عقلانیت و جهالت در مومن
مومن، افسار گسیخته نیست
ایستادن در برابر ظلم
صبر در برابر بخل
تجارت پاکیزه مومن
ویژگیهای پنهان مومن
معنای انصاف
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
ابیعبدالله (علیه السلام) فرمود: «اَلْمُؤْمِنُ حَلِیمٌ لَا یَجْهَلُ». مؤمن بردبار است، جهالت نمیورزد. معلوم میشود که جهل هم صفت است، هم فعل. صفت جنبه فعلی کشیده نمیشود. انسان قد بلند؛ ولی این وصف، فعلی ندارد. از این وصف فعلی تولید نمیشود که انسان در زمینه قد کوتاهی یا قد بلندی مثلاً خیلی دارد انجام میدهد؛ ولی برخی صفات، منتهی به فعل میشوند. برخی صفات خودش فعل است، مثل شجاعت. اینها خودشان فعلشان شجاعت است. شجاعت صفتی است که خودش فعل است. برخی صفات منجر (به فعل) میشوند؛ بخل، بخل خودش فعل نیست، صفتی است که منجر به فعل میشود که مثلاً امساک. جهالت خودش صفتی است که فعل است که در برابر عقل. جهل در برابر، حالا جهل در برابر علم هم داریم، جهل برابر عقل، آن مهمتر است و رایج هم همان است. کتاب العقل و الجهل، عقل و جهل جنود عقل و جهل، نه جنود علم و جهل. پس انسان همانجور که میتواند عقلانیت بورزد، میتواند جهالت بورزد. عقلانیت ورزیدن هم وصف و فعل است.
حالا این چطور عقلانیت ورزیدن؟ یعنی چه؟ با عقل دارد که روشن است، عاقل است؛ ولی در روایات عقل را یکجوری تفسیر کردهاند که اصلاً با فعل، عقل فهمیده میشود. اصلاً با فعلی که عقل شکل میگیرد. عقل منفک از فعل نداریم. عقل آن چیزی است که با آن، خدای متعال عبادت بشود. اصلاً با عقل است که به آن اکتساب میشود. یعنی هم در حوزه وصف و هم در حوزه فعل، هر دو عقلانیت. گسل از عقال گرفته شده است، مهار میکند. شهوت را، غضب را. از این قرینه مقابله فهمیده میشود که جهالت هم یعنی میدان دادن به شهوت. لذا مؤمن حلیمی است که جهالت نمیورزد، یعنی افسارگسیخته عمل نمیکند. پس این جهالت نمیورزد، این فهمیده میشود. یعنی این نه، یعنی بنی عالِمَ حتماً به این معنا لزوماً نیست، أعم از این است. مؤمن افسارگسیخته نیست.
«عَلَیْهِ یَحْلُمُ». اگر جهالت بر او ورزیده شود، حلم میورزد. افسارگسیخته برخورد کند و او حلیم است. «وَلَا یَظْلِمُ وَ إِنْ ظُلِمَ غَفَرَ». ظلم نمیکند و اگر هم به او ظلم شود، میبخشد. منظور یعنی ظلمهای بیحساب و کتاب. نه ظلمهای باحسابوکتاب. ظلم باحسابوکتاب، روبهروش وایسا و حتی انتقام بگیرید. اینکه حضرت مسیح فرمود که کیست انصار من که کمک بکنم. خلاصه روبهروی ظالمین بایستیم، انتقام. ایشان حضرت ابراهیم و دیگر انبیا. تاریخ قرآن مفصل درباره انتقام در برابر ظلم دارد که خدای متعال صدای بلند و جهل من از... خوشش نمیآید، «إِلَّا مَنْ ظُلِمَ». مگر کسی که بهش ظلم شده، فریاد بزند. خدا از فریاد خوشش نمیآید، مگر وقتی که کسی مظلوم است. در برابر ظلم با برنامه و حسابوکتابی و اینهاست. چه کسی حسابشده میخواهد ظلم بکند؟ ولی ظلمهای بیحسابوکتاب یک وقت دیگر. خب مثلاً توی فضای انسان نشسته، یک کسی هم نشسته، بود نشسته، جای آدم را تنگ کرده. یک کسی خرخر میکند. رانندگیاش بدون اینکه بخواهد، دارد به یک نحوی رانندگی میکند که انسان اذیت میکند. اذیت دارد ظلم میکند، یعنی به یک نحوی که دارد حقی از انسان فوت میشود، تفویض میشود. خب اینها را انسان ببخشد. خودش ظلم نکند، ظلم هم اگر بهش شد، ببخشد. ولی تو آن زمینه نه ظلم بکند، نه بگذارد بهش (کسی) زمینه ظلمهای حسابشده (کند).
مؤمن بخیل نیست، اگر هم نسبت بهش بخل ورزیده شود، صبر میکند. روشن است دیگر. بخل ورزیده شود، یعنی انسان توقع ندارد. موضوع در زمینه توقع عشق ما همیشه نباید همانگونه که هستیم. هر آنچه برای خود میپسندی، برای دیگران بپسند. معنیاش این قاعده حوزه خودش را دارد. نه اینکه من هر جور بودم و هر حسنی که داشتم، توقع داشته باشم دیگران هم همینجوری باشند.
خب، این مسئله مهم تربیت خیلی وقتها آدم با آن مواجه میشود. یعنی همانجوری که یک سری بدیها را نمیکند، توقع دارد که دیگران به او نداشته باشند. برآشفته میشود، خلاصه از کوره در میآید. نباید اینجوری باشد. مؤمن، ولو به او جهالت ورزیده شود، ولو به او ظلم شود، ولو به او بخل شود. اینها اولاً نباید مانع از آن صفت خوب و آن فعل خوب در او بشود؛ و ثانیاً نباید، و ثانیاً نباید او را برآشفته بکند که چرا مثلاً برعکس از این برخوردها، برداشتش این است که پس ما نباید اوج بدبختی انسان، ما میبخشیم دیگران با ما چهجوری برخورد میکنند. به کسی دستی بدهیم، نباید دیگر. ولی صبر نمیکند. اینها نکات خیلی مهمی است که اهل بیت، ظرافتهای نکات اخلاقی (را بیان کردهاند).
ابیعبدالله (علیه السلام) فرمود: «اَلْمُؤْمِنُ طَابَ مَكْسَبُهُ». حضرت فرمودند که مؤمن کسی است که مکتبش طیب باشد، مکتب بیشائبهای داشته باشد. خود کسبوکار و تجارت. روایت دارد که کسی که احکام معامله و احکام تجارت را نمیداند، این معاملهاش آلوده است، آلوده به رباست. «مَنْ تَجَرَّ بِغَیرِ فِقْهٍ». کسی که بدون فقه تجارت میکند، این کسبش آلوده است. ببین، هیچ اعتماد به اینکه این کسب حلال و پاکیزه است، نداشته باشد. چون ریزهکاریهای فقهی، نقاط ریز در معامله زیاد است. خیلی وقتها اکثریت به آن مبتلا هستند. ریزهکاریهایی که انسان وقتی عمیق میشود، (میبیند) بیمه معامله از بیخ باطل است. «هر وقت داشتم بهت برمیگردانم»، نسیه این شکلی اصلاً باطل است. باید تاریخ مشخص بشود. «من فلان روز دقیقاً به شما برمیگردانم». تازه باز اگر نمیتواند، باید استحالة بکند. آقا فردا وقت ماست، باز باشد. دو هفته دیگر جنس را میگیرد، میبرد. معامله باطل است. خیلی وقتها این شکلی ریزهکاریهای کسبوکار، اثرش را تو لقمه میگذارد، اثرش را تو فرزند میگذارد. توجهی بهش نداریم. تو اطلاعات و اینها.
مؤمن کسبش طیب است. «حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ». خلقش حسن است، اخلاقش. اخلاق خو و «صَحَّتْ سَرِیرَتُهُ». سَریرهاش، سَریره سالم است. ویژگیهای پنهانش که در سَرَ او آشکار نیست، آنها خوب است. خیلی وقتها هست که یک کسی به ظاهر با آدم دارد یکجوری معامله میکند، یکجوری برخورد میکند، پشت صحنه، پشت آدم، پشت قضیه از سنگ است. باطن دیگری نسبت به انسان دارد. یک روزی رو بشود که این تو باطن (او) عناد و کفر و لجاجت و حسادت و تکبر، بدخواهی و بله، وجود این شخص موج میزند؛ ولی در ظاهر که میآید، آنقدر سالوسنمایی، سالوسبازی دارد که انسان هیچ احتمال اینکه مثلاً این آقا زده یک قل و غش درش باشد، خلاصه، مؤمن سَریرهاش سالم است. واقعاً تو دلش برای کسی بد نمیخواهد. تو دلش واقعاً خیر همه را میخواهد. واقعاً از پیشرفت دیگران خوشحال میشود. واقعاً از زمین خوردن دیگران ناراحت میشود. گاهی انسان از اینکه دیگری موقعیت برایش پیش آمده، عقب افتاده از فرصتی خوشحال میشود. واقعاً درد باطل خودش یک حس خوشایندی احساس میکند که خوب، یک رقیبی حالا مثلاً ما اینجا دیگر یکهتاز... زمین خوردن دیگران خوشحال شدن، اینها همه از سوء سَریره خبر دارد.
«وَ کلامُه فَضْلٌ». اضافی کلامش را میبخشد. امیر (علیه السلام) فرمود: «اضافی مالش را میدهد، اضافی کلام را نگه میدارد». دقیقاً ما معمولاً برعکس این عمل میکنیم. اضافی کلام در اختیار دیگران دارد قرار میگیرد. چرا؟ چقدر مفاسد دارد. اضافی مال برای خودم دارد جمع میشود که بازم مفاسد است. بلکه برعکسش دقیقاً، همهاش مصالحه است. دعواها برطرف میشود، کم میشود. خیلی مشکلات برطرف.
«وَ کفَّ النَّاسَ شَرَّهُ وَ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ». شرش را از مردم کفایت میکند، یعنی شرش به مردم نمیرسد و با مردم انصاف دارد. نصف نصف. انصاف یعنی نصف کردن. یعنی هر آنچه که سهم من است، برای تو باشد. یعنی هر آنچه که من برای خودم (توقع دارم)، ایجاد نشود به این معنا که من این تو بحث تکلیف نیست، تو بحث حقوق. یعنی هنگام تکلیفتراشی نمیگوید هر آنچه که من برای خودم میپسندم، برای شما میپسندم. من در تکلیف این را برای خودم میپسندم، پس بر شما این تکلیف را میپسندم. نه در حقوق، یعنی در حقوق این را بر خودم میپسندم. هر آنچه که برای خودش میپسندد، با دیگران انصاف دارد. میگوید من دارم، من بهرهمندم. شما بهرهمند. چطور من اینقدر حقمه، شما هم اینقدر حقت باشد. شما همین حق را داشته باش. اگر من دارم این حق را، ازش بهرهمند میشوم. شما از این ویژهخواری چه میدانم، اینجور صفاتی که غریبه به این است، مؤمن اهل اینها نیست. چه بخواهد موقعیت ممتازی برای خودش ایجاد بکند. یک شرایط ویژهای فقط برای من. دیگران گم شوند، بلکه دیگران را دور بزنیم و حق را همیشه یکطرفه به خودش نمیدهد. همیشه از یک موضعی که خب من که همیشه حق با من است، مگر اینکه خلافش اثبات بشود که آن هم اثبات نمیشود. از این زاویه به هر مسئله نگاه بکند، اینجور نیست. انصاف یعنی واقعاً حق را نصف نصف میگذارد. میگوید الان سهم من و شما از... (میخواهم) اثبات بکنیم که کی حالا بهره بیشتری دارد، کی غرامت دارد، کی غنیمت دارد، کی برده، کی باخته، کی مدیون است، کی کی، کی داین است. خلاصه به این نقطه چیست؟ کی باید بدهد؟ انصاف بررسی میکند. عنایت کند.
الحمدلله ربالعالمین.
در حال بارگذاری نظرات...