگر کشتن چرا آوردند.» امام سجاد آب میدید زیاده، لب تشنه میافتاد. زنها که احساسیترند. مردها باید زودتر فراموش کنند. قاعدهاش این است. اینجور مسائل، مسائل جزئی، احساسی، عاطفی را اتفاقاً مردم فراموش میکنند. مادر وقتی بچه از دست میدهد تا مدتها اسم فلان بیماری، اسم سوزن، اسم آمپول که میآید یاد بچهاش میافتد، یاد دردش میافتد. پدر زود فراموش میکند این مصیبت را.
وقتی امام سجاد ۳۵ سال ۴۰ سال با همه جزئیات تو ذهنشان مانده. ببین زینب او وقتی یتیم میبیند، اسیر میبیند، گوسفند ذبح شده میبیند، لب تشنه میبیند، آب، غذا میبیند، وقتی حالش این است، حال زینب چی بود؟ «حسینم از یادم نمیرود. وقتی داشتی میرفتی، ترکهای لبت همش جلوی چشم زینب است. رگهای بریده جلوی چشم زینب است. آن دستهای قطعه شده جلوی چشم زینب است.» چون امام سجاد برای آمدن دفن امام حسین با امام سجاد بود. وقتی امام سجاد برای دفن آمدند، بنیاسد تا حد زیادی این شهدا و پیکرها را جمع کرده بودند. امام سجاد اواخر کار آمدند و کمک کردند در خصوصاً دفن اباعبدالله. ولی زینب کبری وقتی آمد بین شمشیر شکسته، اول آن معرکه بود. این بدنها متلاشی شد. این شمشیر شکسته نیزهها را کنار. پریشان شد. نمیتوانست پیدا کند. «بابا، ما دو ساعت پیش با هم وداع کردیم. بوی تنت هنوز تو شامه من است. چرا بریده؟» صدا زد: «اخ الیه» خواهرم بیا من اینجا.
لعنت الله علی الظالمین. یعلم الذین ظلموا. خدایا در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. عمرمان را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل الساد، سر سفره با برکت زینب. خدایا، توفیق کار زینبی، کار از جنس کار حضرت زینب، پیامرسان کربلا بودن، پیامبر اهل بیت بودند را به همه ما عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. هرچه به خوبان عالم عنایت فرمودی، تفضلاً به ما عنایت بفرما. هرچه از خوبان عالم دور داشتهای، تفضلاً از ما دور بدار. توفیق اخلاص، مراقبه، توجه، تذکر و بندگی خالصانه را به ما عنایت بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. مرزهای اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما.
خدایا، تو این گرفتاریها، مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی خودت فریادرس این مردم مظلوم و بیپناه و این شیعیان اهل بیت و این عاشقان اباعبدالله. به حرمت اباعبدالله خودت پشتیبان این ملت باش. هرکه که نقشهای برای ملت دارد، خواب شومی برای ملت دارد، بعد از رسوایی خوار و ذلیل و نابود بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتی و صلاح ما میدانی، برای ما رقم بزن. بانبی و آله رحم الله من الفتحه مع الصلو.
جلسات مرتبط

جلسه هفتاد و هشت : مجلس روضه؛ ستون حفظ دین و ایمان
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هفتاد و نه : تحریف در عزاداری؛ از قمهزنی تا خودنمایی مذهبی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد : مودت اهل بیت؛ روح قرآن و حقیقت ایمان
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و یک : تبلیغ دینی، وظیفهای همگانی نه اختصاصی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و دو : فقه؛ علمی که ملائکه برایش بال میگشایند
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و چهار : قاعده تدریج در ایمان و عمل دینی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و پنج : محور یقین در تربیت، تبلیغ و زندگی دینی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و شش : راز عقبماندگی ما از علمای گذشته
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و هفت : فقر فرهنگی؛ درد عمیقتر از فقر اقتصادی
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه هشتاد و هشت : آسیب تبلیغ بیتقوا و فتنههای پنهان
شرح کتاب «رحمت واسعه»
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه دو : کودکی آیت الله بهجت و شوق زیارت
شرح کتاب «رحمت واسعه»

جلسه یک : راز «رحمت واسعه» در نگاه بزرگان
شرح کتاب «رحمت واسعه»