حق برادر
حق مولا
توحید افعالی در رعایت حقوق
حق کسی که به شما نیکی کرده است
نحوه گفتن بدی و خوبی
انفاق در علانیت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
«و اَمّا حَقُّ اَخیکَ فَاَنْ تَعلَمَ اَنَّهُ یَدُکَ وَ عِزَّتُکَ وَ قُوَّتُکَ، فَلَا تَتَّخِذُ صِلَاحاً عَلَی مَعصِیَهِ اللهِ. وَ لَا عُدَهً لِظُلمِ خَلقِ اللهِ. وَ لَا تَدَعُ نُصرَتَهُ عَلَی عَدُوّهِ وَ نَصِیحَهً لَهُ فَاِنْ اَطاعَ اللهَ وَ اِلّا فَلْیَکُنِ اللهُ اَکرَمَ عَلَیکَ مِنَه.»
حقِ برادرت این است که بدانی او دست توست، عزّت توست و قوّت توست. پس او را بهعنوان سلاح برای معصیت خدا قرار نده. از او برای انجام معصیت خدا کمک نگیر. نیرویی برای ظلم بر خلقالله قرار نده و او را در برابر دشمنش یاری کن و به او نصیحت کن اگر اطاعت خدا را میکند، وگرنه اگر در مسیر طاعت خدا نیست، خدا بر تو گرامیتر از اوست. که حالا ناراحت میشود، زشت است، از ما چیزی خواسته؛ این حرفها نیست. خدا گرامیتر است. «وَ لَا قُوَّهَ اِلّا بِاللهِ.» اینجا باز حضرت «لا قوّهَ اِلّا بِاللهِ» را اشاره میفرمایند.
«وَ اَمّا حَقُّ مَولاکَ المُنعَمِ عَلَیکَ» حق مولایی که بر تو اِنعام کرده، این است که بدانی «فَاعْلَمْ اَنَّهُ اَنْفَقَ فِیکَ مَالَهُ» برای شما مالش را انفاق کرده، خرج کرده. هر کسی که بالاخره در امر تربیت انسان و رشد انسان دخیل بوده، «مُخرِجُکَ مِنْ ذُلِّ الرِّقِّ وَ وَحْشَتِهِ اِلَی عِزِّ الْحُرّیَّهِ» درباره عبد استرقاقی کسی که حالا برده است، بدون اینکه این شما را از ذلّت بردگی و وحشتش درآورده به آزادی، به عزّت آزادی و اُنسش. «فَاتْلَقَکَ مِنْ اَسْرِ الْمِلَّهِ»، شما را از اسارت درآورده «وَ فَکَّ عَنْکَ قَیْدَ الْعُبُودِ» چون از قید بردگی و بندگی آزاد کرده «وَ اَخرَجَکَ مِنَ السِّجْنِ وَ مَلَّکَکَ نَفْسَکَ» شما را از زندان آزاد کرده و خودت را مالک خودت کرده «وَ فَرَّغَکَ لِعِبادَهِ رَبِّکَ.» این تعبیرش خیلی زیباست. زمینه را ایجاد کرده برای اینکه تو فارغ باشی برای عبادت ربّت. «وَ تَعْلَمْ اَنَّهُ اَوْلَی الْخَلْقِ بِکَ فِی حَیَاتِکَ» بدانی که او شایستهترین خلق است به تو، هم در زندگیات، هم در مرگت. «وَ اَنَّ نُصرَتَهُ عَلَیکَ واجِبَهٌ بِنَفسِکَ» شما باید با نفس خودت، با جان خودت به او یاری برسانی. من یاری واجب است. «وَ مُحتاجٌ اِلَی مَنْکَ» هرآنچه که او احتیاج دارد از شما، چیزی که احتیاج دارد، شما باید واجبه که اتیان کنید. «وَ لَا قُوَّهَ اِلّا بِاللهِ.» اینجا هم باز دوباره تعبیر «لا قُوَّهَ اِلّا بِاللهِ» را دارد.
«وَ اَمّا حَقُّ مَوْلَاکَ الَّذِی اَنعَمتَ عَلَیهِ» حالا آن مولایی که شما زیر دست او بودی؛ نه مولایی که شما زیر دستش بودی. حق مولایی که زیردست شما است. به او هم مولا میگویند دیگر. به کنیز و عَبد و اینها همه مولا گفته میشود. «فَأَنْ تَعْلَمَ اَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ اِتْقالَکَ لَهُ وَسِیلَهً اِلَیهِ» بدانی که خدای متعال، آزاد کردن شما توسط او را، این را قرار داده، اینکه شما را آزاد میکند، قرار داده وسیلهای به سمت خودش «وَ حِجاباً لَکَ مِنَ النّارِ.» روابط و دین قشنگ است. یعنی هم آنی که حق به دیگری دارد، باز نگاه کن ببیند که این دوباره حقی است که خدا باز به خود او دارد. یعنی شما دیگری را آزاد کردی. خب الان فضا، فضای منت گذاشتن و مطالبه داشتن و خود را برتر دیدن و اینهاست.
خدای متعال اینجا دارد خودش منت میگذارد. برای شما من الان اینجا دست برتر را دارم. به تو وسیلهای آوردم که تو را از آتش نجات بدهم، تو را به خودم نزدیک کنم. یعنی این توحید افعالی میشود بهنحوی. و اینکه انسان سلسله مبادی را همیشه به سمت خدای متعال ببیند و این وسط ببیند که چیزی در دل خودش نمیآید و خدای متعال من را در این مسیر قرار داده. حالا مثال شاید رسا نباشد از جهتی ولی از جهتی خوب است. مثل قلمی که انسان دستش میگیرد چیزی بنویسد. حالا این قلم بردارد ادعا کند بگوید: این کتاب را من نوشتم. حالا جهت جبر و اختیارش یکخورده این مثال مشکل دارد ولی ازجهت این واسطهگریاش خوب است که آدم ببیند که ما واسطهایم. خدای متعال لطف کرده که به من این اجازه را داده که این کار را انجام بدهم، این حُسن بر ید من جاری بشود. طبق برخی دعاها و مخصوصاً دعای مکارم، این خودش منت الهی است که خدا ما را در این سلسله طولی که خدای متعال قرار داده برای انجام دادن، سلسله عللی که خدای متعال در نظر گرفته که کاری را انجام بدهد، من را در این سلسله گنجانده. خیلی لطف است. همانجور که ابر و باران و خورشید و اینها را همه را خدا در این سلسله گنجانده و اینها باعث افتخار آنها نمیشود بلکه منتدار نیز هستند از جانب خدای متعال که خدا این لطف را به آنها کرده. که اینها واسطه نوربخشیدن باشند، اینها واسطه گرما باشند، اینها وسطای باد باشند، اینها وسط آب باشند. ولی خودش که نمیتواند ادعا بکند که من چیزی هستم. بله بله. حالت جبر پیدا بشود که نحو دیگری است.
برخی روایات دارد که: «اِنَّ اللهَ یُؤَیِّدُ هذَا الدِّینَ بِالَّذینَ لا خُلُقَ لَه»، خدا گاهی دینش را به کسانی تأیید میکند که هیچ بهرهای از دین ندارند. امثال یزید. خود یزید، آن جنایات، آن کثافات چقدر در تأیید دین اثر دارد. در سلسله طولیایم. طبق برخی از حرفهای غلطی که گاهی آدم میشنود که: خب این ممکن است خودش مایه شفاعت یزید بشود. اینی که امام حسین دارد بهشت میرود به اختیار او نیست که با اختیار تو که بهشت نمیرود. جبر نیست. شما در این سلسله طولی قرار گرفتی و بلکه اصلاً برعکس شما در این سلسله طولی قرار گرفتی. این یک چیز دیگر است که نام بحثهای دقیق خودش را میطلبد.
«وَ اَنَّ ثَوابَکَ فِی العاجِلِ مِیراثُهُ». خدا در همین دنیا هم ثواب این را میدهد و این میراث همین کار شماست «اِذَا لَم یَکُنْ لَهُ رَحِمٌ مُکافَأَهً لِمَا اَنفَقتُمُ مِنْ مَالٍ.» وقتی که برای او رحمی نباشد، خویشاوندی نباشد، برای شما مکافات میکند. نداشته باشد و شما آزاد کردی و به زندگیاش سر و سامان دادی، به زندگیاش بابت اینکه از ما انفاق کردی، خدا در همین دنیا مکافات میکند برایت و خوب جواب میدهد در.
«وَ فِی الآجِلِ الْجَنَّهُ.» در آینده هم بهشت را بهت میدهد.
«وَ اَمّا حَقُّ الْمَعرُوفِ عَلَیهِ» کسی که به شما نیکی کرده، کار خوبی انجام داده برایت، آن حقش چیست؟ «فَاَنْ تَشکُرَهُ وَ تَذکُرَ مَعروفَهُ.» تشکر و کار خوبش را جاهای دیگر ذکر کنیم. بگوییم، همه جا بگوییم: فلانی برای من آورده، فلانی این کار را کرده، فلانی این را برایم خریده، فلانی ما را دعوت کرد، ما دیشب افطاری آنجا بودیم. بگویید به همه، بگوییم همه باخبر بشوند. کار خیر ما برعکسیم. کار شر را آنقدر گسترش میدهیم که فرهنگ میشود درحالیکه این میشود مصداق: «اَنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ اَنْ تَشیعَ الْفاحِشَهُ.» اصلاً خیلی وقتها نباید خیلی چیزها را ولو اگر جنبه عبرتی هم داشته باشد، خود همین باعث میشود قبحش بریزد. یک پردهای از حیا از آن برداشته بشود.
روایت دارد که زن وقتی که بچهدار میشود یکسوم حیایش از بین میرود. وقتی از بین میرود... وقتی بچهدار میشود، یکسوم حیایش از بین میرود. وقتی طلاق میگیرد، کل حیایش از بین میرود. تعبیر بدی نیست. یعنی قبح یکسری چیزها دیگر برایش برداشته شده، راحت شده از این جهت. این کارها، کارهای مذمومی محسوب میشود. این طلاق، مخصوصاً اصل ازدواج و اینها که مذموم نیست. حیایش دارد از بین میرود، یعنی دیگر کسی ازدواج نکند؟ نه. یعنی که این حواسش باشد که حالا که ازدواج کرد، ارتباط با جنس مخالف برایش راحت شد، این دیگر نتواند این را سرایت بدهد، دیگر کلاً راحت باشد. یا بچهدار شد. خب یکسری چیزهایی که در ذهن خودش بزرگ بود و خیلی وقتها بحث حیا بود، در این زمینه راحت. دیگر بقیه میفهمند که او بچه دارد و بالاخره مقدمه و مؤخره و اینها همیشه فهمیده میشود، همه چیزش. ولی اینها اجازه ندهد که در او این اثر را داشته باشد که راحت بخواهد دیگر برخورد بکند، راحت این یعنی توجه به اینش داشته باشد. نه اینکه مذموم. پس کسی دیگر بچهدار نشود چون میگویند یکسوم حیا میرود. دیگر کسی ازدواج نکند، یکسوم حیا میرود. نه، توجه به اینش.
خیلی وقتها هم کار بد گفتنش، اصل گفتنش بد نیست، عبرتم شاید داشته باشد ولی باید بهنحوی گفت که این بهش توجه داشته باشیم که این یک وقت تسری داده نشود، راحت باهاش دیگر برخورد نشود. پس هستند کسانی که اینجوری هم کار بکنند. در ماهرمضان هم عرق بخورند. هستند کسانی که عروسیهای مختلفی آنچنانی بگیرند. اگر «نقل» بودم، دارد نقل میکند. بهنحوی باید نقل بکند که قبحش سر جای خودش بماند. همین روشی که قرآن دارد. شما ببینید داستان زلیخا را چه جور شرح میدهد قرآن. از چه زاویهای وارد میشود؟ یعنی آن جنبههای جذاب و مُحرکش همه در حاشیه است. جنبههای عبرتانگیز ترسناک در چشم میخورد. «اِنَّ اللهَ لَا یَهدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ.»
اولویت را به سوره نور دادهاند نه اینکه نخوانند، قرائت قرآن که مال همه مستحب است. قرآن برای همه است. زن تخصیص هم نخورده که بگوید این سوره برای مرد است. تو تعلیمش آره. تو تعلیم برای آقایون سوره یوسف اولویت دارد، برای خانمها سوره نور. تعلیم دادنش، یاد بگیرند و اینها. اولویت با این است. در هر صورت معروف این جور گسترش پیدا میکند، کار خوب گسترش پیدا میکند. همین که ما بگوییم آقا فلانی این کار را کرده.
انفاق باید علنی باشد این هم متأسفانه بین ما یکخورده بد جا افتاده از اثر اخلاص. انفاق علنیت نداریم. قرآن دعوت میکند به اینکه علنیت و سرا انفاق داشته باشید. یک وقتهایی باید اصلاً جلوی چشم پولی کمک بکنیم، جلوی چشم بقیه پولی به یتیم بدهیم، جلوی چشم بقیه. خب این هم باید مراعات بکنیم که جنبه اخلاصش ضربهای نبیند. ولی باز بسته است. ریشم داشته باشیم. همانجور که امیرالمؤمنین اگر میخواستند انفاق علنی نداشته باشند که خب دیگر اصلاً فرهنگ نمیافتاد. خود امام مجتبی، مولود دیروز، ایشان سه بار تقسیم مال کرد جلوی چشم مردم. هرچی که داشتند با بقیه قسمت کردند. حتی نعل و النعل، حتی دو تا کفش. یکیاش را خوشش آمد، یکیاش را داد به فقیر. «بِنَحْوِ قَسَمَ اللهُ مَالَهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ.» سه بار هرچه که داشت با خدا تقسیم کرد. یکی من، یکی تو. جلوی چشم مردم انجام دادند، در خلوت که نبوده. انفاق علنی است. این باعث میشود که معروف گسترش پیدا بکند. برای دیگران کار خوب انجام دادن راحت بشود. جذاب بشود. خود گفتن نیکی که دیگران در حق ما کردند، خود این اثر دارد.
«وَ تَکثُرُ لَهُ الْمَقَالَهَ الْحَسَنَهَ.» شما گفتار نیکو را درباره آن آدم به گوش دیگران برسانید. «وَ تُخِّلِصُ لَهُ الدُّعَاءَ فِیمَا بَینَکَ وَ بَینَ اللهِ.» وقتی هم که در خلوتت هستی، شما و خدا هستی، آنجا خالصانه برایش دعا کن. فقط صرف اینکه به دیگران بگویم نباشد. ببین اینها ظرائف دین است. هم میخواهد معروف گسترش پیدا بکند، هم میخواهد به آن جنبههای عبودی و اخلاصش لطمه نخورد. هم انفاق علنی، هم انفاق سری. هم معروف در پیش دیگران تعریف کردن، هم پیش خدا در خلوت مخلصانه برایش دعا. هر دو با هم توجه داشتن. «وَ اِذْ اَضَفتَ ذَلِکَ کُنتَ قَد شَکَرتَهُ سِرّاً وَ عَلَانِیَهً.» وقتی که این برخورد را با او بکنی، هم سرا از او تشکر کردی، هم علانیه تشکر کردی. «ثُمَّ اِنْ قَدَرتَ عَلَی مُکافِئَةٍ یَومِکَافِی.» اگر قدرتش را داری که جبران بکنی، مکافات یعنی جبران. قدرتش را داری که جبران بکنی، برایش یک روزی حتماً جبران کن. صرف اینکه حالا به همه هم گفتم دیگر نه، یک روزی حتماً جبران کن. همین کاری که در حق شما شده.
حق مؤذن را هم بخوانیم: «حَقُّ الْمُؤَذِّنِ اَنْ تَعْلَمَ اَنَّهُ مُذَکِّرٌ لَکَ رَبَّکَ.» مؤذن حق دارد. خوب خدا، رب شما را به یاد شما انداخته. «وَ دَاعٍ لَکَ اِلَی حَظِّکَ.» شما را به حظ خودت دعوت کرده. یک کسی شما را دعوت کند به مجلس عیش و نوش خبر بدهد که آقا یک همچین مجلسی هست، یک درس اخلاق خوب، خوشحال میشوی. حالا یک کسی دارد شما را خبر میدهد که وقت عیش و نوش حقیقی شده، وقت نماز، وقت بهرهبردن است. «وَ اَعانَکَ عَلَی قَضَاءِ فَرْضِ اللهِ.» او به شما کمک کرده، آن واجبی که به گردنت هست را ادا بکنی. بهت خبر داده که وقتش شد. «فَاشْکُرُهُ عَلَی ذَلِکَ شُکْرَ الْمُحسِنِ اِلَیکَ.» این هم همانجوری که کسی که بهت احسان کرده، ازش تشکر میکنی از مؤذن هم همینجوری تشکر کن.
به حق امام جماعت را جلسه بعد بهش میپردازیم.
**والحمدلله ربّ العالمین.**
در حال بارگذاری نظرات...