‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. قسمت دوم را آغاز میکنیم: عن ابی عبدالله علیه السلام، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «إذا رأیتم الرجل لا یبالی ما قال ولا ما قیل له، فهو شرک الشیطان». عنوان این باب هست: «تحریم البَذاء و عدم المبالات بالقول»؛ بدگویی، هرزهگویی، و بیمبالات سخن گفتن حرام است. بیان مرحوم شیخ عاملی که از این روایات ایشان برداشت حرمت دارد.
روایت اولی که نقل میکنند از وجود نازنین امام صادق (علیه السلام)، از نبی اکرم روایت میکنند، فرمودند: وقتی دیدید کسی را که باکی ندارد از اینکه چه میگوید، و در موردش چه میگویند... با آن حالتی که انسان هی استرس دارد بقیه چه میگویند، این فرق میکند. اینکه آدم باکی ندارد از اینکه در موردش چه میگویند، بد است. آن هم که آدم هی استرس دارد که در موردش چه میگویند، چطور قضاوتش میکنند، آن هم بد است. وقتی مبنا واقع شود برای اینکه من رفتارم را بر اساس تحلیلها و قضاوتها تنظیم بکنم، جوری رفتار بکنم که در موردم بد نگویند و قضاوت بد نکنند و این حرفها، این هم بد است، این چیز خوبی نیست.
ولی چیزی که اینجا مطرح است این است که یک وقت انسان برای خودش حرمتی قائل نیست. عزت و شخصیت مؤمن، همه چیزش در اختیار خودش است، غیر از عزتش. شما پولت را هرجور دوست داری ... غیر از آن چیزهایی که حرام است، خرج میکنی. بختت و از این قبیل مسائل در اختیار تو است، ولی عزت و آبرویت اینجوری نیست که آبرویت را هرجور دلت بخواهد خرج کنی. آبرویت مال خودت نیست. عزتت از تو نیست. حق آسیب زدن به آبرویت را نداری. حق نداری اجازه دهی دیگری بیاید راحت به عزت تو آسیب بزند. بله، حالا یک وقت هست شما دیگری را مسلط نمیکنی به عزت و اعتبار خودت، ولی او به هر حال یک آسیبی میزند، خب آن بحثش جدا است.
ولی اینکه من دیگران را مسلط کنم برای اینکه آبروی من را ببرند، دستشان را باز بگذارم برای اینکه عزت من را لگدمال کنند، در مورد خودم یک جوری حرف بزنم که تحقیر شوند، خودم را کوچک کنم، به خودم توهین کنم (مثلاً شوخیای میکند یا تواضعی میکند، آن بحثش جدا است)، ولی اینکه خوار کنم، کوچک کنم، تحقیر کنم، حتی این را ندارم. کسی که باکی از این ندارد که در موردش چه میگویند، به این معنا که شخصیتی قائل نیست برای خودش. حرمتی، عزتی برای او مهم نیست. برایش آبرو چیست؟
روایت امام عسکری داریم که: «من لم یتق وجوه الناس لم یتق الله». کسی که پرهیز ندارد از اینکه دیگران میبینند، از حضور دیگران شرم ندارد، پرهیز ندارد، این هیچ وقت از حضور خدا هم شرمگین نخواهد شد. یعنی اینکه آقا به هر حال اولین قدمی که انسان اهل تقوا شود، این است که لااقل در جامعه به اعتبار اینکه چهار تا مؤمن، چهار تا مسلمان من را میبینند، رفتارم را میبینند، یک قبحی دارد بین مؤمنین، لااقل همین را مراعات کنم. همین یک مرتبهای از تقوا است. همین یک مرتبهای از ادب است. همین یک مرحلهای از تربیت است. من را تربیت میکند و مراعات میکنم آنچه مؤمنین میگویند. بله، این برای آن کسی که در مراتب بالاتر ایمان است، شرک است که ببینیم بقیه چه میگویند. ولی برای امثال منی که اصلاً حرکتی نکردیم و اقدامی نکردیم، همین خودش یک پرهیزی میآورد. همین خودش میتواند یک عاملی باشد برای اینکه لااقل این ملکه در من شکل بگیرد. این خلق و خو، این صفت، این رفتار در من نهادینه شود، مراعات کنم، حواسم را جمع کنم.
لذا در مسائل تربیتی هم میگویند که مثلاً یکی از راهکارهای خوب برای برنامهریزی برای نظم این است که انسان خودش را در یک رابطهای با یک شخصی که نسبت به او رودربایستی دارد، قرار دهد و این را واسطه کند برای اینکه این رفتار را ممتد قرار دهد. مثل چی؟ مثلاً من میخواهم مطالعه یا کلاسی بروم. کلاس درس کسی را بردارم که با او رودربایستی دارم، باعث میشود که دیگر نتوانم بپیچانم. یک درس سوراخ میروم. نه من او را میشناسم، نه استاد من را میشناسد. درسم شلوغ پلوغ است. پانصد نفر استاد دارد. سه تا شاگرد دارد. من را میشناسد، من هم برایم مهم است که پیش این منظم باشم. متعهد میشوم که این کتاب را بخوانم و بیایم به این استاد ارائه دهم هفته به هفته. همین ارائه دادن، این من را منظم میکند. جاهایی که یک شرمی وجود دارد، در انسان تعهد ایجاد میکند. آن تعهد آدم را منظم میکند.
این شرم از اینکه آقا مؤمنین یک وقتی در مورد من قضاوت بدی نکنند و حرف بدی نزنند، این خودش یک حریمی در آدم ایجاد میکند، یک تقیّدی ایجاد میکند. از این بیبندوباری آدم را درمیآورد. از هرزگی، از ولانگاری آدم را خارج میکند. این بقا، همین حالت ولانگاریاش است. انگار هیچ عین خیالش نیست، چه میشود، چه میگویند. بد میشود، خوب میشود. آخه زشت است! این «آخه زشت است» هم حالیش نمیشود. میگوید جواب برایش معنا ندارد. اینکه آقا جنبه ناسازگار و ناهنجار در این رفتار من است. مؤمنین خوششان نمیآید. رفتار، رفتار قشنگی نیست. تو که مراعات خدا و پیغمبر و قیامت و اینها را که نمیکنی، لااقل مراعات این را بکن که بابا! این رفیق مادرت رنجیده میشود. این را از دست میدهی. لااقل مراعات این را بکن. همین قدم تقوا، همین حدّ تعهد و تقید از آدم دستگیری میکند. همینی که آدم از پرهیز یک مؤمنی گناه نکند، مضمون بعضی روایات ما است. همین هم خوب است، همین هم مثبت است. همینی که در جلوی شما حجابش را رعایت کنند. جلوی خدا مهم است. به چه درد میخورد؟ خانه ما که میآید چادر سرش میکند، بیرون بیحجاب است! خوب است؟ خیلی خوب است. اینکه برایش مهم است که این مثلاً خواهر من، داماد ما، چه میدانم، باجناق ما، فلان فامیل ما که مؤمن است، که مقید است، یک وقت نگاهش نسبت به من خراب نشود، فکر نکند من آدم بیقیدیام.
اگر کسی این را ندارد، باکی ندارد که فلان آدم مؤمنم در مورد این چه میگوید و این را آدم بیقیدی بداند، این کیست؟ اینی که باکی ندارد که چه میگوید و در موردش چه میگویند، این همان است که شیطان در نطفه شریک شده. آیه قرآن: «وَشَارِکهُم فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلَادِ» چاره کن. «فِي الأمْوَالِ وَالأَوْلَادِ» اینجا بروز پیدا میکند. این دیگر محصول مشترک ابلیس و پدر بزرگوارش است. مونتاژ بازار مشترک، محصول ابلیس است که فرستاده، باباش فقط مونتاژ کرده و تحویل کارخانه داده. حالا پدر آنجا نقشش چی بوده؟ دخالت داشته؟ مقصر بوده یا نبوده؟ بحث دیگری است. ولی این دیگر سرزمین وجودش این گونه است. این از هر ده تا آبادی، پنج شش تا مال اسرائیلیها است، شیطان میشود. یعنی مثل اینکه فرض کنید شما این کشور مثلاً در منطقه مثلاً تهران، فرض کنید از این ۲۲ تا منطقه دارد دیگر. تهران را اسرائیلیها گرفتهاند. حوزههای فکری، مجاری ادراکی، مجاری ادراکی شیاطین تسخیر کردهاند. نظام رفتاری او را شیاطین تسخیر کردهاند. لااقل یک حوزههایی اینگونه است.
این حالت بیقیدی، این حالت کرختی، سستی، سیبزمینیصفتی، بیخیالی، عین خیالش نیست که حالا چه میشود، چه میگویند. بد میشود؟ از چشم اینها میافتی؟ عشق! از چشم اینها، چشم مؤمنین و خوبان و سرمایهداران و پولداران و تریبونداران و رسانهها و اینها نیفتد. آنها را بسیج میکنیم. «افتاد از چشم این چهار تا هیئتی، از چشم فلان فامیل محجبه و هیئتی و مؤمنم». «افتاد، به درک!» در مورد اینجوری میگویند. «بد میگویم؟ اینجوری فکر میکنند؟ فکر میکنند من مثلاً فلان آدم هستم». همینقدر مقید است. فرض کن معتاد نمیشود از اینکه میترسد از این بازخوردهای اجتماعی که جامعه به یک معتاد به چه چشمی نگاه میکند. خودش بازدارندگی دارد. علامت این است که شیطان شریک اوست، شریک شیاطین است. این خیلی موجود خطرناکی است. وقتی که شریک شیاطین است، یعنی خودش عامل انحراف است. این دیگر خیلی سخت به راه میآید. تقریباً میشود گفت غیرممکن است. هیچ عاملی رویش اثر ندارد برای اینکه تغییر مسیر دهد. بلکه این خودش عامل انحراف است. با این جور آدمها اصلاً نباید معاشرت کرد. ابداً، ابداً، ابداً. تقریباً نزدیک به صفر است تأثیرپذیری.
مهم نیست که چه میگویند، چطور قضاوت میکنند. عین خیالش نیست. هیچ حریمی نسبت به جامعه نمیگیرد که یک وقتی مثلاً یک طوری نشود. غرق شهوات خود است. هیچ حیا و خجالت و پرهیز و مراعاتی از هیچی ندارد. این تقریباً اثرپذیریاش صفر است و تأثیرگذاری دارد. اتفاقاً رفتارش عوض میشود. نمیخواهم بگویم محال است، ناامید بشویم به صورت مطلق، ولی تقریباً میشود گفت کار ماها نیست. نوع ماها اثر میگیریم از این جور آدمها. شریک شیطانند. رابطه با آنها رابطه با شیطان میماند. خیلی خطرناک است. به خدا پناه! «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» شامل این هم میشود. پناه به خدا!
روایت دوم از امیرالمؤمنین (علیه السلام)، که رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ان الله حرم الجنة علی کل فحاش قلیل الحیاء، لایوالی ما قال ولا ما قیل له». خدای متعال بهشت را حرام کرده بر هر بد دهن، هرزه، کمحیا که باکی ندارد که چه میگوید. حرف هم که میخواهد بزند مراعات نمیکند که آقا بچه نشسته، زن نشسته، بقیه هستند. زشت است جلوی اینها. زشت است. بیحیا! راحت میگوید: نامحرم، آخوند، سید، عالم. این بیحیایی است. این یکهویی نیست. این بیحیایی کثیف، یک روی شیطانی بد است. خوب است که آدم اگر یک روی شیطانی دارد، مؤمنانه هم از خودش نشان دهد. اینجا نفاق خوب است. اینقدر عیان نکن شیطانصفتیات را! لااقل یک جاهایی مراعات کنی. شیطانصفتی را مهارش کن. پوشاندنش ممکن است در درازمدت باعث شود که کمکم مهار شود و تربیت شود. نه اینکه حربه کنی. نه اینکه یک ماسکی برای خودت بزنی که این را حربه کنی، شاپیون کنی که نفاق است، خوب نیست. نه، یک جاهایی بپوشان. بپوشان، نه اینکه ماسک بزن. خوب است آن آدمی که لااقل به احترام باباش سیگار نمیکشد، به احترام فلانی مثلاً فلان کار را نمیکند. چه میدانم، مثلاً من دیدهام بعضی از افراد مثلاً موسیقی آنچنانی گوش میدهد، ولی فامیل چادریاش که در ماشین مینشیند، به احترام او دیگر نمیگذارد. این خوب است. در پیشگاه خدا مورد توجه واقع میشود. همینقدر حیا دارد. فرمودند کسی که اینجوری نیست، خدا بهشت را برایش حرام کرده. «حرم الجنة علی کل فحاش، قلیل الحیاء». بهشت حرام است. تازه ما دیدهایم موارد آخوند مینشیند، آهنگ را بدتر میگذارد! منتظر است پیادهاش کند. با چشمان خودمان این موارد را تجربه کردهایم.
یک کلمه بگوید، بیرونش کنم! بیندازش پایین! کائنات را بوس بوس کنن! به ما چه! این لجوجنمایی که نشان میدهی، به چه داری نشان میدهی؟ چشم و ابرو و دست و گردن و بازو که لجاجت نشان نمیدهد. حقیقت ایمانی که در دل این است، دلیل آن حقیقت ایمان، حقیقت توحید است. ستیزه با حقیقت توحید درمیافتی. با مؤمن درگیر شود، با خدا درگیر شده است. با خدا درگیر میشوی باز. با چه درگیر میشوی؟ با یک مفهوم به نام الله، نه. با آن سرچشمه حقیقت. یعنی با هزار نام از اسمای خدا. یعنی همه آن اسمایی که: «أسماؤُکَ الَّتی مَلَأتْ أرکانَ کُلِّ شیءٍ». اسمایی که همه عالم را پر کرده. تو با اسمایی درافتادهای که همه عالم را پر کرده است.
حالا این نکته را هم اینجا بگویم. این مسئله با یک تأخیری منتشر میشود. خب، این قضایایی که رخ میدهد، شهادتها، این اتفاقات انشاءالله اخیرش، شهادت سردار رشید، فرمانده دلاور جناب یحیی سنوار (رضوان الله علیه)، شهادت ایشان بود. یک عده در دلشان خالی میشود. بله، ما البته باید از این جهت هراس داشته باشیم که نکند بابت کوتاهی ماست، کیفر و عقوبت. ولی از جهت اینکه نگران میدانی باشیم که یک طرفش خداست که چه سر خدا میآید. اگر نگرانیمان این است که سر دین چه میآید، به خورشید فقط خورشید خاموش میشود.
یک جملهای شب جمعه یک جایی بودم، در حرم حضرت عبدالعظیم. یک جوانی تتوی زیادی کرده بود و اینها. با یک روحانی داشت صحبت میکرد. یک جملهای گفت، خیلی به دلم نشست. گفت: «با خدا جنگیدم». آخوندهای تهرانی! با خدا جنگیدن مگر میشود؟ گفت: «آره، من یک عمر با خدا جنگیدم». این را آن حاج آقا بهش گفت: «هواپیما دیدی؟» آن پس سکوت کرد. گفت: «با توام، دارم میگویم. هواپیما را دیدی یا نه؟» گفت: «آره، آره، دیدم. هواپیما وقتی میخواهد بلند شود، دو تا موتورش روشن میشود». من میدانم وقتی بلند میشود بالاتر از چهار تا موتور روشن میشود. حالا من نمیدانم این را. گفت: «این هر یک موتورش نمیدانم فلان اندازهاش انرژی دارد و فلان و اینها. قدرتش و چه و اینها». گفت: «مثل این میماند که یک هواپیما چهار تا موتورش روشن است، و در هواپیما دارد میرود. یک پشه بیاید: نمیگذارم بروی! اگر میشود روبروی خدا وایسا!» خیلی به دلم نشست، تشبیه که کرد. الان داستان اسرائیل این است. یک پشه وایساده روبروی هواپیمای چهار موتوره روشن غولپیکر: «من نمیگذارم جبهه مقاومت پیشروی کند. من نمیگذارم اسلام عالم را بگیرد». تازه تشبیه از بیخ باطل است ها! پشه و هواپیما، بشر و خدا. اصلاً از بیخ باطل است. ولی ذهن ما همین هم خوب است. ما اینقدر دوریم از این حقیقت که همین هم برای ما واقعاً یک چیزی است، ایمان میآورد. همین تشبیه هم برای ما ایمان میآورد. مگر میشود روبروی خدا وایساد؟
دشمنی با مؤمنین، دشمنی با خداست. جدال با مؤمنین، لجاجت با مؤمنین. آخر کی زورت میرسد؟ با کی میخواهی دربیفتی؟ برو با همقد خودت شوخی کن بدبخت! حالا چهار تا داری میزنی. این چهار تا هم حکایت آن کسی است که در گودال تنگ و تاریکی وایساده، گردن میزند. این گردنی که میزند، یک حجمی خون تولید میشود. مثال. رویش دقت کنید. فرض کنید در گودالی کسی در شب تاریکی، از ترسش همینجور تبر گرفته، این ور آن ور دارد میزند. در هر بدنی یک مقدار خون است، دیگر. این گردن که میزند، آن خون میریزد بیرون. این خوشحال است که هر چیزی را، هر مهاجمی را، هر آفتی را، هر آسیبی را دفع کرد. هی خون، خون، خون میآید بالا. چه میشود؟ این در «خونها» خفه میشود. اسرائیل هست ما که نگاه میکنیم میگوییم آقا همه را زد. نه، این خون دارد به یک حد نصابی میرسد و غرق میشود. این داستانش این است. «از دست من در رفتن؟» من مهلت میدهم. «لیَزداد» گناهانش. میخواهم پروندهاش سنگین بشود. طراحی من است. «مکیدون او؟» به من «کید» نمیزند. این «کید» من است. این نقشه من است. او خیال میکند نقشه سوار کرده. چیزهای امنیتی. مثلاً طرف فکر میکند یک حقه سوار کرد، از زندان فرار کرد. رخت به فلان رفیقش رسید و بعد از آنجا فلان. «فراریام از زندان». خودش حقه آن سیستم امنیتی بوده که یک باگی ایجاد کرد که این فکر کند که فرار کرد، و در رفت. این اشتباه بود که از شبکه اینها را پیدا کند. این بدبخت فکر میکرد این دارد بسته بود. «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ». کفار تو حقه منند. تو کید منند. او که نمیتواند به من کید بزند. «حسن نصرالله رم زدیم». اینجوری هم زدیم. «سنوارم اینجوری زدیم». چه میدانم، «بهیه را یک جوری زدیم که هم زدیم هم خیلی مثلاً امشب کسی بگوید که اسرائیل مستقیم زد». مثلاً، مثلاً میگویم، خوشحال است از اینکه مثلاً با یک حقههایی، با یک ترفندهایی دارد کارش را پیش میبرد. نه بابا! اینها همه حقه خداست. دارد ازت پرونده جمع میکند. پرونده را سنگین میکند. اینی که من بخواهم دودمان شما را به باد دهم، «الذین ظلموا» بشود، ببرم، دیگر قطع کنم، این یک حجمی از شرارت میخواهد. دارم مهلت میدهم آن حجم شرارت جمع بشود. من الان اگر بزنم، خفیفتر میزنم، دوباره درمیآید. از ریشه نمیزنم. من میخواهم از ریشه بزنم. از ریشه بخواهم بزنم، یک حجم سنگینی از جنایت. «نَفسُکو فیها» تعابیر قرآن تعابیر عجیبی است. غرض این است که اینها فکر نکنیم پیشروی اسرائیل، قدرتنمایی اسرائیل. نه، اینها نابودی اینهاست.
خود همین نابودی اسرائیل حالا جدا از اینکه یک طرف قضیه هم بیداری است، خب شما میخواهی بکشی، داری میکشی. به خواب که نمیتوانی ببری! با بیدارها، با اینهایی که دارند از خفتگی درمیآیند، میخواهی چه کنی؟ هرچه بیشتر میکشی اتفاقاً بیشتر از خفتگی درمیآیند. بیشتر حقایق دارد برملا میشود. جنایتها. شما ببینید تا به حال فقط قضیه اسرائیل بود. الان وضعیت این شکلی شده که حقانیت شیعه شده. یعنی اسرائیل داشت فلسطین را میزد که زمینهایشان را بگیرد. داستان یک چیزی شده. از قبل این ماجرا، مردم فوج فوج دارند میآیند شیعه میشوند. از کفار دارند مسلمان میشوند. از مسلمانها دارند شیعه میشوند. صحنه یک جوری شده که بدون اینکه ما بخواهیم، فرمانده مطلق قدرتمند این میدان شده رهبر عزیز ما. حقانیت شده از آن شیعه. همه عالم جمع شده، شده تریبون برای اینکه منعکس بکند صدای حقانیت و عدالت شیعه، صدای حقخواهی شیعه، حقطلبی.
با چند میلیارد دلار و هزینه میکردیم بتونیم تبلیغات را انجام بدهیم، میشد مگر؟ چند جلد کتاب باید چند صد سال مینوشتیم؟ تعداد افراد زیادی بهشان این باور را بدهیم که از غیر مرام اهل بیت، مبارزه با ظلم درنمیآید. از «سقیفه» جدال با یهود درنمیآید. نوکر برای یهود است. محصولات سقیفه: اردن و مصر و عربستان و بحرین و... محصولات سقیفه. محصول غدیرم ببینید: حزب الله، یمن و ایران و اینها، محصولات غدیر. چقدر باید زور میزدیم؟ چند جلد باید «الغدیر» مینوشتیم تا بتوانیم بگوییم این غدیر است، «هذا غدیر». «هذا سقیفه استایل». احمق! یک کاری دارد میکند. هی دارد این نقشه را جلو میبرد. تو نقشه خداست. خدا این فضا را انداخته جلو. حقانیت شیعه را نشان بدهد. عالم را مضطر و بیتاب امام زمان کند. عالم را مضطر طلایهدار این پرچم شیعه کند. این حقیقت شود. کار خداست. بله، تلخ است. «ظاهِرُهُ مِن قِبَلِ العَذابِ وَ باطنُهُ فیهِ الرَّحمَةُ». این ور که نگاه میکنی، عذاب، گرفتاری، رنج، خرابی، آدمکشی. سخت است. ما حق نمیدهیم. ما نمیگوییم آقا این قشنگ است. نه، سخت است. این قتل عام بچههای مظلوم سخت است. این آوارگیها سخت است. این آدمکشیها سخت است. ولی تو دل اینها یک حقیقتی است. حقیقت یک نوری است، یک رحمتی دارد منتشر میشود. هی دارد متراکم میشود. عالم را دارد پر میکند. خیلی محسوس نیست. باید به سطحی برسد، به یک حدی برسد، یکهو بشکند این دیواره را. جلوه کند از آن باطل. آن میشود صحنه ظهور، ظهور حقیقت. این ور که نگاه میکنی، شب است.
حالا این هم به مناسبت اینکه اینهایی که هیچ باکی ندارند. اسرائیل یکی از مصادیق جدیاش است. هیچ باکی ندارد که در موردش چه میگویند. اینها یهودند. اینها آدمکشند. بگویند اینها کودککشند. عین خیالش نیست. مصداق بارزه: «لا یُبالى ما قالَ ولا ما قیلَ لَهُ». در رأسش اسرائیل است. رژیم صهیونیستی که هیچ چیزی باکی ندارد. حالا این استایل صفتها هم درباره بالاترین نمونه تا پایین. خود گرفتاریهای صفات ممکن است داشته باشیم و داریم، خدای ناکرده. ولی اینکه باکی نداریم! او اینجوری است. عین خیالش نیست. تحریم و قطعنامه سازمان ملل را به هیچ جا نمیانگارد. قطعنامه دادم. برایم تظاهرات کرد. در چه اهمیتی است؟. مراعات کنم و یک جوری نکشم که تو انگلیس، تو دانشگاه صداشان درآید؟ شمارم میگیرم و هیچ باکی ندارد. خب، اینها دیگر خودشان شیطان اورجینالند. شیطان نیستند؟ اورجینال شیطانی. هرچه پایینتر میآید دیگر هی خفیفتر میشود این دوز شیطنتش. «فَإنْ فَتشَتَهُ لَمْ تجِدْ إلا لغَیتَه ُ وَ شریکَ الشَّیطانِ». همچین کسی را تفتیش بکنی، نمییابی او را مگر به خاطر یک انحرافی یا شراکت شیطان. همچین کسی که این وضعیت را دارد که برایش مهم نیست چه میگویند و مهم نیست چه میگوید، بیحیا است، بد دهن است، هرزه است. این اثر انحرافش است که این جوری شده یا از سر این است که شریک شیطان است. «یا رسول الله و فی الناس شریک و شیطان». بین مردم مگر ما شریک شیطان داریم؟ پیامبر فرمودند: «فَقَتَلَ رسول الله، أمّا تَقرَءُ قَولَ اللهِ عَزَّ وَ جَلّ: وَ أشْرِكْهُم في الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ». مگر این آیه را نخواندهای که خدای متعال به شیطان فرمود: «در اموال و اولادشان شریکشان باش». مصداقش همینهایند که اینجوری هستند. خداوند از این صفات بر حذر بدارد. انشاءالله که توفیق سلامت نفس به ما عنایت فرماید. الحمدلله.
در حال بارگذاری نظرات...