حق بزرگتر، حق کوچکتر
تفاوت افراد خاص و افراد عام
تفاوت سائل و مسکین
حق کسی که شما را شاد و یا عصبانی کرد
محور روابط در اسلام
سستی خانه عنکبوت
حق اهل ذمه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«به حق الکبیر، توغیره لسنه و اجلاله لتقدمه فی الاسلام قبل و ترکه و مقابلته عند الخصام ولا تسبقه الی طریق ولا تتقدمه ولا و ان جهل علیک محتملته و اکرمته لحق الاسلام و حرمته».
کسی که از آدم بزرگتر است، بزرگترین انسان است. این حقش چیست؟ «توقیره لسنه» این را به خاطر سنش باید انسان توقیرش کند، وقار به او بدهد، جایگاه به او بدهد و «اجلاله»؛ جلیلش بداند، چون که در اسلام آوردن مقدم بر ماست، زودتر از ما مسلمان شده است. هنگام گفتگو و جرّ و بحث، انسان با او بحث نکند. اصلاً مقابله نکند، مخاصمهای نباشد، درگیری و جدال و گفتگو اینها نباشد. «ولا تسبقه إلى طریق»؛ در راهی از او سبقت نگیرد، جایی انسان وارد شود، تو مسیری چیزی انسان جلو نیفتد. حتی برخی از اساتید نسبت به علما، تو ماشین هم احتیاط میکردند. دوستانمان که فرزند یکی از اساتید بود نقل میکرد، میگفتش که: «پدرمان میرفتیم ماشین آیت الله جوادی آملی جلومان بود، و به پدرم گفتم: حاج آقا! آیت الله جوادی! خوب باریکالله و اینها. بعد ایشان احترامش واجب است و پشت ماشین طولانی را آهسته، آهسته پشت ایشان مسیر آمدید.» دوباره ما این داستانی که داشت تعریف میکرد، پشت همان ماشین، همان نهادهای تحلیلی دوباره باز به همین دوستمون، پسر حاج آقا، پشت ماشین آقای جوادی بودیم. بعد باز ایشان سبقت نگرفتند، گفتند احترام. گفت: «پدرم گفته که نباید سبقت بگیریم. مسیر طولانی پشت ماشین ایشان آمدیم. مسافرت نرفتیم. خیلی ایشان هم آهسته ماشینشان میآمد.»
خلاصه، اینها دقتهایی است. واقعاً همه فرق آدمهای خاص، آدمهای عام، یعنی نه فقط در مسیر معنوی، تو مسیر مادی هم همینجور است. یک شیرینیفروشی شیرینیش خاص میشود، یکی عام. دقت بیشتری به خرج میدهد. یکی توی تعمیرگاه ماشین، تعویض روغنی، توی چه میدانم لاستیک عوض کردن، از انواع و اقسام مشاغل، بخش عمده برتری و مزیت کسی بر دیگران، تو دقت است؛ اینکه دقتهای بیشتری دارد، ریزهکاریها را بیشتر مراعات میکند. این باعث میشود که یک چیز خاصی بشود، تو چشم میزند. آدمهای خاص فرقشان با آدمهای عام تو ریزهکاریها و ظرافتهاست. ریزهکاریهایی را دقت میکنند که دیگران متوجهش نیستند، حواسشان به اینها نیست. اینی که خاص میشوند سر همینهاست. خدا الطاف خاص میکند به آدمهای عام، الطاف عام میکند. با آدمهای خاص الطاف خاص میکند. کسی که توجهات خاص داشته باشد نسبت به وظایف، خدا هم توجهات خاص به او دارد. این دقتها باعث میشود که خدا دقت بکند به او، نسبت به امر او، نسبت به خود او.
خلاصه بعضی را «جنس خودم به ذات او توجه نظری میکند.» آن ذات را متمایز میکند. اصلاً استعدادهای او را میبیند. آدم معمولی بود، ناگهان انسان میبیند که انگار استعدادهایی در او شکوفا شده است. تا قبلش، انسان میدید که همینجور مثل ما بود. میآمد، میرفت. یک دفعه انگار شکوفایی استعدادهایی در او هویداست؛ به خاطر همین ظرافتهاست، همین لطافتهاست. خلاصه نسبت به کسی که از انسان بزرگتر است، حالا ما که ماجرای عالم بود بالاخره حق واجب است، انسان بزرگتر اینها ریزهکاری میخواهد. واقعاً سخت میشود. ولو مثلاً چند دقیقه از انسان بزرگتر است، یک روز بزرگتر است. عباس عموی پیغمبر بود؛ گفتند که: «تو بزرگتری یا پیغمبر؟» «هو اکبر منی و انا احسن منی». من سنم از ایشون بیشتره ولی ایشون از من بزرگتر است. لطافتهایی است.
«تو مسیری، تو راهی از او سبقت نگیری. بر او مقدم نشوی و لا تستجهل»؛ او را جاهل نشمری، نادان، پیر خرفت، این آدمی که مثلاً با این سنش هنوز نمیفهمد. «و ان جهل علیک اهتملته»؛ اگر هم جهالتی نسبت به شما میورزد، تحملش بکنی و اکرامش بکنی به خاطر حق اسلام و حرمتش. لطیف اینها اینی که باز اینجا مبناست، خوب شاید یک جامعه غیر ایمانی بگوید: «صرف بزرگتر بودنش مبناست برای اینکه احترامش واجب بشود.» ولی اینجا میفرماید: «نه، در اسلام مقدم است.» زودتر با این آشنا شده است. و گویی این نسلها واسطهاند برای دست ما برسد. یک جوری حق پیدا میکند. بالاخره او زودتر آشنا شده است. بیشتر در این مسیر قدمت دارد. سابقه، اینجاها بالاخره خیلی ارزش دارد. یک کسی سابقه را بتواند ممتد نگه دارد، بالاخره یک مزیتی برایش محسوب میشود.
«و حق الصغیر رحمه من نوا تعلیمه والعفو عن و ستر علیه و رفق به و المعونت». حق صغیر، کسی که از انسان کوچکتر است، انسان با او رحمت داشته باشد. حالا اینجا تو پرانتز آوردم: «کسی که میخواهد، اگر قصد تعلیم بهشت را داری، با او رحمت داشته باشی و عفوش بکنی.» بالاخره گاهی اینجور هست دیگر. ماها خودمان یک چیزی واسمان خیلی ساده است و شفاف است و اینها. همه باید همین قدر واسشان ساده، شفاف بشود. اگر بخواهد ذره نفهمی به خرج بدهد یا دیرفهمی به خرج بدهد، دیگر ما برمیآشفتیم و خلاصه عصبانی میشویم و «چرا نمیفهمی؟ یک بار گفتم دیگر؟ چند بار بگویم!»
«وستر علیه»؛ بپوشانی عیبی، ایرادی، چیزی. «ورفق به»؛ رفق داشته باشی و کمکش کنی. بله همیشه هست و «حق السائل». حق کسی که درخواستی از انسان دارد: «اعطائه علی قدر حاجته». به آن مقداری که حاجت دارد، آدم به او عطا کند. ظاهراً سائل و مسکین و اینها با همدیگر متفاوتند دیگر. الآن نیازی واسش پیش آمده، ممکن است که محتاج نباشد. مسکین ممکن است که محتاج باشد و اصلاً درخواست نکند. متفاوت است. حق سائل، کسی که درخواست میکند، آن مقداری که حاجت دارد، انسان برایش برآورده کند.
«و حق المسئول». حق کسی که از او درخواست میشود: «ان اعطا فقبل منه باش والمعرفت به فضله؛ و ان منع فقبل عذره». اگر آن آقایی که ازش درخواست کردی به شما عطا کرد، با تشکر و معرفت به فضلش، از او قبول کن. جایگاهی پیدا کرد، حقی پیدا کرد. اگر نداد، عذرش را قبول کن. حالا شروع میکند دریوری گفتن، بد و بیراه گفتن. متأسفانه مواقعی زیاده اینجور مسائل. چه خوب است که به خود طرف دریوری بگویند. طرف تشکر، ممنون. تا تلفن را قطع میکند: «این فلانی هم که هر وقت ما ازش چیزی خواستیم...» آره، این صد مرتبه بدتر از او است.
«و حق من سرک لله تعالی ان تحمد الله عزوجل اولاً ثم تشکره». کسی که شما را خوشحال کرد، حقش این است که اول خدا را حمد کنی، بعد از این آقا شکر کنی، تشکر.
«و حق من اساء الیک». کسی که به شما اساءه کرد، ناراحتت کرد: «ان تعفو عنه». عفوش کن، حقش این است که عفوش کنی. اصلاً حق او این است که عفوش بکنی. مال خودش است، مال خودش است. حق خودش است، منتی نیست. حقش بوده که عفو کنی. «و ان علمت ان العفو یضره انتصر». اگر میدانی که اگر ببخشی، ضرر دارد؛ طرف پررو میشود، جری میشود، رویش باز میشود، عادت میکند. از جهات مختلف، یا فقط شما نیستی، به دیگران هم دارد آسیبی وارد میشود. اینجا از خدا کمک بخواه، از دیگری کمک بخواه. انتصار کن. نصرت بطلب. بالاخره ما باید مقابله کنیم.
«قال الله تعالی: و لمن انتصر بعد ظلمه فالائک علیهم من سبیل». کسایی که بعد از ظلمی که بهشان شده، این انتقام بگیرند، اشکالی ندارد. «و حق اهل ملتک» که منظور حضرت این است که این آیه مربوط به این گروه است، یعنی اصل با عفو، ولی اگر عفو ضرر دارد، به شکلی، اینجا دیگر انتقام در حد خودش، باز تجاوز نشود، باز حقوق دیگری ناگرفته نشود. بله، بله. یعنی باز مراعات خود حال طرف را میخواهیم بکنیم. بله، بله. دیگر باز هم به خاطر خود طرف که انسان میخواهد انتقام بگیرد، نه واسه اینکه من تشفی خاطر پیدا کنم، چون برای خودش ضرر دارد. بله، بله. یعنی خود، به نفع خودمان است که من انتقام بگیرم.
«و حق اهل ملتک اضمار و سلامه و رحمه لهم». کسایی که با شما همکیشند، اینها باید در دلت همیشه سلامت و رحمت را برای اینها در دلت داشته باشی. یعنی همیشه نسبت به اینها خود حالت غیر سلامت چیست؟ کینه، عداوت، یک حالت فاصله، خلأ. حالا همکیش، «اهل ملت». اینجا اهل ملت ظاهراً خیلی دایرهاش گسترده است. حتی از شیعه هم کمی فراتر میرود. آدم واقعاً نخواهد به اینها آسیبی برسد، ضرری برسد، مشکلی پیدا کند. گاهی انسان میبیند واسه رفیقش مشکلی پیش میآید، انسان حال خوشی پیدا میکند، خلاصه گاه انسان نسبت به رفیقش این حس سلامت را ندارد. یعنی واقعاً از زمین خوردن او خوشحال میشود، ازت. ولو در دل، ولو به رو نیاره، ولو یک چیزی در ته دلش بجهد که مثلاً: «سوخت. خوب دیگر! تقصیر خودش بود مگر بهش گفتم مثلاً من که گفتم اینجا نرو!»
انسان خوشحال میشود به دیگری آسیبی وارد بشود؟ این نامرضی است دیگر. مریضی اخلاقی است، رذیله است واقعاً. حالا توی ماه رمضان خدا نجات بده. ظاهراً به چشم نمیآید. انسان محاسبه نمیکند. وقتی هم شب قدر مثلاً در خانه خدا میخواهد برود، معمولاً آن دانه درشت را حساب میکند. «من به پدر، مادر توهین کردم، مثلاً دست رو بچه بلند کردم، همسرم را دعوا کردم، چه میدانم فلان جا فلان گناه جنسی رو مثلاً از نگاه حرام و تکلم و فلان و اینها رو محاسبه میکند. انسان به اینی که خوب تو ضمیر من چیا داره میگذره، چقدر واقعاً دلسوز دیگرانم، چقدر خیرخواه دیگرانم، چقدر خوشحال میشوم از برد دیگران، چقدر ناراحت میشوم از شکست دیگران، چقدر ناراحت نمیشوم از شکست دیگران؟» نماز یک مرحله دیگر است. یعنی کم ناراحت میشوم از اینکه دیگری شکست خورد. من باید زیاد ناراحت بشوم. این خودش رذیله است. انسان تو دلش باید اظهار سلامت و رحمت برای اهل ملت داشته باشد. اینها حقشان است. هر کسی که همکیش ماست، باید انسان در دلش واژه سلام. تو فرهنگ اسلامی، آداب معاشرت، همهاش سلام دارد میچرخد دیگر. سلامت یعنی محور روابط در سلامت است. آسیبی از جانب کسی به دیگری نمیخواهد برسد.
لذا شهید دستغیب میفرماید که اگر کسی خواست برود با کسی دعوا بکند، اینجا سلام دادن این شخص به آن شخص حرام است. دروغ. «سلامتی به شما میدهم». از جانب بنده شما در سلامتی است. بله، دیگر دروغ میشود. ظاهراً فتوای برخی آنجوری که تو ذهن من است نقل میکند، در هر صورت.
«و رفق بمصیعهم». با کسانی که اهل اشتباهند، اهل خطا، با اینها رفق داشته باشد در این کسانی که اهل ملت اند. شاه کلید این رساله حقوق، که حالا این رساله حقوق متفاوت با رساله حقوق مشهد هم هست. حالا این رساله حقوق امام سجاد علیه السلام است که اینجا بود. چون حق پدر و مادر و اینها را به آن نحوی که آنجا هست. اینجا حق چشم و گوش و زبان و اینها را آنجا اشاره شده که اینجا اشاره نکرده است. اینجا این کلیدواژه، گویی واژه «رفق» بود. دائم رحمت و رفق و اینها مبنا قرار داده شده است. آن کسانی که مفسدند از ملت، با اینها رفق داشته باشد. و «تألّف» داشته باشد، الفت بگیرد.
«واستصلاح»؛ دست اصلاح اینها را داشته باشد. «و شکر و محسنم»؛ اگر کسی هم آدم خوبی است بین این اهل ملت، همکیشان، این را ازش تشکر بکند. «و کف الأیادی عن مصیعم». خطاکار و گناهکاران را اذیتی نرساند. «و تحب لهم ما تحب لنفسک». برای همینها آنی را بخواهد که برای خودش میخواهد. ما گاهی برای پدر و مادر، استاد و اینها که دیگر خیلی حق به گردن ما دارند، آن را نمیخواهیم که برای خودمان میخواهیم. حضرت فرمود: «برای گناهکاران امت». واقعاً چند نفر از ما هستیم که شب باشیم دعا بکنیم برایمان؟ بدحجابها و هرچی. برای خودمان، بدحجاب هم. به آن عرقخورم بخواهیم. به آن زناکارم بخواهیم. بر آن بعضی از گناهحر هم بخواهیم. ایرادی ندارد. یکی از گناه میکند و توهین. «بهترین زهرماری را میخوری! قرآن مال... نفهمیده چی گفته. چون اصلاً این مشروبات مثلاً مست نمیکنند. آن برای بیجنبههاست و ما که جنبه پیدا کردیم. من نماز شبم دارد.» هم گناه میکند، هم دارد مثلاً میگوید که: «نعوذ بالله قرآن نفهمیده.» بله خوب، اینها همان بحث جاهل است دیگر. اینجا حلم میخواهد. بله. مورد بحث، اگر کسی بدی میکند او را عفو کن. اگر میدانی که عفو برایش ضرر دارد، انتقام بگیر ازش. شما عقد کردی... اگر عفوش بکنی، این برایش یک ضرری دارد. به قول آقای مصباح مثلاً فکر میکند بر حق است، بر حقش بیشتر مثلاً چیزی باشد یا هزار تا چیز دیگر که برایش آفت میشود. اگر دیدی این اتفاقات میافتد، آن وقت جایز است که انتقام بگیری. انتقام باز هم ناراحتی ما، آن حرص ما از اینکه مثلاً در صورت... آنجا هم انسان غصه میخورد، اشکال ندارد، ولی اصل و این است که بله، بله. باز همین استاد عزیز، حاج آقای مصباح، ایشان میفرمودند که یک وقتی ما جوان بودیم، اتوبوس میرفتیم، یک مسیر حالا یزد میرفتم، کجا میرفتم. حاج آقایی، روحانی و اینها نشسته بود تو اتوبوس. این راننده موسیقی را روشن میکند، صدایش هم زیاد میکند، از لج. بعد این روحانی: «چه دوره زمانهای شده! احترام روحانی را نگه نمیدارند!» ببینید آقا! صدای موسیقیشان را هم زیاد میکند از لج ما. فلان اینها مال قبل انقلاب. اگر این راننده ببخشید یک سوال دارم از خدمتتان. گناه غیبت بالاتر است یا موسیقی گوش دادن؟ بخور که چی؟ غیبت. راننده غیبت میکرد، همین قدر ناراحت میشدید؟ شما خودتان ناراحت شدهاید. یعنی واقعاً به خاطر دین خدا نیست که احکام دارد ضایع میشود و تعطیل شده است. بله، بله. از آن فیلتر رد نشده، بلکه چون خودم ناراحت شدم، به من دارد جسارت میشود. به من مؤمن، به من حزباللهی، به من. گاهی اینجور. یعنی گویی دارد به من... آره، بله.
خلاصه، اینها دقیق است. باز باید انسان هر آنچه که برای خودش دوست دارد، برای آنها دوست داشته باشد. هرچی برای خودش کراهت داشته است، برای دیگران نیز کراهت داشته باشد. «و ان تکون شیوخهم بمنزله آبائک». پیرمردهای امت به منزله پدرت باشند. «و شبابهم بمنزله اخواتک». جوانهایشان به منزله برادران و خواهران. «و جاذم به منزله امهاتک». پیرزنان به منزله مادر. «و صغارهم بمنزله اولادک». بچههای امت را همه رو به دیده بچهات نگاه کنی. منبر شما رفتیم، گفتم که: «آقا ما تو خیابان باشیم، بعد یک مثلاً برادر ما یک سمند سفید دارد. همان موقع یک سمند سفید بدهد از تو کوچه در بیاید، بیاید جلوی ما. نگاه بکنیم. یک درصد احتمال بدهیم که این سمند برادرمان است. خدا وکیلی سر بیرون بیاوریم، پشت دریوری بدهیم؟ نه، بالاخره ممکن است برادرم باشد.» فکر کن برادرت است. همه جوانهای امت برادر تو هستند. همه پیرمردها پدر تو هستند. همه پیرزنها مادر تو هستند. همه بچهها بچه تو هستند. بله. حالا این آدم با این نگاه حساب بکند. دیگر دعوا در خانوادهای هستیم که خانهمان یک خورده بزرگتر است. در و پیکر یک خود محدودش گستردهتر شده است. الآن همینجا را حریم میدانیم. بیش از این دیگر من نه دخل و تصرف در آن دارم، من ربطی ندارد، نه کسی به من نسبتی دارد. همینجا هم تازه همان را هم یک وقتهایی آنقدر اصلاً پرتیم با این شبکههای اجتماعی و بله، شبکههای اجتماعی و مصیبتهایی که درست شده است. زیر سقف زندگی میکنند، هیچ نسبتی با هم ندارند. یعنی این عضو یک خانواده دیگری تو مجموعه تو فیسبوک و توئیتر و چه و چه. او هم عضو یک خانواده دیگری است تو مجموعه دیگر گوگلپلاس و چه و چه. خانواده دیگرند. فقط نهایت کاری که من داشته باشم یک جفتگیری داشته باشم مثل سگ و گربه. گربهها را دیدی، شوهرش نیست، میرود واسه خودش دارد میچرخد. شب به شب بیاید با یک جیغ و دادی. بله. جیغ و داد، یک جفتکگیری مثلاً. جفتکگیری واقعاً جفتگیری هم نیست. جفتکگیری تو خیابان راه بندازد، سروصدا، کتککاری. دوباره بگذارد برود.
خلاصه اینکه قرآن میفرماید که: «اوهن البیوت عنکبوت». خیلی لطیف است. «بیت عنکبوت». عنکبوت هیچ نسبتی با هم ندارند. «بیت العنکبوت»، سستترین خانهها، خانه عنکبوت است. حالا درسته از جهت خودت، سست ظاهریاش هم هست. ولی چون هیچ پیوندی نیست، چون هرکس خودش تار میتند، چسبیده واسه خودش. خرج دارد، واسه خودش خرج دارد. برنامه دارد، واسه خودش برنامه دارد. واسه خودش رفیق دارد، واسه خودش رفیق دارد. مثل عنکبوت. عنکبوت چه ربط دارد؟ پیش این بازی خاصیتی دارد؟ یک نفعی دارد؟ مگسی میخورد؟ یک سمی دفع میکند؟ کاری میکند که فقط دارد سم تولید میکند تو این عالم؟! یعنی با گناه او دارد برکت از سر چهار تا مؤمن هم میرود. قحط باران میشود. قحط چی میشود؟ قطع نعمت میشود. گناه که فقط عرق خوردن اینها نیستش که همین! که طرف با زنش بد صحبت میکند، خشکسالی میشود. تو سال چه میدانم قیمت گران میشود. برکات میرود. اینها همه مال همینهاست، آثار همینهاست.
خلاصه دایره خانهات را هم باید گسترده ببینی. کل این اهل ملتت، آنهایی که همکیش توان، همه مال یک خانوادهاید. مال یک پدر و مادراید. «انا و علی آبائها لأمه». من و علی دو پدر این امتیم. وقتی همه مال یک پدرند دیگر، باید همه با همدیگر نگاه برادر و خواهر و پدر و مادر و فرزند.
«و حق الذمه». این دیگر جمله آخر این حدیث زیبا. یک ماه مبارک مهمان این حدیث بودیم: «و حق الذمه ان تقبل منهم ما قبل الله عزوجل منهم ولا تظلمهم بشی و لا تفع لله عزوجل بعهده». حق ذمه، کسی که در ذمه اسلام است. اهل ذمه، زرتشتی یا مثلاً عرض کنم خدمتتان کلیمیها و دیگر ارمنیها و اینها مثلاً که همه اهل ذمه محسوب میشوند. حق اینها این است که هر آنچه که خدا از اینها قبول میکند، شما هم قبول کن. «و لا تظلمهم بشی»؛ به اینها ظلم نکنی. «ما وفاء لله عزوجل بعهده»؛ تا زمانی که اینها به عهد و پیمان خودشان پایبندند، شما به اینها ظلم نکن. بالاخره حقی دارند. دایره از دایره اهل ملت هم بیشتر میشود. حقوق شهروندی. البته الآن یک جوری به ما تقلباً حقوق شهروندی را غلبه دادند بر حقوق همکیشی. میگویند: «اسب با شهروندی مهم نیست همکیش بشی.» این غلط است. توتفرنگی اسلام، حق است با همکیشی، بعد مرحله بعدش حقوق شهروندی میشود. بالاخره ما خرده فرهنگیم دیگر. مال فرهنگ کلان غرب خرده فرهنگیم. بعد آموزهها را یک جوری تطبیق بدهیم که به آقایون برنخورد. توفیق عمل به این احادیث را، این حدیث چند صفحهای را، تقریباً ۱۰ صفحه شاید بود مال امام سجاد علیه السلام، مهمان حضرت بودیم. خدا انشاءالله توفیق بدهد اینها را بتوانیم عمل بکنیم. از پس این حقوق بربیاییم. انشاءالله روز قیامت بابت اینها مؤاخذه نشویم. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...