‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهُعلیهوآلهوسلَّم: «شَرُّ النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الَّذِینَ یُکْرَمُونَ اتِّقَاءَ شَرِّهِمْ»
ابتدائاً تبریک عرض میکنم میلاد فرخنده امام عسکری علیهالسلام**،** آخرین حجت مدفون الهی و پدر بزرگوار آقا و مولامون حضرت بقیةاللهالاعظم را، محضر منور امام زمان ارواحنا فداه و خدمت همه شیعیان و محبین اهلبیت. انشاءالله که در این روز میلاد، عنایات و برکات آن بزرگوار سرازیر باشد - که هست - و انشاءالله بهرهمند باشیم از فیوضات وجود نازنینش.
حدیث بعدی از پیامبر اکرم (صلّیاللهُعلیهوآلهوسلّم) میفرمایند: «بدترین مردم در روز قیامت کسانی هستند که از ترس شرّشان مورد احترام واقع میشوند.» امشب برای اینکه شرّشان نرسد، احترامشان میکنیم. یک وقت است که کسی احترام میشود چون شایسته احترام است. انسان فطرتاً به کسی که کمالی دارد، خضوع دارد، انقیاد دارد، به خاطر ایمانش انسان شیفته او میشود، اکرامش میکند؛ به خاطر علمش، به خاطر اخلاقش، به خاطر فضایل معنویاش. صبوری در راه خدا کرده، عزیزی را در راه خدا تقدیم کرده، جانباز است؛ یک کمالی دارد. این، آن اکرام حقیقی است. هم آن شخص شایسته اکرام است، هم این کسی که اکرام میکند به واسطه اکرامش میخواهد نزدیک بشود به انسان شایسته اکرام.
فرض کنید شما به بهجت احترام میگذارید. آقای بهجت (رضواناللهتعالیعلیه) شایسته احترام بود. شما هم با این احترامی که میگذارید میخواهید نزدیک بشوید، با وَحشت نزدیک بشوید به کمالاتی که آقای بهجت راه بهجت کرده، نزدیک بشوید، متصف بشوید. ولی یک وقت هستش که شما احترامی که میگذارید، از باب این نیستش که آن شخص شایسته اکرام است یا از جانب او میخواهی چیزی به شما برسد، بلکه برعکس، آن شخص اتفاقاً شایسته لعن و نفرین و طرد و عقوبت و برخورد است. ولی من برای اینکه شرّش را از خودم دفع کنم، سلاحی جز این نمیبینم که احترامش کنم. این احترام، اکرام حقیقی نیست. این یک سلاح است. سلاح یک مظلوم در برابر یک ظالم. آنقدر دستش خالی است و آنقدر ناتوان است در تقابل و پدافند عامل در برخورد با این ظالم. این احترامی که میگذارم از باب این نیست که تو را صاحب کمالات میدانم و به کمالات تو اقرار دارم و میخواهم به کمالات تو نزدیک بشوم، نه؛ من از زبان تو میترسم.
گاهی در خانواده این شکلی است. یک خانم اینجوری با شوهرش برخورد میکند، صدایش درنیاید. اینی که میگوید: «بله چشم عزیزم» و فلاناینا، اثر علاقه نیست، اثر احترام نیست، اثر ترس است. میترسد اگر این «چشم» نگوید، پدرش را درمیآورد. اگر «بله» نگوید، از صد تا حق طبیعی خودش محروم میشود. گاهی هم خانم این شکلی است. حالا مثال آقا را زدیم که آقای بداخلاق. خانم بداخلاق هم الحمدلله کم نداریم. خدا کمترشان کند انشاءالله. واقعاً یک سلیطه زبان تند و تیز. مرد میترسد از زبان. اگر بگویم مثلاً: «چرا این کار را کردم؟» پدرم درمیآید. اگر بگویم: «چه گلایهای دارم؟» مجبورم تا کنم، مجبورم راه بیایم. یک کلمه اگر بخواهم یک جایی که انتقاد به حقی دارم مطرح بکنم، صد تا انتقاد ناحق باید بشنوم، صد تا واکنش منفی. یک کلمه بخواهم بگویم این جملهای که پدرت در مورد من گفت، خوب نبود، درست نبود، واکنش از ننه و بابا و داداش و خواهر و عمه و دایی و اینها میگذارد جلو چشمم. یک دانهاش هم واقعیت ندارد. من همین یک کلمه فقط میخواستم اعتراض بکنم از باب اینکه حالا مثلاً این بنده خدا به من هم حق بدهد که ناراحت باشم، مثلاً این نه تنها به من حق نمیدهد، بلکه میگوید: «این جوریه؟ پس دارم برات، منم دیگه نه! خونهمن!» این بنده خدا میبیند برای اینکه این همه فساد پیش نیاید، احترام و محبت باشد. این آن محبتی نیست که محبت انسانی و اکرام حقیقی باشد.
این هم البته لازم است. به هر حال دفع شر میکند آدم دیگر. با حسنه، دفع سیئه میکند. آیه قرآن است دیگر: «با حسنه، دفع سیئه.» این مصداق خودخوری میکند، آدم ندید میگیرد، ما میگذریم از حق خدا، ما سکوت میکنیم. این احترام، این محبت، آن آدمی که دارد احترام میشود را باید فریب بدهد، نه دیگران را که فکر کنند اتفاقاً هرچه مثلاً زبان تند و تیزتر باشد، بیشتر هواتو دارند. گاهی دو تا جاری هستند، مثلاً دو تا باجناق هم میبیند. آن باجناق دیگر، آن جاری دیگر، قلدری میکند، زور میگوید، این خانواده مظلوم بدبخت هم هوایش را دارند، هی به آه دلش. آن طرف مقابل که مظلوم است و با تقوا و تعدی نمیکند و تجاوز نمیکند و اینها، کم کم به این اشتباه محاسباتی میافتد. مثل اینکه ما باید قالتاق بشویم، هوای ما را داشته باشند. مثل اینکه ما؛ مگر خیلی مظلوم باشیم، انگار نه انگار. آن یکی جاریمان چه شکلی برخورد میکند؛ از زبان شش متریاش میترسند، چقدر کارهایش را میکنند. ببینید باجناقمان! ناتو. برای اینکه فقط این دختره طلاق نگیرد، چطور هی هوای داماد را دارند، هی فلانش میکنند.
ما انگار اینها حرف از طلاقشان بوده. پدر دختر آمده گفته آقا من واسهتون خونه میخرم، شما طلاق. حالا من این یکی باجناقش که دارم مثل آدم زندگی میکنم، یک کلمه نمیگویم، یک پنج میلیون برای پول پیش خونه به من کمک نمیکنند. همه پولها. مثل این که ما باید یکم قلدر باشیم. خوبه من هم بگویم: «دخترتون رو طلاق میدم! برای منم یه چیزی بگیرند؟» اختلالات زندگی ماست. نه، آنی که آن باجناق دیگر تو را دارند (حالا البته خانوادهها به این هم دقت بکنند که تبعیض نگذارند، تبعیض نکنند، آسیب دارد. یک جوری باشد که بقیه نفهمند، ترفندی و با یک مدیریتی لو نرود. ولی این هم باید بدانی، آن را که دارند احترامش میکنند از باب این نیست که دوستش دارند، از باب دفع شر است. و این - به تعبیر پیغمبر - «شَرُّ النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» است. این روز قیامت از همه بدتر است. اینجا را نگاه نکن، اوضاعش از همه بهتر است. بهتر است! هرچه بیشتر زور میگوید، بیشتر نازش را میخرند، بیشتر هوایش را دارند.
ما رئیس جمهوری داشتیم، سر همین به چالش خورد دیگر. گفت: «آقا ما رئیس جمهور انقلابی بودیم. از همه با ما صریحتر و راحتتر و بیپرواتر برخورد کردند! هرچه اینها ضدّ انقلاب بودند، رهبری بیشتر هوایشان را داشت.» به ما رهبری راحت میگفت: «این را معاون اول نگذار، آن را آنجا نگذار، این کار را نکن، آن کار را نکن.» پشت تریبون هم اگر حرفی در مورد ما بود اعلام میکرد. «اینها جام زهر میخواستند بهش بدهند. هی با اینها راه میآمد، هی بهشان محبت میکرد. مجمع تشخیص مصلحت، اینها را عضو میکرد.» این بنده خدا هوا برش داشت، مثل اینکه اگر ما اینجوری باشیم، هوای ما را دارند! مثل اینکه ما هرچه خوب باشیم، بیشتر توی سرمان میزنند! خوب رفت توی همان - به قول امروزیها - سایه همون ها و اتفاقاً از همه بدتر شد اوضاعش. یعنی مورد احترام و اکرام واقع نشد بنده خدا. چون اصلاً شرایط، شرایط دیگری بود، متفاوت از اینها بود و باخت. کمصبری کرد، عجله کرد، بیتابی کرد. عزت و احترام و شایستگیهای انقلابی خودش را از دست داد. طرفداران بیشمار و فراوانی که داشت، به خاطر آن اصول انقلابی ازش حمایت میکردند، از اینها محروم شد. آنورش هم حرفش خریدار نشد. چیزی هم نتوانست به کسی تحمیل بکند. چند بارم آمد به انتخابات ثبت نام کرد، توی خیابون هم راه میافتاد، جمعیت دنبالش راه بیفتند که بگوید: «من آدم زیاد دارم.» ردّ صلاحیتش هم میکردند، توی طویله هم حتی یک ترقه منفجر نمیشد از این ردّ صلاحیت. هیچ اتفاقی نمیافتاد، آب از آب تکان نمیخورد!
این اختلال محاسباتی که شیطان دامن بهش میزند که: «مثل اینکه من هم خوب باشم، کلاه سرم رفته! مثل اینکه ما هم باید مثل اینها بشویم. ببین اینها هارت و پورت میکنند، چقدر نظام هوایشان را دارد. چقدر رهبری هی به آه دل و این ناز، چقدر رهبری با اینها مدارا میکند.» مرحوم آقای رئیسی (رضواناللهِ علیه) خیلی واقعاً آدم - من گفتم جلسه قبل - واقعاً دلم برای ایشون میسوزد. خیلی هم، خیلی دلم تنگ شده برایشان. نیمچه ارتباط و رفاقتی بود، محبتی هم داشتن به ما. (رحمتالله علیه) انشاءالله امروز هم باشد، منِ انشاءالله ما را در محضر امام رضا (علیهالسلام) دعا کنند. شاید تنها فردی بود که در مراسم تنفیذ او رهبر انقلاب با صراحت به او فرمودند که: «آقای رئیسی، شما وعدههایی به مردم دادید، باید عمل کنید.» به هیچکس شاید اینجوری بعد انتخابات همون اشعار صفحه اول و اینها رو همون مداحها آمدند برای ایشون خوندن.
کی جرأت داشت؟ جمهوری قبلی را دیدید دیگر. ابرخیانتکار. یک کلمه بهش گفتم: اهانتی هم توش نبود. «وعده دادی نکنی خود را گم.» «نصیحة الائمه المسلمین.» وظیفه یک مسلمان. یک مسلمان دیگر تذکر بدهد. چه قشقرهای به پا کردند! چیکارها که نکردند. عزیزی برداشت گفت: «آقا احساس میکنم هنوز رئیس جمهور نداریم! حقوقش رو قطع کنید تا بفهمه رئیس جمهور داریم.» چه جماعتی. رهبری یک کلمه به آقای روحانی گفتش که: «مخاطب این بایدها خود روحانی چه قشقرهای به پا کردند، باید! باید این بایدها رو که باید عمل کنه، خودشون.» خب این جمله چقدر با متانت، چقدر با احترام، حتی یک ذره لبه تیز ندارد این جمله. چه داستانی به پا کردند؟ خود همین بابا توی صفحه اینستاگرام چه واکنشی نشون داد. بعد ادعای رئیسی فرمودند که شما اصلاً یک ذره هم محبت و فلان و اینهاتون، تنفیذ و اینها احترام و کلمات قلمبه سلمبه و اینها نبود. البته تنفیذ نبود.
بعدش اولین جلسه هیئت دولت بود. خب اوضاع بحرانی داشت. آنقدر که یادم میآید خیلی رهبری با زبان گرم با رئیسی صحبت نکردند. تو آن جلسه همین فرمودند که: «شما وعدههایی به مردم دادید باید عمل کنید.» ایشون هم فرمود: «بله، بله، چشم.» همه حمایتهایی که دولتها داشتند از رهبری، بارها و بارها. رئیسی یکی دو بار، آن هم توی جلسات هیئت دولت به آن صراحت قبلی، جملات خاص در مورد رئیس جمهور. شما ببینید در مورد آقای هاشمی رهبری چه تعابیر عجیبی. در مورد احمدینژاد، روحانی (حالا کمتر) در مورد همون هیئت مذاکرهکننده، شخص آقای رئیسی در دوران سهساله ریاست جمهوریشون یادم نمیآید اصطلاح خاصی، تعبیر آنچنانی، چشمپرکن، در زمان حیاتش، محروم بود.
بعد حیاتش چرا رهبر انقلاب مقایسه کردند با امیرکبیر؟ خب مؤمن، آن کسی که با وظیفه و تکلیف میآید جلو، خدای متعال یک طوری تا میکند این چرب و شیرین دنیا دام و تله نشود برایش. آقای رئیسی اینجوری بود. از ریاست کباب کوبیده بهش نرسید. دیدید تازگی دختر ایشون متن منتشر کرد از ترکهای پای ایشون و دوندگیهای ایشون و خستگیهای ایشون و درد پاشون. برای رئیسی چیزی جز زحمت و درد و غصه و مصیبت و سختی و خستگی و اینها نداشت. آخرش هم یک بدن سوخته پارهپاره ازش به جا ماند ولی الان در احترام الهی است. آن یک یارو نه، احترامش را نگه میداشتند خیلیهاشون برای اینکه شرّش کم بشود، الان تو گرفتاری عظیم. شما یک لحظه تصور کنید عملیات موشکی، اگر آن جملهای که آن آقا گفت که: «ما بودجه نظامیمون رو به صفر برسونیم» یا: «دنیای آینده دنیای گفتمانهاست نه موشکها.» یک لحظه، یک درصد احتمال بدین این محقق شده بود. دنبالش بودند دیگر. رسماً فیلم ایشون موجود است. گفت: «در دولت دوم آقای روحانی این اتفاق انشاءالله بیفته. زمینهاش فراهم شده که بودجه نظامی را به صفر برسونیم.» یک ذره اگر یک درصد این احتمالات محقق میشد، چه بلایی سرمون میآمد؟ الان تو چه وضعیتی بودیم؟ لبنان، فلسطین، یمن، سوریه، عراق تو چه وضعیتی بودیم؟ همه شهرهای ایران تو چه وضعیتی بودند؟
آنها کارشان را کردند. حالا به لطف خدا به ثمر نشست. حساب کتابش را دارم پس میدهم. در دوران حیاتشان قلمبههای زیادی بهشون بار شد، نه از باب اینکه شایستهاش بودند، از باب اینکه دفع شرّشون بشود. اینها نباید ما را به اختلال محاسباتی بیندازد که فکر کنیم که مثل اینکه ما هرچی بیشتر لگد بزنیم بیشتر احترام. همینه. بنده گاهی خودم در مورد خودم هم همین فکر میکنم که مثل اینکه ما مگر چهار بار به جمهوری اسلامی فحش، به رهبری متلک بیندازیم، بعد یک جماعتی به فکر این بیفتند که ما را هم جذب نظام کنند. حیف یک سرمایهای دارد به باد میرود. هرچه برای انقلاب و نظام باشد، اتفاقاً بیشتر فحش میخوری، بیشتر هم لگدمالت میکنند. همین خودِ جماعت حزب الهی بیشتر انتقادهایی که، هجمهها و اهانتها و اینهایی که نوش جانمان هم میشود البته، حتی گاهی تهمت بیشتر از همین ناحیه میخوریم. دو تا اگر لگد بکشیم، همینها به صرافت میافتند که ما را جذب روحیه وسطبازی که دارند، که البته اسمش را میگذارند چی؟ «وفاق» و این حرفها. سعی میکنند ما را هم در دایره انقلاب. دایره انقلاب هی میخواهم گشادش بکنم و اینها. تو لگد نزنی کسی به فکر این نمیافتد که تو را هم توی دایره وحدت بیاورد و هوایت را داشته باشد و محبت. خب به درک، اشکالی ندارد. چه ارزشی دارد اصلاً محبت اینها؟ احترام اینها چه ارزشی دارد که ما برای اینکه اینها ناز ما را بخرند، ما هم قهر کنیم، ما هم دو تا لگد بزنیم، ما هم دو تا لگد بکشیم.
فلان مداح دارد لگد میزند، دو جای انقلابیتر دعوتش میکنند که جذبش کنند، دو تا مداح فلان انقلابی دعوتش میکنند که ایشون را جذبش کنند، یک سخن یک چیزی میگوید، چهار تا جلسه انقلابی، چهار تا آدم معتبر به جذبش کنند نگذارند سقوط کند. آن کسی هم که وسط میدان تیر بخورد، هیچکی برایش نیست که چی به چی؟ کی به کی؟ اینها به قول شهید آوینی، تراژدیهای حزباللهیگری است. اینها «نرخ عباسی»، اینها «دایره بلاست». «سلسله موی دوست حلقه دام بلاست/ هر که در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست.» حلقه دام بلاست! این لطف خداست. بگذار احترامها مال بقیه باشد، هدیهها مال بقیه باشد. حضرت امام و حضرت آقا میدان اول بود در جنگ. بعضیهای دیگر میرفتند یک سک سک میکردند برمیگشتند. امام برای سلامتیشون گوسفند قربانی میکرد. اینجوری برویم!
خب عرض کردم. بعضی دچار اختلال. ما سفر استانی میرویم این همه کار کردیم، آخرش نوازش میکردیم که فقط از جاش بلند شه زخم بستر نگیره! همین که از جا بلند میشد، همه کف و سوت. و آن نامهای که حاج قاسم داده بود به آقای روحانی: «من دستتو بابتش میبوسم.» این احترام که بعضی باز دچار اختلال شدند که: «آقا مثلاً یعنی چی دستتو میبوسم؟» بابا، این احترام، احترام واقعی نیست. این دفع شرّ است. شما هم نباید به اختلال بیفتی برای چی؟ مثلاً مالک هیچ وقت دست اشعث را نمیخواست ببوسد، فلان... این بوسه واقعی نیست. مالک هیچ وقت به اشعث تره خرد نمیکند. این از باب دفع شرّ است. این را نگذار کنار اینکه مثلاً «عه، چرا حاج قاسم نسبت به هیچ حزباللهی تا حالا نگفته من دستتو میبوسم؟ به این که رسید دستشو میخواد ببوسه.»
«شَرُّ النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الَّذِینَ یُکْرَمُونَ اتِّقَاءَ شَرِّهِمْ.» اینها برای اینکه شرّشون کم بشود، بهشون احترام گذاشته میشود. اینی که میگه: «من دستتو میبوسم» نه، آن دست مال حسن روحانی نیست، مال حسن نصرالله. حاج قاسم دست حسن نصرالله را میبوسد. حسن روحانی بنده ساعت وجودیش بین تارهای ریشش گرفتار. بنده خدا به آن تعبیر امیرالمؤمنین سعد ابن ابی وقاص جمله فرمودند که: نمیخواهم بگویم این احترام از باب محبت نیست، از باب این که واقعاً لیاقت ذاتی داری نیست. تو را هم به اختلال نیندازه که به تمنای اینکه از تو هم تعریف بکنند تو هم چهار تا لگد بزنی. تو را هم شل نکند. تو را هم سست نکند. بگذار فحشش مال تو باشد، بگذار غربتش مال تو باشد، بگذار تنهاییش مال تو باشد، بگذار خستگیاش مال تو باشد، دوندگیاش مال تو باشد. کیف و حال و رزومه و بودجه و ایناش مال بقیه. بودجهای میخورند. تو برای یک کاری خودت باید بدویی که پنج قرون بتوانی جذب بکنی. آن پنج قرون پانصد جا باید قرض بگیری. با بدبختی باید برگردانی. التماس این و آن باید بکنیم، آخر هم از این پانصدتایی که بهت وعده دادم دو تاشون به وعدهشون عمل نمیکند.
تو را وعده اینها، میری چک میکشی، اینها هم عمل نمیکنند. تو میمانی و چک تو و قرضت و وامت و بدبختی و گرفتاریها و مشکلاتی که داری ... قصه پرغصهای. آدم باید توی این حلقه «دام بلا» باشد تا بفهمد هم خستگیهاش و هم شیرینیهاش. شیرینی هم دارد. شیرین. بگذار بودجهاش مال بقیه باشد. مفت مفت میخورند. بعضی از این موسسههای معتبر شما نگاه کنید، نمیخواهم اسم بیاورم، نهادهای نفتخوار، بودجهخوار. خروجیاش را ببینید چی! خیلی دوست دارم اسم بیاورم ولی خب. بودجهاش مال آنها، کیف و حالش مال آنها، احترامش مال آنها، اعتبارش مال آنها، لوح تقدیرش مال آنها. آقای رئیسی تقدیر خالی نرسید. به یک عکس با هیئت دولتش نرسید. یک عکس با دولتش نداریم! یک عکس با کابینهاش نداریم! آنقدر سهم نداشت از این دنیا. واقعاً آدم وقتی اینها را میبیند، میبیند دنیا چقدر پست است، چقدر بیارزش است.
واقعاً حال آدم از دنیا به هم میخورد. «فلینظر الناظر بعقله». همانی که امیرالمؤمنین فرمود: آدم. چقدر این دنیا پست است. سکهها رو دادند به ظریفها و جاسوسهای دور و برش بابت همچین آش کثیفی به اسم برجام. اینها شدند قهرمان دیپلماسی. گوشت سوختهاش رسید به امیرعبداللهیان. به یک تقدیر نرسید. به یک لوح تقدیر نرسید. اینها شدند قهرمان دیپلماسی. چقدر سکه بلعیدند بابت همچین چیزی. لااقل یک جور در میآوردم آنقدر بدبختی نداشته باشد برجام. انقدرش رو من هم حالیم بود دیگه. اگر قرار بود برجام رو نخوانند، فرق فلان و فلان هم ندونند تشخیص بدن آدمهایی که گرفتار ساسبندن. رفتوآمد دو سال لفت دادند و اینها نمیخواهد. من یک هفتهای میشستم مینوشتم. بنویسم هستی، مستی، تعطیل نشه. این هم از سکه. بعد از دور و برت هم جاسوس در بیار کلی سوژه برای سریال فراهم کنی. با این همه داستان، یک بخشهایش رو توی این سریال نشون دادم. عزت و احترام مال اینها، دوندگی و خستگی و آخرش جزغاله شدنش شد مال امیرعبداللهیان. خیلی عجیب است. خیلی عجیب است.
اموری است که حکایت از پستی دنیا دارد. سید حسن نصرالله سه هفته است به یک تشییع معمولی، تشییع معمولی، ۱۰ نفر دور پیکرش. آدم یاد موسی بن جعفر فکر میکنم سید حسن نصرالله از نسل موسی بن جعفر باشد. اگر از نسل موسی بن جعفر باشد، به یاد جد غریبش، «همه عالم بر سر سفره فیض تو نشسته». از یک تشییع پیکر، چهار تا نعشکش میآیند، زیر تابوت را میگیرند. با آن تعابیر: «بذل الاستخف.» همینجوری حدس میزدم. واقعاً هم همینطور هست. از نسل موسی بن جعفر است. این، این شکلی مثل جدش موسی بن جعفر در اعماق زمین. مثل جد غریبش سالها در سیاهچالها زندگی کرده. در اعماق زمین. آخرش هم پیکرش همونجا، نشان میدهد دنیا چقدر پست است. عزت و احترامش مال خوانندهها و مانندهها و بازیگرها و به قول امروزیها پورن استارها و کوفت و زهر مارها. اسم و رسمش مال اینها. افتخارش مال آنها. کف و سوتش مال آنها. یک عمر دوندگی. یک عمر مجاهدت. سه هفته است از سیاهچال نمیتوانند پیکرت را بیرون بیاورند. نشان میدهد چقدر دنیا بیخود است. گول نخوریم به اینکه اگر چهار نفر را به خاطر دفع شرّشان احترام میگذارند ما هم به هوس بیفتیم.
مسئله جدی است. گاهی ما گرفتار میشویم. ما خسته میشویم. میبینیم عزت و احترامش مال بقیه، پولش مال بقیه، رزومهاش مال بقیه، کیف و حالش مال بقیه. مردانگی میخواهد این مسیر. خدا محک میزند ما را ببیند ما چقدر صادقین، چقدر راست میگوییم. «نه تو جفتک نزن، تو جفتک نزن!» آخرش جور دیگر. من اینها رو بگذار دلشان را به همین لوح تقدیرها و هی خودشان به همدیگه نامه میدهند دوران برجام. این به اون پیام داد، اون. خودشان بچرخانند! تو را مسخره کنم برات هشتگ بزنم. عوضش من شب میلاد امام رضا یک کاری میکنم مردم تا صبح بیدار باشند. استغاثه کنم که یک بار دیگر تو را ببینم. ۸ صبح روز میلاد امام رضا بهشان اعلام میکنم که: «تموم شد!» یا آقای رئیسی بود، رفت پیش امام رضا روز میلاد امام رضا. «رئیس جمهورت میکنم هشتمین رئیس جمهور، روز میلاد امام رضا. مأموریت تمام میکنم کنار خود امام رضا، نزدیکترین قبر تقریباً، نزدیکترین قبرهای به امام رضا (علیهالسلام). اونجا هم دفنت میکنم.» من را داشته باش. این برایت میماند! به چه دردت میخورد هی اون برایت ببافد، این بهت پاس بدهد، اون گندت کند.
بگذار این را بر اینها. خیلی درس است برای ما. خیلی نکته است اینجا. احترام و عزت و سر و صداست. آنور «شر الناس یوم القیامه». خود اهلبیت گاهی مجبور بودند برای دفع شرّ بعضیها کلی عزت و احترام. و موسی بن جعفر به هارون الرشید میفرمود: «یا امیرالمؤمنین!» عنوان امیرالمؤمنینی که حتی برای خود موسی بن جعفر استعمالش حرام است به هارون الرشید میفرمود. چقدر مظلومیت است! چقدر غربت است! رشید امیرالمؤمنین شد با این حرفها؟ کسی شد؟ چیزی شد؟ نه. این از باب دفع شرّ است. روایت بعدی هم البته با همین مضمون. پیامبر فرمودند: «شر الناس عندالله» آنجا «یوم ال» اینجا «عندالله» که همونه. آن «عندالله»ش روز قیامت معلوم میشود دیگر. اینجا فرمود: «در پیش خدا. یوم القیامه در روز قیامت. شر بدترین مردم الذین یکرمون اتقاء شرهم.» کسانیاند که به خاطر دفع شرّشون احترام میشود.
روایت آخر، باب امام صادق فرمود: «مَنْ خَافَ النَّاسُ لِسَانَهُ فَهُوَ فِي النَّارِ.» کسی که مردم از زبانش بترسند، توی جهنم است. همش مردم استرس یعنی واکنش اش چیست؟ یک چیزی نگوید این باز حیثیت جمهوری اسلامی را به باد ندهد. این باز یک چیزی، یک متلکی به رهبری نیندازد. این باز یک گرا به دشمن ندهد. این باز توی سر آدمهای حزباللهی نزند. تو فضای سیاسی. تو فضای خودمونیش هم همینه. تو محیط کار آدم میترسد با این مدیره هی چاکرم مخلصم میکند این به پر و پاش نپیچد. یک کلمه اگر اعتراض کنی و یک کلمه انتقاد کنیم، یک جایی یک رأی و نظر مخالف اینها داشته باشیم، پدرمون را در میآورند. گرفتارمون میکند. از حیز انتفاع میکند. دیگر اصلاً اینها با ما صاف نمیشوند. دیگر اصلاً اینها ما را داخل خودشان حساب نمیکنند. کسی که مردم از زبان میترسند اهل آتش خدا. انشاءالله که اینطوری نباشیم. زن و بچهمون از زبان ما نترسند. همکارمون نترسد. بدنم اگر آدم در موقعیتی قرار گرفت که مردم از زبان، از برخورد او نترسند، از واکنشاش نترسند. خدای متعال همه ما را به قول حضرت امام (رحمتالله علیه) خدا هممون را آدم کند. اصلاح بشویم انشاءالله به عنایت امام عسکری (مولود امروز). باب هفتاد هم تمام شد. انشاءالله فردا باب هفتاد و یک. الحمدلله ربالعالمین.
در حال بارگذاری نظرات...