حق حج
تجلی فرار به خدا
حق روزه
وزن حق است به چه معناست؟
حق صدقه
حق قربانی
حق استاد
علامت اخلاص در علمآموزی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
در ادامه حدیث حضرت امیر صلواتاللهوسلامعلیه، به حق حج اشاره میکند که شبیه به حق نماز است. حضرت میفرمایند: «به حقالحجه، أن تعلم أنه وفاده الی ربک». حق حج این است که بدانی مهمانیای به سمت خدای متعال است و «فِرارٌ الیه مِن ذنوب». در حج شما از گناهانت به خدا فرار میکنی. حج، تجلیِ فرار به خداست و «و فیه قبولُ توبتِک»، در حج توبهی تو قبول است و «و قضاءُ الفرض الذی أوجبهالله علیک»، آن واجبی که خدا بر گردن شما نهاده، اونو داری به جا میاری. این هم حق حج بود.
خب، اول صلات رو جزء احکام و حدش رو شمردن، بعد حج رو و بعد روزه رو اشاره میکند. حضرت میفرماید: «و حقُ الصوم أن تعلم أنه حجابٌ ضربهالله عزوجل علی لسانک و سمعک و بصرک و بطنک و فرج». حق روزه این است که بدانی روزه حجابی است که خدا بر زبان، گوش، چشم، شکم و فرج تو زده است. «یسترک به منالنار»، خدا به این وسیله تو را از آتش نجات دهد. خیلی عجیب است تعبیر "حجاب خداست". بدونید این حجاب است.
خب، هر عملی حقی دارد. مرحوم علامه رضواناللهعلیه، در «المیزان» هم خیلی بحث زیبا و بینظیری دارند درباره اینکه میزان حق در قیامت است. «المیزان» باید موضوعی بشه و تدریس بشه. «المیزان» کتابی است که ماورای عقول معموله و شاید میشه گفت واقعاً در عالم اسلام کتاب بینظیری است و عدلی ندارد بعد از کتبی که مال معصومین است. این کتاب واقعاً فوقالعاده است؛ مرحوم علامه، یعنی هم در علم کلام، هم در عرفان، هم در مسائل مختلف، حتی نظام جزایی اسلامی و نظام اقتصادی اسلام، واقعاً دست برتر با علامه است.
اینکه روز قیامت میزان حق است، نه اینکه حق را میآورند روی ترازو میگذارند و یک طرف حق و با او میسنجند. بعداً خیلی بحث قشنگی داره ایشان در آیهی «و الوزن یومئذن الحق». وزن حق است؛ وزن حق یعنی چی؟ بعد این را بحث میکنند. جلد ۸ المیزان، اول اعراف. هر عملی حقی متناسب با خود دارد. مثلاً میفرماید: «جاهدوا فِی الله حق جهاده»، جهاد حقی دارد. در مورد قرآن میفرماید: «حق تلاوته»، تلاوت حق تلاوت دارد، یا مثلاً «حق تقاته»، تقوا حقی دارد. عمل را با حقش میسنجند. این را با خودش، حقش را میسنجند. عمل را با آن حقش میسنجند. اینکه حضرت میفرماید که حق نماز اینه، حق حج اینه، حق روزه اینه، یعنی با این میسنجند. این روایت مفسّر کلام علامه طباطبایی است. این کلام علامه به ما کمک میکند که بفهمیم «و الوزن یومئذن الحق»، هر چیزی آنی که حق آن عمل است، آن میزان است و با او میسنجند. امیرالمومنین در بین انسانها حق مطلق است. بعد «علیٌ مع الحق و الحقُ مععلی»، تعبیر همراه با او، باز نفوس را با او میسنجند. خود اعمال هم هر کدام حقی دارند.
بله، سختیاش هم همین است. حق روزه این است که بدانی حجاب است؛ این حقش است. حجابی است که خدا زده برای اینکه از آتش نگه دارد. «فإن ترکتُ صومًا خَلَقَ سترُالله علیکَ»، اگر روزه را ترک بکنی، این پرده الهی را پاره کردی. این پرده الهی که بر چشم و گوش و دهان و اینها زده برای اینکه از آتش دور بدارد، شما پرده را پاره میکنی و وقایهای نداری. اینکه «الصومُ جُنه»، روزه سپر است. آدم احساس بکند در این ماه مبارک رمضان، در این چند روز که من روزه گرفتم، احساس میکنم یک سپر عظیمی در کنار من، در مقابل من، محکمتر میشود، سفتتر میشود، قرصتر میشود. این خاصیت این حق روزه، حق صیام است. اگر فاصله دارم با آن حقش، فاصله دارم. اگر کلاً آدم از این روزه خدای ناکرده خودشو منفصل بکند، کلاً این پرده را از خودش کنده، رسوایی به بار میآید در ملکوت اعلی و از طرفی هم دیگر این آدم محافظی ندارد در برابر هر تیر و هر آسیب و هر گزندی خود.
حضرت میفرماید: «و حقُ الصدقه أن تعلم انها ذخْرُکَ عند ربک». حق صدقه این است که بدانی که این ذخیره توست پیش خدا. نمیره بلکه میماند. این صدقه چیز رفتنی نیست، صدقه چیز ماندنی است. صدقه سپردهگذاری است. صدقه این است. با این نگاه هرچی آدم بیشتر بذاره، بیشتر گیرش اومده. هرچی بیشتر بده، صدقه را بیشتر گیرش اومده. حرف بدی داری؟ مگه کسی چند بار از ما چیزی بخواهد؟ لطیفترین عبارت، آن تعبیر حضرت امیر صلواتاللهعلیه است. من اشتباه میکنم الان فکر کنم اول حدیث گفتم این حدیث مال حضرت امیر است. این مال رساله حقوق امام سجاد است، اشتباه نشود. در آن حدیث حضرت امیر (نامه ۳۱ وجود نازنین امام مجتبی علیهالسلام) حضرت میفرمایند: اگر کسی بخواهد بار سنگین تو را از دوشت بگیرد، در مسیر طولانی که داری، اکراه داری به او بدهی یا با شوق و ذوق و رغبت، بلکه اصرار هم بهش میکنی که به او بدهی، سر مقصد ازش تحویل بگیری؟ صدقه و انفاق حکمش همین است. کسی اصرار دارد میکند از تو که بار سنگین تو را بگیرد، سر مقصد تحویلت بدهد. تو باید با شوق و ذوق بهش تحویل بدهی. عمل بکنیم؛ حرفا قشنگ است، شنیدنش هم لذتبخش است، ولی خب در عمل آدم میلنگد.
«و ودیعتک التی لا تحتاج الی الأشهاد علیها». صدقه امانتی است که برای گرفتنش نیاز به شاهد طلبیدنم هم نداری. نمیخواهم شاهد بطلبی، بهت برمیگردد. امانتی است که حتماً برمیگردد و «کن بما علنی؟» خب، آدم یه وقتی یه چیزی را امانت میدهد به کسی، میدهد میسپارد جایی، هرچی علنیتر باشه براش بهتره دیگه تا اینکه مخفی باشه. علنیتر باشه بهتر میتونه پولشو بگیره، مخفی باشه کمتر میشه، بدتر میشه. اینجا هرچی مخفیتر باشه، بهتر میتونه بگیره، مطمئنتره براش بازگشت. «و تعلم انها تدفع عن کل بلایا و الأسقام فیالدنیا». بدانی که این صدقه بلاها و مریضیها را در دنیا از شما دور میکند. «وَ النَّارُ فیالآخره». در قیامت، در آخرت هم آتش را از شما دور میکند.
«و حقُ القربان أن ترید به الله عزوجل»، حق قربانی این است که خدا را اراده بکنی در قربانی، «و لا ترید خلقه»، دستت، خلق خدا نباشه. «و لا ترید به الا التعرض لرحمته»، فقط قصد این باشد که خودتو در معرض رحمت خدا قرار بدهی و «و نجاتِ روحِکَ یوم تلقاه»، وقتی که با او ملاقات میکنی روح خودتو با قربانی نجات داده باشی.
«و حقُ السلطان أن تعلم أنک جُعِلتَ لهُ فتنه». حق سلطان این است که تو بدانی که مایه آزار او هستی و «و انه مبتلاً فیکَ»، او هم داره با شما آزمایش میشه، «بما جعلالله له علیک من السلطان»، به آن سلطنتی که بر شما داره، داره امتحان پس میده و «و أن علیک أن تعرض لسخطه»، تو خودت را در معرض سخط سلطان قرار ندهی که با دست خودت، خودتو به هلاکت بیندازی. توضیحاتی دارد پیرامون خودش که اگر خودتو در معرض سخطش قرار بدهی، هر بدی که از او سر بزنه، تو هم شریک در آن بدی هستی. بعد دیگه حضرت حق رهبر رو اشاره میکنه. حق سائس رو، حالا اینم بگیم آخرینش باشه.
«حقُ سَائِسِکَ بِالعلم»، حق کسی که استاد، معلم، راهنماست، خطا را به آدم نشون میده، جایی رو نشون میده. «حقُ سَائِسِکَ بِالعلم: التعظیمُ له»، باید او را بزرگ بشماریم و «و توْقِیرٌ لِمجلسه»، وقار براش قائل باشی در مجلسش و «و حَسَنُ الأَسْمَاعِ إلیه»، خوب هم بهش گوش بدهی و «و الإِقْبَالُ علیه»، به او توجه کنی، نگاه کنی. «و لا ترفع علیه صوتک»، و صداتو براش بالا نبری. «و لا تُجِیبُ أحداً یسألهُ عن شیء حتی یکون هو الذی»، وقتی کسی از او سؤال میکند، شما جواب ندی، خودش جواب بده. «و لا تُحَدِّثُ فِی مجلسهِ أحداً»، تو مجلس او با کسی دیگه صحبت نکنیم. «و لا تَغْتَبْ عنده أحداً»، نزد او از کس دیگهای غیبت نکنیم. «و أن تدفع عنه إذا ذُکِرَ عندکَ بسوءٍ»، وقتی که دارن از این آقا پیش شما بد میگن، تو ازش دفاع کنی. حالا ما خودمان گاهی میریم از استاد بد میگیم. «و أن تَسْتُرُ عُیُوبَه»، عیباشو بپوشونی و «و تُظْهِرُ مَنَاقِبَه»، فقط مناقبش را پخش بکنیم. «و لا تُجَالِسُ لهُ عدوّاً»، با دشمنش همنشین نباشی. «و لا تُعَادِی له ولیاً»، با دوست او دشمنی نکنی. «فإذا فعلت ذلکَ شهدت لک ملائکه الله به أنک تعلمت علمهُ لله جلاسمه لا للناس». خیلی تعبیر عجیبی است. این کارا رو که کردی، ملائکه خدا شهادت میدن که تو قصد کردی خدا رو و تو به خاطر خدا علم یاد گرفتی نه به خاطر مردم. اینا علامت اخلاص در علم، در علمآموزی است و فضای علمی ما اصلاً خالی از این مسائل است.
دانشگاهها که دیگه فاجعه است. حوزه متأسفانه شاید عاری باشه از این مباحث. برای خدا یاد گرفتن، تجلیش فقط تو این نیست که من نیتم به خاطر اینه که مثلاً رئیس نشم. خود آن کسی که آدم داره علم ازش یاد میگیره، کارکرد این علم. آدم یه وقتی احساس میکنه داره باد میکنه. کم کم داریم همردیف میشیم. تا الان مزیت شما این بود که اینا رو میدونستی و من نمیدونستم. حالا که به من یاد دادی، خب دیگه الان دیگه یکی شدیم. خیلی شایعه است؛ مزیتی نداری که، دیگه با همدیگه بلدیم، دیگه همینو بلدیم. طرف طلبه است، میاد یه مدت درس میخونه، همون درسی که از شما یاد گرفته، بعد مدت میگه تو هم یه اشکال (حالا من که استاد نیستم ولی یه موردی داشتیم، مورد داشتیم اینجوری) یه مسئلهای که اصلاً بیربط و با اهانت طرف داشت انتقاد میکرد، من استدلال آوردم که انتقاد شما وارد نیست. اونم اصرار بر اینکه شما انتقادپذیر نیستی باید قبول کنی. من ادله خودمو آوردم، گفتم اینا ادلّه ماست، انتقاد شما وارد نیست. من قبول دارم حرف شما رو ولی وارد نیست به این مسئله. طلبه، انتقادطلبی داریم. دو تا بودن، یکیشون دیگه حالا ما جواب ندادیم. یکی دیگهشون خیلی ادامه داد و با لحن بد گفتم وقتی شما شعورت نمیرسه که ولو احتراماً قبول بکنی، من دیگه ارزش حرف زدن در شما نمیبینم.
و اینم مسئلهای است. آدم در کسی که صلاحیت نداره، هم اونی که داره تعلیم میکنه، همونی که داره تعلیم میبینه، هر دو طرف را مراعات بکنند. تعلیمبیننده بیشتر باید مراعات بکند، ولی اونی که داره تعلیم میکند، باید این صلاحیتها را ببیند. اخلاق بخواهی این ابزار رو در دست کسی قرار بده که اگر صلاحیت نداره فردا هم مسئولم. عالیالمضامین، دعای عجیبی است. شما میروید زیارت، بعد زیارت هر کدام از معصومین، دعا دارید میکنید، استغفار میکنید برای کسایی که من ازشون تعلیم کردم و اونهایی که بهشون تعلیم کردم. آدم داره آدم ملاحظه بکنه او از صلاحیت داشته باشه.
من خودم معمولاً اینجوریام. وقتی ببینم که یه خرده طرف صلاحیت اخلاقی و رفتاری (به بهانههایی، لطایفالحیل) خلاصه میپیچونم. خیلی وقتها هم شده یه مدت درس شروع کردم، اینجوری داشتیم، موارد زیاد داشتیم. بهانههایی پیچوندم. اونم برگشت گفتش که شما وقت ما رو تلف میکنی و فلان و اینا. شما آزادی برو. حالا اگه به جایی هم رسیدی، برو ولی به جایی نمیرسی. تصور دوستان، عرض کردم ما خودمان به برخی اساتید که درس میخوندیم، یک هفته مدام میرفتیم مرکب اینور میباریم، اونور میبریم، کارهای منزلشونو بعضاً انجام میدادیم، کارهای بیرون از منزلشونو انجام میدادیم، رفت و آمد و اینها. یک هفته شاید یک صفحه درس میخوندیم. یک هفته رفت و آمد که مثلاً در روز مشهد شش ساعت درگیر، بلکه بیشتر شاید هشتصد الی ده ساعت درگیر کار استاد بودم و ایشونم شوخی میکرد، میگفتش که شما میاید درس بخونید یا حمالی میکنی برام؟ این درس ما همینه. ما که نمیخوایم بریم که چهارتا اصطلاح یاد بگیریم، تلنبار بدیم. برکت کرد این درسها. همون چند صفحه مختصر بعداً برکت کرد. حالا که ما چیزی شدیم، خیلی طلبهها هستند. بعضی ممکنه باشن، ما باز موارد دیگهای بوده، حالا بگذریم این حرفها لذتبخش نیست. در هر صورت آدم احساس میکنه که اینا خیلی به جایی (به قول استاد ما) این کارا رو کردیم به جایی نرسیدیم، حالا دیگه اونی که این کارا رو نمیکنه چی میخواد بشه؟
مگه آداب را رعایت نکردند؟ مگه رعایت نمیکنند و ملاحظه ندارند؟ اونها دیگه بعداً هرچی دلش بخواد میگه، هر جور دلش میخواد صحبت میکنه. گاهی یکی از اینا برخورد فرمودند که بابا اون که شاگرد توست، چرا اینجوری برخورد میکنه؟ یک کلمه یاد گرفته باشه، ولی یه روز شاگردی کرده باشه، او باید احترام کوچکترم هست. مثلاً شئون دیگه هم هست در صورت خدا. انشاءالله عاقبت ما را بخیر بکنه.
حقوق اگر عمل بشه گلستان میشه. راه براش باز میشه. راه صد ساله رو به تعبیر آیتالله شجاعی، راه هزار ساله را یک شبه میره آدمی که ایشون در مورد حسد صحبت کسی اگه واقعاً احساس کنه که در وجودش حسد نیست، راهی که دیگران در هزار سال میرن، او در یک شب میره. هر کدام یک از حقوق، یکی از حقوق ما بر همدیگه اینه که به همدیگه حسادت نداشته باشیم. حقوق مختلف اگه مراعات بشه، خیلی گرهها به روی آدم باز میشه. خدا انشاءالله وظایفمون را آشنا کن و توفیق عمل عنایت کن.
الحمدلله ربالعالمین.
در حال بارگذاری نظرات...