حق همسر
روانشناسی خانواده
تصور اشتباه مردان از حقوق خود
رابطه عفو و اطاعت در زندگی مشترک
حق مملوک
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
"و اما حق الزوجه، فاَن تَعلَمَ اَنّ اللهَ عزّوجلّ جَعَلَهَا لَک سَکنًا و اُنسا. فَتَعلَمَ اَنّ ذالِک مِن الله عزّوجلّ عَلَیک فَاَکرِمهَا و تَرفُق بِهَا و اِن کانَ حَقُّکَ عَلَیهَا اَوجَبَ، فاِنّ لَهَا عَلَیک اَن تَرحمَهَا، لِاَنَّهَا اسیرُکَ و تُطعِمَهَا و تَکسُوهَا و اِذَا جَهِلَت اَفَوتَ عَنهَا."
حق همسر بر شما این است که بدانی خدا او را برای شما مایه آرامش و سکن آفریده است. ما کاری نباید بکنیم که آرامش را از اینها بگیریم. آرامش گرفتن از آنها مساوی با این است که خودشان از آن حالت سکن خارج شوند. هر گفتاری و رفتاری، گاهی خیلی وقتها که به ما مظنونند، به نحوی برخورد میکنند که گویا آرامش ندارند نسبت به ما. گاهی به خاطر اینکه ما به اندازه کافی محبت نمیکنیم؛ ابراز محبت ضعیفیم. یا آن جنبههایی که اینها نیاز عاطفی دارند را رعایت نمیکنیم. بحث مهمی است، خیلی بحث مهم. بعد خودمان لطمه میبینیم، بعد میگوییم که این زن آرامش ندارد، دنبال یکی دیگر میگردم که آرامشآور باشد. نمیدانیم که او دوباره خودش، خود مخل آرامش میشود. این خیلی مهم است. آدم اگر مراعات نکند حقوق را، خب ما بیشتر فقط تکلیف میبینیم و حق نمیبینیم. این هم مشکلی است. نمیبینیم که اینها حق دارند به گردن ما. ما طلبِ تکلیف بکنیم ازشان.
حقش این است که او را به عنوان مایه آرامش در نظر بگیریم و این مایه آرامش را به گردابهای اضطراب نیندازیم. در همان فضای آرامش خودش سیر کند. او را مایه آرامش و انس قرار داده. بعد، انس بگیریم با همسر. گفتوگو در شبانهروز، یک مقداری ضروری است. یک مقدارش هم در حکم ضروری است. حتماً آدم در شبانهروز، برای ساعتی خاموش کند تلویزیون را، بنشیند فقط با همسر صحبت کند. در فضایی که بچهها هم مثلاً درگیر نکنند آدم را. راحت، قشنگ گفتوگو شود. حرف زده شود. بشنود. مخصوصاً بیشتر احتیاج به حرف زدن دارد؛ احتیاج به نصیحت کردن و حرف شنیدن و بله، یک مقدار اطلاعات. "امروز اینجاها رفتم، اینجوری شد، اونجور شد." این هم سکونت زن، هم مایه آرامش و اُنسش است. به او حرف بزند، بگوید از کارهایش، اتفاقاتی که برایش در روز افتاده. اُنس بگیریم با همدیگر.
برخی اساتید میفرمودند فروغی وقتی سرِ درس میفرمود، برخی اساتید سفارش میکردند که روزی سه بار موهای سر زنتان را شانه کنید. خیلی سخت است! یعنی آدم روزی سه بار... روزی یک بار... روزی یک بار هم سالی یکبار! این هم فقط صرف شانه کردن اینها نیست. یعنی آن توجه تامی که او احتیاج دارد. گاهی آرایشگاه میرود و میآید، شوهر حتی متوجه همین تغییر و تحول نمیشود. اینها خیلی بد است. به عشق شما دارد میرود، به عشق شوهرش دارد میرود؛ توجه میخواهد. وقتی این توجه از جانب مرد ساپورت نمیشود، او میرود به جاهای دیگر. و همین میشود که اُنسش به دیگری وقتی بشود - خدایی ناکرده - اُنسش به تلویزیون و سریال هفتگی دیدن، تلفن و اینها وقتی باشد، کم کم از مردش فاصله میگیرد و همه خطرات و ضررها هم در همین فاصله گرفتن زن و شوهر از همدیگر است.
"فتعلم ان ذالک نعمت من الله." این را بدانید که این، خدا این اُنس و سکونتی که هست، نعمتی از جانب خداست بر تو. پس تو باید اکرامش کنی زن را و به او رفق داشته باشیم. مدارا کنی. بساز. طبیعت زنانه اینجوری است که نسبت به مرد هم ضعیفتر است، ذلیلتر است، هم از جهت فکری و فهمی عقبتر است. "نسوَة" وجه تسمیه از "نسع" است. "نسع" به معنای تأخیر افتادن، فاصله داشتن، مؤخر بودن. "انما النسیء زیادة فی الکفر" (قرآن) ماههای حرام را میانداختند وقتهای دیگر. عقب میانداختند، جابهجا میکردند حرام را. "نسیء"، "نسّاء" از همین میآید؛ عقب افتادن نسبت به جنس مردانه؛ متأخر است از جهت روح. و حقیقت یکسانند، فرقی نمیکند. روح مجرد، مذکر و مؤنث هم ندارد. بحث دیگری است. جنس طبیعت زنانه که بالاخره در روحیات هم - نه در روح، در روحیات - اثر دارد. این مؤخر از مرد است. احتیاج به حمایت دارد، احتیاج به رفق دارد. باید مدارا کرد. به سازش کرد. ساخت. جهالتها را، نفهمیها را، کجفهمیها را، یک وقتی عالمپنداریها را. این هم هست: "من خیلی حالیمه تو هیچی نمیفهمی!" این هم باید از جهلشان باشد. این هم از همان.
گاهی طرف هیچ راهی برای کسب حمایت وقتی نمیبیند، رو به این میآورد. از این راه وارد میشوی که آن حس حمایتی که لازم دارد، خودش به خودش جبران بکند. وقتی حمایتی نیست از طرف شوهر، رو به این میآورد که به خودش بگوید که من از او بهترم. نیازی ندارم که از من حمایت بکند. خودش به خودش تلقین میکند. خود این هم علامت ضعف است. با همین هم مدارا کند. و همین هم، وقتی اتفاقاً شما بهش بها بدهی، همین حس برطرف میشود. همین حس عالمپنداری و علامهپنداری و "تو حالیت نیست و باید بیای بهت یاد بدهم. همیشه کارها را غلط انجام میدهی. من بالا سرت نباشم یک روز زنده نمیمانی. دو دقیقه من خانه نبودم، ببین چکار کردی!" اینها همه از ضعف اوست. وقتی خوب حمایت بشود، رو به این حرفها نمیآورد. وقتی خوب حمایت نمیشود، میخواهد قدرتنمایی بکند چون قدرتی که نیاز دارد، غریزه او که به او داده بشود، حمایت نمیشود. بحثهای خیلی مهمی است. به بحث روانشناسی هم لازم داریم.
هرچند حق شما بر او واجبتر است. ولایت داری بر او، حق اطاعت داری بر او. بلکه طبق آن فرمایش نبوی، اگر جایز بود سجده بر غیر خدا، خدا این حق را به مرد میداد که زن بر او سجده بکند. این حق واجبتر است. اینها هیچکدام نباید این پندار را در آدم به وجود بیاورد که خب من چون حقم بیشتر است، من جایگاهم بالاتر است. او یک... باید اول یک مراعاتی بکند که من حمایت بکنم. نه. اینجا حضرت میفرماید که حق شما واجبتر است ولی "لها علیک ان ترحمها و ان کان حقک علیها اوجب فان لها علیک درهمها". اسیر تو، زیردستی.
"و تطعمها و تکسوها." شما خوراک و پوشاکش را تأمین میکنی. زندگی وابسته به شماست. وقتی که او جهل میورزد، "افوَت عنها"، باید ازش بگذری. اصل در رابطه شوهر با همسر، رابطه عفو است و اصل در رابطه همسر با شوهر، رابطه اطاعت. بحث مفصلی میطلبد. باید ساعتها نشست صحبت کرد، بلکه سالها نشست صحبت کرد. دقیق در روایت سنگ تمام گذاشتهاند. شاید ما کمتر موضوعی مثل این موضوع داشته باشیم، آنقدر دقیق بهش پرداخته باشند و ریزهکاریها را به ما نشان داده باشند. و خوب، متأسفانه ما در این جنبهها خیلی دوریم از آنی که وظیفهمان است. بخش عمده معنویت ما به همینها بند است. اگر اینها خوب تأمین بشود، آن آرامشی که لازم داریم و خیلی جاهای دیگر دنبالش میگردیم و بعضاً عباداتمان، معنویتمان دارد دستخوش ضربه واقع میشود، از همینجاست. ما در رابطه با همسر تأمین نمیشویم. تأمین فقط تأمین جنسی نیست، تأمین جسمی نیست. اصلش تأمین عاطفی است. تأمین عاطفی هم قواعد خودش را دارد. صرف این نیستش که بگوییم "او به من محبت نمیکند، او شرایط من را در نظر نمیگیرد، او نیازهای من را در نظر نمیگیرد؛ نیازهای روحی من، نیازهای عاطفی من را."
اینی که امام سجاد علیه السلام میفرماید، اصل بر این است که شما باید نیازهای او را در نظر بگیری. آن محبت و رحمت از جانب او بالاخره حقی است که باید مراعات بشود را هم آدم ببیند.
"و اما حق مملوک، حق مملوک این است که فان تعلم انه خلق ربک." او که مملوک شماست، بدان این خلقِ رب شماست. "و ابن ابیک و امّ". او فرزند پدر و مادرش است. همه از یک جنسیم؛ از آدم و حوا. "و لحمک و دَم" (گوشت و خون تو) "او هم از همین است." "لم تملکک لانه صنعته دون الله." خلاصه، شما مالکیتت بر او به خاطر این نیستش که او را خلق کردی، به جای خدا. "من جوارحه." هیچی از جوارحش را خلق نکردی. "ولا أحرص له رزقا." رزقش را هم نمیآفرینی. "ولکن الله عزّوجلّ کفاک ذالک." خدای متعالی است که این را برای شما کفایت میکند. "ثم سخره لک و اتمک علیه." او کسی است که برای شما تسخیرش کرده و شما را امین بر او قرار داده است. "و سودعٌک." ای امانت سپرده به شما. "لیحفظ لک ما تاتیه من خیر الیه." حفظ بکند برای شما آنچه که از خیر برای تو میآید. "فاحسن الی کما احسن الله الیک." خوشش نمیآید از... ازش خوشت نمیآید؟ یکی دیگر را جایش بیاور. "ولم تعذب خلق الله عزّوجلّ و لا قوة الا بالله." خلق خدا را عذاب نکن. قوتی نیست مگر... چقدر این نکته را دقیق اشاره میکنند حضرت، آنجایی که فضایی است که آدم قدرتی دارد بر دیگری، دیگری زیردست محسوب میشود. اینجا این ذکر را میخواهد: "لا قوة الا بالله." حق مادر را بعداً اشاره میکند که انشاءالله جلسه بعد بهش اشاره بکنیم. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...