‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. المسمع ابی سیار عن اباعبدالله علیه السلام کتب الیه فی کتاب انظر الله تکلمن به کلمت بقیع ابداً و إن اعجبتک نفسک بعشیرتک.
از مثمع ابی سیار روایتی است که امام صادق (علیه السلام) فرمودهاند؛ یعنی امام صادق نامهای برای مثمع ابی سیار نوشتند و حضرت آنجا اینطور نوشتند: «مراقب باش، نگاه کن، توجه داشته باش که هیچوقت بهاندازه یک کلمه ظلم تکلم نکنی.» «به کلمة بغي ابداً.» خیلی هشدار عجیبی است. در گفتارها، ما اتفاقاً بیشترین ظلمی که میکنیم، در گفتارهایمان است، حرفهایی که به همدیگر میزنیم. اگر یک کلمه توش قضاوت باشد، یک کلمه توش طعنه باشد، نیش باشد، تمسخر باشد، عیبجویی باشد، تحقیر باشد، افشای سر و راز باشد، ظلم است.
فرمود: «مراقب باش یک کلمه تو این حرفهایی که میزنی ظلم نباشد؛ یک کلمه بالا و پایین نشود؛ یک کلمه جابهجا نشود.» خدا کند که ما بتوانیم اینجوری باشیم. «و ان اعجبت ک نفسک و عشیرت». ولو حرفی باشد که خوشت میآید، خودت خوشت میآید، یا خانوادهات خوششان میآید؛ حرف قشنگی است؛ لایک دارد؛ کف میزنند، سوت میزنند، خوششان میآید، جاذبه دارد، ولی ظلم است.
این فضاها، یک تمّی به قول معروف، خصوصاً حالا در اینستاگرام و اینها، تم افشاگری دارد. مثلاً مسئولی را منتشر میکنیم، اسمش را هم میگذاریم عدالتخواهی و ملتم خوششان میآید. کلی هم فالوور دارد: «کفش بچه فلانی قیمتش چنده؟ فلانی ویلای کجاست؟ میدونستی ماشین فلانی چیه؟ اینقدر میگن سادهزیستی، ببین چی سوار میشه! خونشون کجاست؟ چند متره؟ بچهش مدرسه چی میره؟ میدونی عروسش بیحجابه؟» و همینطور و همینطور! بسیار غلط.
همانهایی که درست تحلیلهای غلط دارند. حالا مثلاً یک عبای گرانقیمتی کسی تنش است، یک بزرگی بهش هدیه داده، از یک جایی فرض کنید مثلاً یکی از این تجار شیعه کویت مثلاً برایش خریده، آورده. مثلاً هوا نداشته، چیز دیگری، این رنگ نداشته، پوشیده. هیچ وجهی نمیگذارد برای اینکه این آقا یک وجهی برای کارش، نه! مسئولین و فلانمان باید انتقاد کرد. باید آنجور که باید اینجور. همین را که داشتیم دیگر، این چند وقت در مورد فرماندههای نظامی: «با کی اینها ترسیدند و پشت آقا را خالی کردند و اینجوری کردند و اونجور کردند.» ما هم به این انتقاد کردیم: «فلانی از چشمم افتاد بابت این حرفی که…» خدا را شکر؛ خلاصه خودت خوشت میآید. مغازهای که برای خودت تابع هیجانات است دیگر. توش خیلی هیجان است. آدم هم که هیجان دوست دارد. حرفهای هیجانی خوشش میآید.
یا مثلاً اطلاعات پشتپرده: «از شما خبر ندارید؟ امشب که همهمون یک فامیلی تو سپاه و توی اطلاعات و تو بیت رهبری و همه دارن. یک شوهرعمو از همه جا سر در میآورد. خلاصه اطلاعات موثق.» «نه، شما خبر ندارید. من میدانم. آقا با یک واسطه شنیدم. طرف خودش دیده. داره بهم میگه. اینجوری بوده، اونجوری بوده. اینطور کردند، اونطور گفتند.» باید مراقبت کرد.
یک کلمه جابهجا بشود. خود ما هم همینیم. یعنی ما که حرف میزنیم، به قول معروف، تریبون داریم، خیلی باید مراقبت کنیم. یک کلمه جابهجا نشود. یک کلمه آن آدم سالم، آلوده نشان داده نشود، و یک کلمه آن آدم آلوده، سالم نشان داده بشود. جفتش؛ اعتبار الکی برای کسی خلق نشود. آبروی الکی. مبالغه نکنیم. بعضی کلمات خیلی مبالغهآمیز است. خیلی باید دقت کرد.
یکهو یک نفر را «گنده» میکنیم. «فخر کائنات» میشود. فاطمیه سری کلمات قشنگ داشت: «قدرت العارفین» و اینها. اصطلاحاتی داشت. آقای فاطمیه از اینها میبندیم به طرف. یک روزی گنده گنده. بعد یک چیزی میبینیم که خوشمان نمیآید، بعد دیگر طرف را در حد مسلمانی هم قبول نداریم. از اینها هم کم ندیدیم. اول طرف را تا حد جانشین امام زمان، کائنات بالا میبریم، یک کلمه چیزی میگوید، یک حرفی میزند، خوشمان نمیآید. نمیفهمیم یا هرچه، یا اصلاً غلط است، اشتباه است. طرف را میبریم در حد حرامزادگی. غلو، افراط و تفریط این شکلی، اغراق، تملق. خیلی باید مراقبت کرد.
«یک کلمه اضافی هم نگیم. یک کلمه کم هم نگه.» روی حساب حرفزدن، روی دقت. ببینید این رهبر حکیم و فرزانه چقدر عبارتهایش جامع، دقیق، درست، نقطهزن است. فرزند انصاری شیرازی رضوانالله علیه، خدا رحمتشان کند، یک وقتی مدتها در بستر بودند، بیمار بودن. گاهی توفیق میشد، البته زیاد نبود. توفیق شد رفتیم عیادت این مرد بزرگ، رحمت و رضوان خداوند. یک روزی طولانی بودیم، یعنی از صبح رفتیم و صبحانه خوردیم و امروز تا ظهر تقریباً رفقا ختم حمدی گرفتند، فکر کنم ۵۰ هزار تا چقدر. خیلی هم اثر کرد. یعنی الحمدلله بهتر شد یک کمی. تا یک روز دیگر آقازاده ایشان آنجا گفتگو میکردیم، خاطرات حضرت آقا را، آمده بودند اینجا سر زده بودند، با اطلاع انصاری شیرازی. میگفت: «آقا مثلاً شاید سه تا اصطلاح در توصیف انصاری شیرازی استفاده کرد.» گفت: «من هرچه نگاه کردم، همه عمر که من با حاجآقا گذراندم، اگر میخواستم حاجآقا را توصیف کنم، اینجور نمیتوانستم تو این سه کلمه خلاصه کنم. هرچه فکر کردم، دیدم نه، بیشتر از این میشه گفت، نه کمتر از این. همین سه تاست. پدر من همین سه تا کلمه است در توصیف پدرم.»
میگفت: «یک سه تا کلمه کنار هم که ایشون اینه: ویژگیهای علمی و رفتاری و شخصیتی و سلوکی و…» این چطور میشود؟ یک آدم، من مثلاً ۴۰ سال، ۳۰ سال چقدر با این آدم زندگی کردم! یک آدمی که مثلاً شاید هر ده سال یک بار هم از نزدیک دیدم، یک مدتی خیلی قدیمها با هم رفاقتی داشتند، این چه اشرافی است؟ چه احاطهای؟ چه حکمتی است که تو سه کلمه طرف را کامل آنالیز میکند؟ تمام این پیامهای تسلیتی که ایشون میدهد، اضافهاش کرد، فهمیده. یعنی دقیقاً روی تکتک عبارتهای ایشون با دقت و حساسیت کار میکند. بینظیر. ایشون واقعاً بینظیر است. اصلاً نمیشود معادلش را پیدا کرد. نه الآن، نه در گذشته. در همین تاریخ انقلاب هم واقعاً حضرت آقا بینظیر است. دام دانلود برکاته.
یک کلمه حرفی نیست که توش حق ایجاد بشود، ظلمی به کسی بشود، تعدی توش باشد، قول به غیر علم باشد، قول به غیر علم باشد، حتی نسبت به دشمن. عبارتها، کلمات، اصطلاحات جوری نیستش که از حد خارج شده باشد. این خیلی مهم است. بقیه، یعنی از حد خارج شدن، زیادهگویی، زیادهروی، از حق خارج شدن. یک وقت هستش که حالا طرف مستحق مدح هست، ولی نه اینقدر. این هم بقیه، این هم از حد خارج شدن.
یک وقتی مستحق شماتت هست، ولی نه اینقدر. «الا تعدلو». یکی بدت میآید، این باعث نشود که دیگر حالا توی نسبت دادنها مراعات هیچی دیگر نمیکنی. حلالزادگی طرف را، مسلمانی طرف را، اصلاً نماز خواندنش را، اصلاً نهجالبلاغه خواندنش را، همه را یکجوری جعبه میکنی با همدیگر، میاندازی دور. نه، به هر حال اینهایش که توش بحثی نیست. اینهایش که خوب است، آنهایش که فلان است، آن یکیهایش است که مثلاً نگران. نه دیگر، وقتی آنجا شما گله دارید، اینجاهاش را هم میزنیم تو سرش. زیادهروی. این بقیه.
«یک کلمه وقت/وقت» چیزی نگیم که خدا رحمت کند، مرحوم آیتالله حائری شیرازی تعریف کردم، مرحوم آیتالله انصاری شیرازی بود که کنار ایشون رفتیم عیادت. حالا خاطره بعدی از آیتالله حائری (رحمت مرحوم آیتالله حائری شیرازی). روزهای آخر عمرشون که خوب بیمار هم بودند و اینها، به واسطه پیام داده بودند. حالا بگم اول ازشون که ایشون توی انتخابات ۹۶، نامشون موجوده، بیانیهشون، نامهشون که: «هرکسی به فلان گزینه کاندیدا رأی بدهد، این در حکم محاربه با امام زمان است.» بهخاطر اینکه این کاندیدا غربگراست و میخواهد مملکت را تحویل غرب بدهد. «در حکم محاربه با امام زمان».
اتفاقی که در تنباکو رقم خورد، خوب قطعاً خطر آقای روحانی از قضیه تنباکو برای ایران بیشتر بود. این آسیبی که ایشون زد، از آسیبی که قضیه تنباکو میتوانست به ایران بزند، بیشتر. حالا کاری نداریم، آنجا میرزای شیرازی فرمود: «در حکم محاربه با امام زمان است.» اینجا مرحوم آیتالله شیرازی فرمود. «امروز شیرازیها خیلی به این جلسه باز شده و حضور گرمی دارد.» مرحوم آیتالله حائری شیرازی هم فرمود: «این هم در حکم محاربه با امام زمان است.»
میخواهم بگویم اینجا اصطلاح این شکلی به کار برد که: «در حکم محاربه با امام زمان است.» چند ماه بعدش، ۹۶، از دنیا رفت دیگر. چند ماه بعدش، تو بیمارستان به واسطه گفته بود که: «برید از طرف من از آقای خاتمی، سید محمد خاتمی، حلالیت بطلبید.» به طلبه گفته بودند. «چرا؟» گفته بود: «که من سال ۷۶ از یکی پرسیدم به کی میخوای رأی بدهی؟» گفت: «به آقای خاتمی.» گفتم: «چرا؟» گفت: «خوشگله.» گفتم: «یزید هم خوشگل بود. اینکه دلیل نمیشود.» «الآن که فکر میکنم، بعد ۲۰ سال میبینم این حرف تعرض به شما بود. شما را با یزید مقایسه! حق نبود. حلالم کنید.»
«خوب ما بابت این حرف، شاید بنده اصلاً حلالیت نطلبم.» چون میگویم آدمی که اهل مراقبه است – که رهبر انقلاب تو پیامی که برای آیتالله حائری شیرازی دادند، خیلی توصیفات ویژهای داشتند؛ یکیاش همین بحث شخصیت عرفانی داشتن مرحوم آیتالله حائری شیرازی؛ حالا عین عبارات یادم نیست، حالا اگر توانستیم پیدا کنیم – کلمات: «کشور از جمله عالمان دینی برجسته و موفق بودند که عمر پربارتری یکسره در خدمت تعالی بخشیدن به روح و دل و فکر و عمل مخاطبان قرار دادن. پخش پیش از انقلاب در شیراز، انقلاب امام جمعه، ذهن، اندیشه فعال، کارآمد. این با اخلاص اهل معرفت.» «روحانی با اخلاص و اهل معرفت و سلوک، اهل معرفت و سلوک همواره نقش اثرگذار در ترویج معارف اسلامی و قرآنی و انقلابی داشته و به پرورش نفوذ پرداخته است.»
همین، همین کلمه را میخواستم: «اهل معرفت و سلوک». این شخصیتی که آقا در مورد ایشون فرمودند: «اهل معرفت و سلوک»، و مشی انقلابی و اینهایشان هم که کاملاً تأیید کردند. میخواهم بگویم که یک جا میگوید: «در حکم محاربه با امام زمان است.» و یک کلمه هم برنمیگردد. یک جا میگوید: «یزید هم خوشگل بود.» بابتش حلالیت میطلبد. این همین است. چون آنجا، آن «در حکم محاربه با امام زمان است»، حجت پایش هست، استدلال هست. میتوانم در پیشگاه الهی بایستم، جواب بدهم، استدلال کنم، توضیح بدهم. نه بر اساس هواها و بافتههای ذهنی و این چی گفته و شوهرعمو تو سپاه آنطور گفته و اینها. «حجت شرعی دارم بابت این حرفی که میزنم؛ بینه دارم؛ استناد عن علم میدهم.» با علم، با قطع یک چیزی را نسبت میدهم. ولی اینجا که گفتم: «یزید هم خوشگل بود.» و انگار دارم به مخاطب میگویم که تو این مسئله (خاتمی) مثل یزید است. برایش حجتی ندارد. این زیادهروی است. این بقیه.
بله، هم خودم خوشم میآید و هم همتیمیها و همحزبها و همجناحیهای من خوششان میآید. میخواهی بگویی انقلاب، گلویت را بمال و فلان و اینها. خوششان میآید، ولی این واقعاً حق است؟ واقعاً حجت داریم برایش؟ واقعاً اینطور «کنف» کردن یک آدم، یک آدمی که دشمن ما نیست، منتقد ماست، نشسته اینجا با احترام تو این جلسه حضور پیدا کرده. یک کلمهای هم حالا داره میگوید، متلک است، تعریض است، نظرش را دارد میگوید، حرفش را دارد محترمانه بدون خرابکاری، بدون آتش زدن سطل آشغال و کوکتل مولوتوف و انگشت وسط نشان دادن. اینها را جواب بدهیم، پاسخ بدهیم، استدلال بیاوریم. حضور پیدا کرده در جلسه سخنرانی. من واقعاً حق دارم اینطور یکهو بهش تعرض کنم؟ از این تریبونی که دارم بپرم مسخرهاش کنم؟ هوش کنم؟ یک کاری کنم که بهش تعرض کنند دیگران تو جمع، کنف بشود؟ این خیلی مهم است. خیلی اینها مهم است.
ولو خودم خوشم میآید، ولو جناح من خوششان میآید، ولو این آدمهای همفکر ما کف میزنند، سوت میکشند، ولی حق است؟ نکند بقیه صورت گرفته باشد؟ از یک حدی تجاوز شده باشد؟ این توصیه امام صادق است: «مراقبت بکن.» مخصوصاً عرض کردم، تو این فضای مجازی با این پیامها، با این کامنتها، خیلی باید دقت کرد.
یک کلمه بالا و پایین نشود. اگر انتقادی دارم، تجاوز نکند. طرف جاسوسش نکنم. طرف دشمن امام زمان نکند. اگر مدحی دارم، باز نبرمش علاالدّین، همنشین جبرئیل و ملائکه. اصلاً غرض از خلقت رسولالله این بود که تو از نسل تو به دنیا بیایی. بله.
حالا زحمت کشیدن رفقا، این بیانیه آیتالله حائری شیرازی را هم آوردند. بعد انتخابات ۹۶، عین عبارت را بخوانیم که خدای ناکرده باز هم بقیه صورت نگرفته باشد. «از جانب ما، اگر کسی تشخیص دهد جریانی به دنبال تغییر فرهنگ اسلامی به فرهنگ غربی است، بر اساس چنین تشخیصی باید بداند تغییر فرهنگ اسلامی به فرهنگ غربی در حکم مبارزه و محاربه با امام زمان است. ولی اگر بداند این تغییرات موردی و از روی غفلت بوده، بحث محاربه منتفی است و آزاد است. بستگی به تشخیص رأیدهنده دارد.»
حالا پس من هم باید اصلاح بکنم آن عبارت را که دقیقاً گفته باشند که: «رأی به آقای روحانی در حکم محاربه با امام زمان است.» به این صورت، به این بیان فرمودند که: «اگر کسی احساس میکند که آقای روحانی دنبال تغییر فرهنگ اسلامی به فرهنگ غربی است، در واقع این خود این کار در حکم مبارزه و محاربه با امام زمان است و رأی دادن به اینها، یعنى جمعیت اینهاست، مشارکت در این مبارزه و محاربه با امام زمان است.»
ولی حالا اگر کسی به این رسیده که نه، اینها یک جاهایش اشتباهی بوده، سهوی بوده، از دست در رفته، عمد نبوده، خود فرد است دیگر با خود شماست. بنده و شما ممکن است هرکدام اینجا نظری داشته باشیم. عمدی بوده یا سهوی بوده؟ سندش چیست؟ واقعاً از دست در رفته یا نه؟ تشخیص شماست که عمدی بوده یا سهوی بوده. ولی اگر واقعاً آن شخص عمداً داشته تغییر میداد فرهنگ اسلامی را به فرهنگ غربی، آن شخص در حال محاربه با امام زمان بوده، و اگر شما با علم به اینکه این دارد همچین کاری میکند، دارد فرهنگ اسلامی را به فرهنگ غربی تغییر میدهد، با علم به این و برای این داری بهش رأی میدهی پس در حکم محاربه با امام زمان است.
این توضیح، حالا آن بحثی که مرحوم آیتالله حائری شیرازی فرمودند که وقتی خدای ناکرده حرف ایشان را هم ناقص نقل نکرده باشیم، مطلب ایشان این است: اینجا حجت دارد، اینقدر محکم حرف میزند، ولی آنجا میگوید که: «یزید هم خوشگل بوده.» آن را حلالیت میطلبد، عذرخواهی میکند. اواخر عمرش حق گردنش نمانده باشد. تازه آن را پشت تریبون هم نگفته این را. ولی میبیند تجاوز بوده، زیادهروی بوده. خیلی، خیلی باید دقت کرد. واقعاً یعنی همان که آدم گاهی بهش میرسد که: «فراموشی ما لاله». آدم احساس میکند که آدم فقط لالمونی بگیریم. میرویم جهنم. نمیتوانی حرف بزنی. میگفت: «جلو بریم صدام پدرم را در میآورد؛ وضعیتی است. سکوت کنیم. سکوتمان بستر استفاده دشمن نمیشود؟»
سکوت کرد. حرف بزنیم. این همه دقت و مراقبت میطلبد و این همه خطر سخنان ما هست که یک کلمهاش جابهجا بشود، نسبتهایی بشود، ناروا باشد، پیش از اندازه باشد. حتی توی عرض میکنم، یعنی اینجایش خیلی سخت است. حتی توی سطح و ستایشهایی که داریم، یک کلمه بالا و پایین بشود، تملق بشود، اغراق بشود، آبروی اضافی به کسی داده بشود که مستحقش نیست. این هم مصداق اسراف است دیگر. تبذیر، اسراف. این هم ناحق است. این هم مسئولیت دارد. مثل این میماند که شما به یک بچه ۵ میلیون پول نقد توی جیبش بگذاری. بچه کوچک خطر دارد دیگر. این مسئولیتش با شماست که بهش دادی. نمیشود گفتش که آقا باید خودش حواسش را جمع کند.
این دوستانی که حالا گاهی محبت دارند، آقا کلمات. گفتم بعضی جاها بعضی دوستان تعابیری داشتند. حالا با واسطه، یعنی بعضی دوستان با واسطه نقل کردند، به هم واسطه گفتند: «منتقل کنید که این کلمات را اصلاح کنید. این کلمات نمیدانم غلوآمیز و اغراقآمیز است.» حالا نمیگویم به من فحش بدهید یا من چه میدانم اصلاً هیچی. خودم میدانم. خالی. یعنی خودم میدانم حالم این نیست که بخواهم که مثلاً هیچی به هیچی. نه. ولی حالا مثلاً میخواهید تقدیر کنید، تشکر کنید، نمیخواهد ۶۰ تا اصطلاح کنار هم سوار بکنید که ایشان فلان است و... چی چی ممنونم. حالا نمیدانم. ولی نمیگویم تو نگو. چون حالم را میدانم که اینکه بگویم تو نگو دروغ است. یا برای تو هم خوب نیست که بگویم تو نگو. عادت بشود. با همینجور رفتار بکنی که آن هم غلط است. برای طلبه هم خوبم، خدا شایسته نمیدانم. ولی آنش اشکال ندارد. حالا بر اساس ذهنیتی که داری. ولی دیگر حالا «این ال است و این بل است و این فلان است.» نه، اینها تملق است. اینها اغراق است. هم برای من آسیب دارد تو باور کردن، هم برای شما آسیب دارد تو نسبت دادن، هم برای دیگران آسیب دارد، چه تو باور کردن، چه تو باور نکردنشان.
اونی که باور میکند، آسیبهایی میبیند. اونی که باور نمیکند، انکار میکند، باز آسیبهای دیگری میبیند. زمینه یک سری دشمنیها با این حرفها ایجاد میشود. حالا حسادتها یا هرچه. خوب نیست دیگر، اینها توش خیری نیست. فایدهای ندارد. گرفتاری. این مراقبتها را باید ما تو این کلماتمان، توی نسبت دادنهامون، مثبت و منفیش، خیلی مراقبت بکنیم. وقتی چیزی نباشد که...
بنده گفتم این قضیه را چند بار. مرحوم مرتضی حائری، فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری، حاج آقا مرتضی، استاد حضرت آقا بوده. ایشون یک وقتی داشته یک متنی مینوشته در مورد شیخ عبدالکریم، مؤسس حوزه. شخصیتی میگوید که: «مرسى مرحوم مغفور پدرم.» «مطمئنی با برد غفران واقع شده؟ مغفور از کجا بود؟» «مرحوم بین ماها یعنی از دنیا رفته. به رحمت الهی رفته. یعنی از دنیا رفته.» معناش عوض شده. «کلمه در رحمت از دنیا رفته.» ولی «مغفور» نه دیگر. «مغفور» یعنی آمرزیده. اینکه معنایی است که مرده که نیستش که. هم مرده، هم آمرزیده است. «مرحوم مغفور فلان، مرحوم پدرم آیتالله فلانی گوشم خواب دیدم شیخ عبدالکریم را فرمود من مرحوم مغفور هستم ولی دوست دارم سر انگشت تو را ببوسم که آنقدر حواست…»
«مغفور هستم کمال تأسف از علما از حساسیت داشتن کمال تعصب با کمال تعصب خبر فلان را کمال تأسف ندارم تأسف کمال تعصب خیلی زیاد است کمال تعصب یک روز از همه کار افتادم نه متأثر شدم فلّهای اصطلاحات را خرج میکنیم دیگر.» آقا ایشون بینظیر است. حالا ما خودمان امروز بر اساس آنچه که تا به حال دیدیم، واقعاً مجموعهای از کمالات که یکجا جمع بشود، واقعاً ایشون در تاریخ انقلاب مثلش را سراغ نداریم. حالا کسی ممکن است بیاید، بتواند اثبات بکند مجموع این کمالات با همدیگر: هم ادیب باشد، هم باشد، سخنور باشد، عالم باشد، فقیه باشد، فیلسوف باشد، فرمانده نظامی با اخلاقی باشد، عارف مسلک باشد، اهل دعا و مناجات باشد و و و و مردمدار باشد، سیاسی باشد، فرهنگشناس باشد، تاریخ را بلد باشد، تاریخ دنیا را بداند، تاریخ ایران را خوب بداند. مجموع اینها با همدیگر و همینطور و همینطور تو توییت زدن استاد باشد. جملاتی تولید میکند که از همه قلههای توییتر همه عاجزند در تولید همچین کلمات.
میگوید که: «ترامپ گفته که جمعه در تهران تظاهرات است. اولاً جمعه نیست و شنبه است. ثانیاً تهران نیز پاریس است.» وقتی این را خواندم چند سال پیش از ایشون، گفتم: «این پیرمرد با این سن، ما کلاس توییتنویسی داشتیم.» مدتها از ما، یعنی از ما بر نمیآید همچین توییت زدنی. اینجور تو دو تا کلمه، «اولاً»، «تهران نیست و پاریس است.» بعدش نه، قشنگ مسئله را، یعنی از جهت بلاغت کتاب بنده اینجا دارم ۳۰۰ صفحه فقط کار بلاغی کرده روی سخنرانی حضرت. صنایع بلاغی که آقا استفاده کرده چیا بوده، تنوع. فقط ۳۰۰ صفحه بلاغت حضرت آقا را تحلیل کرده. اینجا هم همین است دیگر. «اولاً جمعه نیست، شنبه است.» یعنی مخاطب اتفاقاً بیشتر به ابهام میافتد که: «یعنی چی؟» واکنش: «فلان، فلانشده. غلط کردی فلان.» نه، ایشان اینجوری گفته.
بله. «اولاً جمعه نیست، شنبه است.» شنبهها تظاهرات ۴۰۱ شلواری. اوج هنر است دیگر. «پس چرا شما به پاریس توجهی نمیکنید؟» مثل ماها دیگر. «مغازه این شکلی. پس در مورد پاریس چه میگویید؟» بلاغت ندارد که حرف قشنگی است. بلاغتش به این است. ۶ سالشان است. این پیرمرد با این سن. که ماها به آن سن بنده برسند، مشایخ هم در حد ابتداییات کار نمیکند. فرق پنیر و کره را شاید آن موقع نتوانم تشخیص بدهم. خود کلمه «نون پنیر انگور» را نتوانم درست تلفظ بکنم. بعد میگوید که: «اولاً جمعه نیست، شنبه است. ثانیاً یک خطه این توییت است. یک خط این دارد کامنت میگذارد زیر توییت تهران.» گفته: «هر جمعه در تهران تظاهرات است.» یک خط: «اولاً جمعه نیست، شنبه است. ثانیاً تهران پاریس است.»
خب شما مجموعه اینها را در کی سراغ دارید در تاریخ انقلاب؟ در اوج فضلش، بلاغتش، شجاعتش، تدبیرش، اخلاقش، کمالات معنویش، صدق و صفایش و و و و مجموع کنار همدیگر. ولی به هر حال میخواهم بگویم همین هم بعد آدم حجت داشته باشد وگرنه همین کلمه «بینظیر» در مورد حضرت آقا، همین هم ممکن است از حد خارج بشود. و اگر کسی اینجا از حد خارج شد، از یک ور که از حد خارج شد، این دیگر مستعد خروج از حد جاهای دیگر است. «رفتار ما ایران را تغییر داد. این را درست میگویند. تغییرش. نفرت مردم ایران از آمریکا ۱۰ برابر شده.» ای، پس این است. اگر از این ور کسی از حد زد بیرون، اونی که تملق و اغراق و کلمات گنده گنده که یک روز هم از آن ور.
اینهایی که میبینید محمد نامفهوم نوری بود، نوریزاد بود. نه، محمد این اولین کسی بود که حضرت آقا توی خدمت شما عرض کنم که، نوریزاد بود، نوریزاد بود، یک همچین اسمی. حضرت آقا توی آن دیداری که میآیند منزل آیتالله مصباح که فیلمش منتشر شده، سرمقاله کیهان: «جوان مؤمنی است.» یک سرمقاله نوشته در توصیف شما. خیلی اصطلاح: «ای مصباح هدایت که تو اینطور کردی، آنطور کردی، فلان کردی، آنجور بودی، آنجور بودی.» نوریزاد. محمد نوریزاد. آقا تعریف میکنند: «یک جوانی این شکلی برای شما نوشته. چیزهای قشنگی نوشته که مثلاً تو زمانی که شبهات و فتنه و اینها زیاد است، شما به ما راه را نشان میدهید.» بعد آن آقا نوریزاد بهشدت فن حضرت آقا بود. یعنی جوری که مثلاً میآمد توی اداره، میگفت: «این کت من امروز آقا دست رو کت من گذاشتی.» وایمیایستاد، تبرک. اینجور. بعد اغراق و تملق و اینها دیگر.
توی برههای زده و به آن درش دیگر خیلی دیگر از با تملق و اینها یاد میکرد. همین آقا جزء اولین کسانی بود که بدترین توهینها، توهینهای سخیف، ناموسی به حضرت آقا که فیلمهاش را آن ور منتشر کردند. من حتی نمیخواهم بگویم که برید ببینید و... یکی از آن آدمهای لجَن، ضد انقلاب، آدمهای کثیف. چون بعضیها تو ضد انقلاب یک حرمتهایی را نگه میدارند، یک چیزهایی پایبندند، مثل بعضیهای دیگر. سرمقاله کیهان هم انگار چیزهای خاصی دارد. چون یکی دیگر هم هست که تازگی بنده خدا قبلاً کیهان بوده. آن هم زده به آن درش. خلاصه اینجوری میشود، یکهو به یک وری میافتد.
یعنی شما ببینید همین آقای روحانی که اینقدر ازش بد گفتیم، بازی حرمتهایی را نسبت به رهبری نگه میدارد که همین آقای احمدینژاد هم نگه نمیدارد. سینهچاک فدایی حضرت آقا بود. تعابیری، کلماتی گاهی در مورد حضرت آقا به کار برده، دامنهای ندارد. خیلی. یعنی کاری نمیتواند تو این مملکت بکند. دستش به جایی بند نیست. گفتمانش هم خیلی گفتمانی نیستش که کسی دنبالش راه بیفتد. چه گفتمان سومی؟ عملاً دیگر یک جریان اسلامی یا جریان غربگرا. شاید یک چیزی معلوم بهار ایران. اسفندیار قاطی. اصلاً معلوم نیست چی به چی است. بعد خدمت شما عرض کنم که از آن ور وقتی کسی خروج کرد از حد و حدود، از این ور هم خروج میشود از حد و حدود. یعنی به هر حال مسئله این است که خروج از حد وقتی رخ داد، دیگر گرفتار میشود. این خیلی مراقبت میطلبد که آدم از حد خارج نشود. خب این هم روایت امام صادق بود.
امروز خودم، انشاءالله خدای متعال توفیق بدهد به این معارف عمل بکنیم.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...