حق همنشین به معنای عام
حق شریک
حق مال
اینجا ایثار نکنیم
حق کسی که از شما طلبکار است
حق کسی که ادعای علیه ما دارد
حق کسی که علیه کسی ادعایی داریم
حق کسی که از ما مشورت خواسته است
معنای نصیحت
اصل کلی در رفتار با دیگران
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«وَأَمَّا حَقُّ الصَّاحِبِ فَإِنْ تُصَحِّبْهُ بِتَفَضُّلٍ وَإِنْصَافٍ إِلَى مَکْرُمَتِهِ فَإِنْ سَبَقَکَ کَافَأْتَهُ کَمَا یُؤَدِّیکَ مُتَرَجِّمُهُ، وَإِنْ یَهُمَّ بِهِ مِنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ فَکُنْ عَلَیْهِ رَحْمَةً وَلَا تُکْنْ عَلَیْهِ عَذَاباً، وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.»
حق همنشین: همنشینم اعم از رفیق؛ رفیق دایرهاش تنگتر از همنشین است. همنشین حتی در زندان، اگر کسی با کسی همبند باشد، او هم همنشین او محسوب میشود؛ کما اینکه از آیه قرآن «یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ» برداشت میشود. در مسیری، در اتوبوسی، جمعیتی با هم میروند، اینها الان حق همنشینی به هم پیدا کردهاند. در قطاری، در کوپهای، در هواپیمایی، در مسیری، بالاخره چند نفر با هم هستند، اینها حق همنشینی با هم پیدا میکنند.
حق همنشین این است که شما با تفضل و انصاف با او برخورد کنی؛ اول اینکه دست برتر داشته باشی، اگر نشد حداقل مساوی، حداقل انصاف. وگرنه اصلاً با تفضل است؛ هرچه هست بیشتر به او برسد، جای بهتر به او برسد، موقعیت بهتر به او برسد. نهایتش دیگر خیلی خواستم کوتاه بیایم، انصاف. هر دو در رتبه... چقدر عمل میشود؟ گاهی کتککاری میشود، فحش و فحشکشی. چرا جای خوب به او دادی؟ جای بد به ما داد! در مسیرهای زیارتی گاهی آدم میبیند این چیزها را.
همانجوری که او را اکرام میکنی، اکرامش کنی و او را رها نکنی که او سبقت داشته باشد بر مکررمتی؛ یعنی او دست پیش نگیرد در اینکه به شما لطفی بکند، اکرامی بکند. اهل بیت اینجور بار آوردند شیعیان را که همیشه دست اول با شما باید باشد؛ یعنی در مسیری اگر جماعتی جایی میروند، آن کسی که اول از همه چیزی در میآورد، پخش میکند، کمک میکند، کسی که ایمانش از همه بیشتر است، آن کسی که شیعه خالصتر و نابتر است.
وقت بزرگان گاهی برخی سفرها بودیم، میدیدیم وقتی که اتوبوس میایستاد، میخواستند مثلاً بارها را پیاده کنند و اینها؛ اول از همه ایشان میرفت سر صندوق، ساکها را در میآورد، جابهجا میکرد، انجام میداد، بارها را بلند میکرد. مسافتهای طولانی برای دیگران. گاهی موقع برعکس هم هستیم: کجا رفت؟ چرا نمیآید؟ کمک نمیکنی؟ و و و. همانجور که اگر سبقت گرفت، شما مکافات کن؛ یعنی برایش جبران کن. همانجور که شما را دوست دارد، دوستش داشته باش.
گاهی بعضیها هستند به آدم خیلی علاقه میکنند، آدم هم بعضاً میبیند که خب شاید خیلی صدقش نباشد یا مثلاً غلیان احساسات است؛ بعد یک مدتی فروکش میکند؛ کما اینکه زیاد هم هست، معمولاً هم شاید همینجور بشود. طرف ابراز میکند بالاخره اینجور هست، میآید، میرود با یک علاقهای، با یک شوری، با یک شوقی. همانجوری که او دوست دارد، تو هم دوستش داشته باش. و هر آنچه که دست معصیت دارد، تو او را ازش باز بدار، بر او رحمت باش و عذاب نباش. بر مبنای رفتاری و روابط، رحمت.
«وَأَمَّا حَقُّ الشَّرِیکِ فَإِنْ غَابَ قَضَیْتَ وَإِنْ حَضَرَ رَعَیْتَ.» حق شریک این است که اگر غایب بود، بالاخره حقش را رعایت بکنیم، برایش جبران بکنیم آن چیزهایی را که الان نیست؛ یک سری بهرهها و سودها و سهمهایی که اگر بود بهش تعلق میگرفت، حالا نیست، همه را برایش تدارک ببینیم. اگر هم حاضر بود که خب بهش میرسد و مراعات بکنیم. «وَلَا تَحْکُمْ دُونَ حُکْمِهِ.» تو حکم نکرده، شما حکم نکنید. خیلی دقیق است. «وَلَا تَعْمَلْ بِرَأْیِکَ دُونَ مُنَاوَرَهِ.» تا وقتی با او مشورت نکردید، شما به رأی خودت عمل نکنی.
حق شریک: «وَتَحْفَظَ عَلَیْهِ مَالَهُ.» مالش را حفظ کنی برایش. «وَلَا تَخُنْهُ فِیمَا عَزَّ أَوْ هَانَ مِنْ أَمْرِهِ.» خلاصه در کارش، چه باارزش باشد، چه بیارزش باشد، شما خیانت نکن. نگو آقا این که چیزی نیست! این یک دانه سرسوزن که ۵۰ تومان که چیزی نیست! ۱۰۰ تومان که چیزی نیست! «فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى اَنّ الشَّرِیکَیْنِ مَا لَمْ یَتَخَاوَنَا.» دست خدا بر سر دو شریک است تا وقتی که به هم خیانت نکنند. «وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.»
اما حق مال: حق مال چیست؟ مال هم حق دارد به گردن آدم. «لَا تَأْخُذْهُ إِلَّا مِنْ حِلِّهِ.» فقط از راه حلال او را اخذ بکنیم. مال اگر از غیر راه حلال است، از پیش خود این مال روز قیامت شکایت میکند به خدا. خیلی عجیب است. خود این مال گردن آدم را میگیرد. اولین کسی که تقاص میخواهد، خود این مال است. حالا بقیه که دیگر هیچی. «وَلَا تُنْفِقْهُ إِلَّا فِی وَجْهِهِ.» این را هم خرجش نکنی؛ هم در اخذش، هم در خرجش. در اخذش فقط از حلال اخذ کنی. در خرجش هم فقط در راه خدا خرج کنی.
«وَلَا تُؤْثِرْ عَلَى نَفْسِکَ مَنْ لَا یَحْمَدُکَ فَتَمْلَّ بِهِ بِطَاعَةِ رَبِّکَ.» کسی که ناسپاس است نسبت به شما، شما او را بر خودت ترجیح نده، ایثار نکن اینجا. کسی که طلبکار پررو دو قرت و نیمش همیشه باقی است، نسبت به این آدم آنقدری که طاعت خداست، عمل کن. اگر بالاخره خمس زکاتی چیزی بهش تعلق میگیرد، واجبی هست، اونو بهش بده. ولی اینکه خودت تو تضییع بیفتی که او مثلاً به یک جایگاهی برسانی، لازم نیست. البته خودشون اهل این کارا بودندا. ترجیح میدادند نه تنها ناسپاس، طرف رسماً منکر اهل بیت بود و توهین میکرد. فراوان ماجراهاش هست. امیرالمومنین کمک میکرد، طرف میگفت که: خدا داد منو از علی بگیر! تو داری کمک میکنی! خب اونا دیگه مراحل و مرات.
«وَلَا تَبْخَلْ بِهِ فَتَبُوءَ بِالْحَسْرَةِ.» بخل هم نورز نسبت به این آدم در حدی که واجب است، به این آدم باید کمک کرد، انجام بده. کمتر از اون هم کوتاهی نکن. بخل نورز که اینجا خودت را نابود میکنی با حسرت و ندامت؛ همراه با تبع. خلاصه تبعات دارد برای آدم. حسرت میآورد، ندامت میآورد. «وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.»
«وَأَمَّا حَقُّ الْغَرِیمِ.» حق کسی که از شما طلبکار است: «الَّذِی یُطَالِبُکَ فَإِنْ کُنْتَ مُوسِراً أَعْطَیْتَهُ.» اگر آدم یک زمانی هم تعیین کرده، تا یک ماه دیگر، ۶ ماه دیگر، خب الان سریعتر برمیگردد. «وَ إِنْ کُنْتَ مُعْسِراً أَرْضَیْتَهُ.» اگر هم در تنگنا هستی، باید راضیش بکنیم. طلبکارم هست، بله، مواردی دیده شده، تک تک اینها خاطراتی مرور میشود با این جملات. فحش دری وری هم به طرف میدهد که: تو چرا شرایط منو درک نمیکنی؟!
«بِحُسْنِ الْقَوْلِ.» کلام زیبا، راضیش کن. «وَ رَدَدْتَ عَنْ نَفْسِکَ رَدّاً لَطِیفاً.» او را از خلاصه برگردان یک رد لطیفی.
«وَحَقُّ الْخَلِیطِ.» کسی که آدم دمخور است: «أَنْ لَا تَغُرَّهُ.» این است که شما او را فریبش نده. خلیط را به معنای کسی گرفتن که در حقوق، ملک با آدم شریک است. غش نکن، فریبش نده، فریب مالی نده. «وَلَا تَخْدَعَهُ.» نیرنگ نزن، حیلهمکر نکن. «وَتَتَّقِیَ اللَّهَ فِی أَمْرِهِ.»
«أَمَّا حَقُّ الْخَصْمِ الْمُدَّعِى عَلَیْکَ.» کسی که بر ضد شما یک ادعایی دارد: «عَلَیْکَ حَقّاً کُنْتَ شَاهِداً عَلَى نَفْسِکَ.» اگر اونی که ادعا دارد بر شما حق است، شما شاهدی بر او هستی، بر خودت، ضد خودش شهادت بده. «وَ لَمْ تَظْلِمْهُ.» ظلم نکن. «وَ أَوْفَیْتَهُ حَقَّهُ.» حقش را بهش برسان. «وَإِنْ کَانَ مَا یَدَّعِی بَاطِلًا.» دارد دروغ میگوید، «رَفَقْتَ بِهِ.» مدارا، سازش، کوتاه آمدن. «وَ لَمْ تُسْخِطْ رَبَّکَ فِی أَمْرِهِ.» درباره امر او کاری نکن که خدا را به سخط وا بداریم. «وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.»
«وَحَقُّ خَصْمِکَ.» حق کسی که تو بر او ادعایی داری: خانه تو دادگاهها عمل بشه چی میشه؟ «الَّذِی تَدَّعِی عَلَیْهِ أَنْ کُنْتَ مُحِقّاً فِی دَعْوَاکَ أَجْمَلْتَهُ الْمُقَاوَلَهَ.» اگر شما در ادعات بر حق باشی، زیاد گفتگو و جروبحث نکن. حرفی نیست، جروبحثی نیست. «وَ لَمْ تَجْحَدْ حَقَّهُ.» حقش را هم انکار نکن. بالاخره او هم شاید یک حقی داشته باشد. او هم شاید یک حرف حقی بزند، حرف درستی بزند. «وَإِنْ کُنْتَ مُبْطِلًا فِی دَعْوَاکَ اتَّقَیْتَ اللَّهَ.» اگر هم که تو در ادعا مبتلی هستی، از خدا بترس و «تُبْتَ إِلَیْهِ وَتَرَکْتَ الدَّعْوَى.» توبه کن و ترک دعوا.
«وَحَقُّ الْمُسْتَشِیرِ.» حق کسی که از شما مشورت خواسته: «إِنْ عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ رَأْیاً حَسَناً أَشَرْتَ عَلَیْهِ.» اگر برایش رأی خوبی سراغ داری، مشورت بده. «وَإِنْ لَمْ تَعْلَمْ لَهُ أَوْ تَعْلَمْ لَهُ أَرْشَدْتَهُ إِلَى مَنْ یَعْلَمُ.» اگر بلد نیستی، کسی که بلد است. خود این عقل کل پنداریها خیلی مشکلات برای آدم درست میکند. کله!
«وَحَقُّ الْمُشِیرِ عَلَیْکَ.» آن کسی هم که دارد به شما مشورت میدهد: «أَنْ لَا تَتَّهِمَهُ فِیمَا لَا یُوَافِقُکَ.» متهمش نکن. دنبال سود خودشه، دنبال کار خودشه، بلد نیست، حالیش نیست، آدم سادهای است، پپه است، ببوع است؛ از اینجور حرفها. «وَ أَنْ وَافَقَکَ حَمِدْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.»
یک خط، دو خط دیگر بخوانیم. «وَحَقُّ الْمُسْتَنْصَحِ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَیْهِ النَّصِیحَةَ.» حق کسی که از شما نصیحت میخواهد؛ یک رنگی میخواهد باشد، یک رو باشی. بالاخره توبه نصوحها، توبه یک رنگ، توبه بیغِلّ و غش. نصیحت ظاهراً به همین معناست. حالا اینجا شاید معنای خیرخواهی هم باشد. کسی که از شما طلب خیر کرده، خیرش را بخواهی، برایش خیرخواهی بکنیم. نصیحتت را برایش انجام بدهی. «وَلْیَکُنْ مَذْهَبُکَ رَحْمَةً عَلَیْهِ.» مذهب تو باید رحمت بر او باشد. لطیف! و مبنای رفتاری همین است. من این دوتا را آدم جهتگیری داشته باشد، دائماً رصد بکند، همینها باشد: رحمت و رفق. با همه کس، با همه چیز. اصل مبنا رحمت؛ چون اصل خدای متعال رحمت است. این نکته از این است. کسی بتواند مظهر این رحمان و رحیم باشد، ولو به اندازه سرسوزنی، به اندازه یک لحظه این اسم را در خودش بروز بدهد، تجلی بدهد، دیگر کلی گیرش آمده.
«وَحَقُّ النَّاصِحِ أَنْ تُلِینَ لَهُ جَنَاحَکَ.» حق کسی هم که دارد برایت دلسوزی میکند و نصیحت میکند این است که پرو بالت را برایش باز بکنیم. «وَتُصْغِیَ إِلَیْهِ بِسَمْعِکَ.» گوش دل بهش بسپاریم. «فَإِنْ أَتَتْهُ بِالصَّوَابِ حَمِدْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.» اگر حرف درستی زد، خدا را بشنوید، خدا را شکر. «وَإِنْ لَمْ یُوَافِقْ رَحِمْتَهُ.» اگر وصیت دارد میکند ولی موافق واقع نیست، یک چیزی دارد میگوید، دلسوزی است، خیرخواهی است، میدانی غلط دارد میفهمد، غلط دارد. اینجا باز هم رحمت است، باز هم رأفت. «وَلَمْ تَتَّهِمْهُ.» باز هم متهمش نکن. «وَ عَلِمْتَ أَنَّهُ أَخْطَأَ.» میدانی دارد اشتباه میکند. گاهی پدر مادر آدم است، گاهی برادر آدم است، گاهی همسر آدم است. باز هم رحمت. «وَلَمْ تَأْخُذْ بِذَلِکَ.» مخذش نکن با آن. «إِلَّا أَنْ یَکُونَ مُسْتَحِقّاً لِلتُّهْمَهِ مِنْ أَمْرِهِ.» اینجا به حرفش اعتنا، بیمحلی میکنی به آن چیزی که دارد الا حال. «وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.» جلسه بعد.
در حال بارگذاری نظرات...