۴ رکن اسلام
تفاوت توکل و تفویض
تفاوت تسلیم در برابر خدا و رضایت به قضاء الهی
عالم امر، عالم خلق
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
امیرالمؤمنین علیهالسلام: «الْإِسْلَامُ لَهُ أَرْكَانٌ أَرْبَعَةٌ: التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ، وَ تَفْوِیضُ الْأَمْرِ إِلَى اللَّهِ، وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ، وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ.»
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند که اسلام چهار رکن دارد: یکی توکل بر خداست، یکی تفویض امر به خدای متعال است، یکی راضی بودن به قضای الهی است و یکی تسلیم برای امر الهی است. برخی این روایت را برداشت کردهاند که اینها چهار مرحلهی پشت سرهماند. مرحلهی چهارم، مرحلهی اول، توکل است.
توکل را حالا به انواع مختلفی میتوان تعبیر کرد، مخصوصاً که باب تفعل هم هست؛ ولی صرف وکالتدادن، سپردن، و پذیرش اینکه کسی کارها را به عهده داشته باشد، این یک مرحله است؛ یعنی بالاخره انسان اعتماد بکند. توکل معنای دقیقترش به همین جنبهی اعتماد برمیگردد؛ کسی به خدای متعال اعتماد بکند.
در زندگی بالاخره کاری به او واگذار میکند. یک جایی یک ریسکها و خطرپذیریهایی بالاخره هست، مخصوصاً جایی که به امر خود او وابسته است؛ مثل امر ازدواج. مثلاً انسان میخواهد وارد شود و بالاخره خطراتی، ابتلاعاتی، نگرانیهایی، اینها را به خود او واگذار بکند، اعتماد بکند به او، بسپارد، از او کمک بخواهد، تکیه بکند به او. اینها وجوه مختلفی دارند.
تفویض امر، انسان یک مرحله بالاتر است. صرف اینکه اعتماد بکند نیست، بلکه به خودش هم بیاعتماد است. میداند که به اندازهی سر سوزنی اگر کار بخواهد به خودش واگذار شود، خودش بخواهد مدخلیت پیدا کند، خودش ورود پیدا کند، این کار زمین میخورد، از عهدهاش برنمیآید. اینجا امر را به او واگذار میکند.
ما یک وقتی به کسی اعتماد میکنیم، یک کاری را به او میسپاریم. در زندگی روزمرهمان هم اینجوری است، دیگر. یک وقت کسی وکیل ماست، یک وقت کسی نماینده تامالاختیار ماست. این دو تا فرق میکند. ما برای وکیل در یک حوزهی مشخصی وکالت دادیم، کاری تعریفشده، و به او اعتماد کردیم. نماینده تامالاختیار چه بسا انسان فراتر از اطمینان، برنامه را سپرده. میگوید: «تو بگو من چه کار کنم؟»
در تفکر انسان به او میگوید: «من این را میخواهم، اینجور هم میخواهم. تو بلدی انجام بدهی.» در تفویض امر چه بسا انسان به او میگوید که «تو برای من روشن کن که من چه بخواهم، چه جور؟ تو هم بلدی، باز واسهی من روشن کن.»
این مرحلهی بالاتری از بالاخره خداشناسی است. در تفویض امر، بله، بالاتر رضای به قضای الهی است. دیگر هرآنچه که قضا شده باشد، حالا این میخواهد سپرده باشد یا نسپرده باشد. خب، یک امری است که مکروه است برای ما. در تفویض امر، انسان امر مکروه را به خدا واگذار نکرده که. او امر محبوب را به خدا واگذار کرده. ولی چه بسا قضایی که در نتیجهی این هست راضی نمیشود. تفویض امر میکند، ولی خب آنی که تقدیر برایش نوشته میشد، سرنوشت او رقم میخورد و اینها، انسان خیلی تن نمیدهد، ولی خب دیگر حالا تحمل میکند. ولی در رضای به قضای الهی، آنجا انسان آرامش دارد، خوشحال است، راضی است. اصلاً «همین خیر بود، همینجورش خوبه، اصلاً همینکه اینجوری شد خوب شد.» بوی طمأنینه بدون اداواطوار، بدون فیلمبازی کردن، بدون خلاصهی نمایشگری.
انسان واقعاً باورش این است که «همین بهترینه، از این بهتر نمیشد.» که این اتفاق افتاد، آنجور شد، «من این وسط ضایع شدم، من آن وسط بیاعتبار شدم، همین که سرمایه از دست دادم بهترینه، همین که آبروم اینجا رفت بهترینه.» دیگر انسان میرود در پی اینکه بگردد وجوهش را پیدا کند که چه وجوه خیری بود در این نگاه اطمینانی به خداوند متعال. اینجور است. بعد بهرهبرداری میکنند از تمام شرایط این شکلی، به جای اینکه بخواهد غصه بخورد و افسرده شود، بلکه پشیمان شود یک وقتی از یک کاری که به خدا واگذار کرده. اینجور هم هست. بهتر است که دیگر واگذار نکند.
و مرحلهی بالاتر، تسلیم امر الله عز و جل است. اصلاً این دیگر تسلیم محض است. ذرهای مخالفت و معاندت و مادیت، به تعبیر سورهی مبارکهی مجادله، ذرهای تیزی با امر خدای متعال ندارد. آنجا تفویض الأمر الی الله بود؛ یعنی امر خودش را به خدا واگذار میکرد. اینجا تسلیم به امر خود خداست. اصلاً دیگر انگار امری از او نیست، خودش ببیند. حتی چه بسا رضایتی هم از خودش نمیبیند. گاهی انسان میبیند میگوید: «خب من راضیام.» یک منی هست (مسندالیه)، یک رضایتی هست (مسند). آن مسندالیه هنوز هست، آنی که دارد به آن نسبت میدهد، دارد میبینتش، آن مرد. ولی چه بسا در تسلیم برای امر الهی دیگر مسندالیه عوض شود. خب، توی آن رضای به قضای الهی، آنجا مسند عوض میشد؛ یعنی به جای اینکه «من ناراضی هستم» شد «من راضی». اینجا مسندالیه عوض میشود. «کار خوبی کرده است او، اینجور تقدیر کرده است او، اینجور امر کرده است او، اینجور خواسته است او.» اصلاً دیگر این نیست: «آنجور خواسته است.» قیاسش صغراوکبرا چه شکلیست؟ «آنجور خواسته است!» دیگر تمام میشود. به قول منطقیها آن قیاس مضمر است، دیگر کبرا ندارد؛ یعنی کبرایش دیگر ابوالفضل (چه خب)! هرآنچه که او بخواهد و هرآنچه که مقام تسلیم دستش بالاست.
تسلیم است؛ یعنی دیگر توجه به اینکه خب من دارم الان به خودم کار میکنم، من چقدر رشد کردم، من چقدر آدم خوبیام که دارم تحمل میکنم، دارم میپذیرم. بقیه فلانی اگر بود این کار را نمیکرد. من چون ایمانم بالاست دارم این را میپذیرم. ولی خب حالا همان مراتب اول هم همان توکل هم اگر حاصل شود برای بنده، خودم خیلی (است)، چه برسد به تسلیم برای امر الهی باشد و انسان واقعاً با یک شوقی، با یک رغبتی آغوش بگشاید برای تقدیر الهی و امر الهی. امر از قضا هم بالاتر است. عالم خلق و عالم امر. میگویند: عالم امر سیطرهاش بر عالم خلق است. رضای به قضای الهی شاید در عالم خلق باشد، علی تسلیم امر الله، شاید در عالم امر باشد.
زندگی در فاز توجهات، فضای فکری و اعتقادی و اینها را هم در بر بگیرد. قضای الهی افعال الهیست، ولی در تسلیم لامْر الله، حوزهی صفات الهی را شاید در بر بگیرد که انسان نسبت به آن جایگاه تسلیم آنها را دارد میپذیرد. با وجود خودش ربوبیت خدا را، مدبریت خدا را، رازقیت خدا را، همهی اینها را پذیرفته. یک وقت رزق خدا را میپذیرد، یک وقت رازقیت خدا را میپذیری. مسلماً رازقیت خدا خیلی بالاتر است، درکش، عمیقتر است، سختتر است. رزق خدا را بپذیرد. خدا انشاءالله ما را اهل بکند.
در حال بارگذاری نظرات...