‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «یقول ابلیس لجنوده القوا بینهم الحسد و البغیه فانّهما یعدلان عند الله الشرک».
روایت بعدی از امام صادق علیه السلام است که میفرمایند ابلیس به سپاهیان خودش دستور میدهد که «بین مردم، بین حالا این انسانها، آدمیزادها، مؤمنین، هرچیز، بین اینها حسادت و ظلم (سرکشی، تجاوز از حقوق بقیه) بندازید.» یکی حسادت بندازید، یکی هم تجاوز از حدود و حقوق؛ که این دو تا پیش خدا معادل شرک است. یعنی در واقع جلوه اجتماعی شرک وقتی که میخواهد در جامعه بروز پیدا بکند، شرک میشود حسادت و ظلم.
حسادت، شرک است به خاطر اینکه به معنای نپذیرفتن تقدیر خداست. خدایی که کسی را مقدّم کرده بر دیگری (به کسی داده، به کسی نداده)، به هر کسی هم چیزهایی داده است. اگر چیزهایی نداده، چیزهای دیگری داده: به کسی توان ذهنی قوی داده ولی مثلاً سلامتی جسمانی نداده، به یک کسی سلامتی جسمانی داده، زیبایی ظاهری؛ به کسی زیبایی ظاهری داده، همسر خوب نداده؛ به کسی همسر خوب داده، بچه خوب نداده. و همینطور ماها فریفته میشویم بابت آن دو تا چیز خوبی که میبینیم: «چرا این برایش همچین خواستگارهایی آمد؟ برای من آن جور خواستگارهایی آمد؟ ببین ما با هم همسایه بودیم، همسن بودیم، همکلاسی بودیم، این کی آمد خواستگاریاش؟ برای من با کی آمد خواستگاریاش؟ این با کی ازدواج کرد؟ ما با کی ازدواج کردیم؟ این الان ازدواج کرده، تپلغلط میخورد؛ ما ازدواج کردیم، بدبختی پشت بدبختی، قرض و قوله و وام و گرفتاری پشت هم.» این تقابل و جنگ با تقدیر خداست.
حسادت معنایش این است که: «خدایا! (مَعَاذَ الله) تو نمیدانستی به کی باید چی بدهی و به کی چی ندهی؟ شأن و شئون و صلاحیتها را لحاظ نکردی؟ مطابق با استحقاق ندادی؟ به من آن چیزی که مستحقش بودم، ندادی؛ به آن چیزی که مستحقش نبود، دادی. این همسر خوب به من اگر بود، من که نمیگذاشتم به این همسر خوب بدهی! اینکه مستحقش نیست! از من اگر مشورت میگرفتی، نمیگذاشتم. اینجا هم که به من بچه بد دادی، من مستحقش نیستم. مگر من چیکار کردم در درگاه تو؟ نمازهایم را که خواندم، حجابم که خوبه، برای چی باید به من بچه بد بدهی؟ دعا کردم. بعدش انگار نه انگار! دعا میکنم، انگار نه انگار! یالا! ببین! بدو! ببین! چرا وظایفت را انجام نمیدهی؟ منم دیگه دعا نمیکنم. اصلاً دیگه نماز نمیخوانم. تو کاسبییم، دیگه وقتی چک وصول نمیشود، ما دیگه نمیآییم. چکهایمان از خدا وصول نمیشود.»
پس یکی حسادت است. حسادت معادل شرک است در پیشگاه الهی. وقتی تو جامعه حسادت رواج پیدا کرد، کأنَّه شرک رواج پیدا کرده. شیطان این شکلی مهندسی میکند برای از راه به در کردن انسان، برای خراب کردن زندگی بشری، نابود کردن جوامع. مشرکپروری کارش این است.
پس یکیاش حسادت، دومیش چیست؟ «والبغیه». دومیش تجاوز از حدود. خب، این هم از جهات مختلف کفر است، شرک است. یکیاش این است که حد و حدود را من تعیین میکنم. این انگار همانجور که آنجا تقدیر را من تعیین میکردم (حسادت معنایش این بود که این تقدیرات را قبول ندارم)، ظلم هم معنایش این است که این تدبیرات را قبول ندارم، تقدیرات و تدبیرات. چهارچوبها را قبول ندارم. «برای چی این باید این مقدار اختیار داشته باشد؟ این مقدار حق و حقوق داشته باشد؟ کی گفته مثلاً فرض بفرمایید که من خانم میخواهم سفر خارجی بروم، شوهرم باید اجازه بدهد؟ کی گفته؟ قبول ندارم من این حرفها را قبول ندارم. کی گفته من آقا کار میکنم، بعد به خانمم نفقه بدهم؟ خودش کار کند. فلج مگر افتاده؟ مگر نمیدانم چیه؟ پول خرج خودم میشود. آن چیزیست که در غرب خیلی رایج است. معنا ندارد کسی خرج یکی دیگر را بدهد. با هم زندگی داریم میکنیم. زندگی میکنیم. معنیش این نیست که نیازهای مشترکی داریم. آن را با همدیگر تأمین میکنیم. ولی معنایش این نیست که خرج همدیگر. من خرج نفقه یعنی چی؟ واجب النفقه یعنی چی؟ انفاق یعنی چی؟ "فی اموالهم حق معلوم لسائل و المحروم". حق دارد در اموال سائل و محروم. حق دارد که مفصّل به این بحث در یکی از آن فصلهای مباحث از حیوانیت و حیات پرداخته شد. حال بد در حق مال هم در رساله حقوق پرداخته شد.»
آن چیزهایی که در رساله حقوق گفته شده، حق و حقوق: اونی که سؤال میکند حق دارد، اونی که مشورت میگیرد حق دارد، اونی که مشورت میدهد حق دارد، صدقه حق، قربانی حق دارد، حج حق دارد، اعمال عبادی هر کدام حقی دارد، کسی که احسان میکند حقی دارد، کسی که هدیه به آدم میدهد حقی دارد، کسی که اذان میگوید حق دارد به گردن ما. شیطان میگوید تجاوز کن. یک بخشیش به خاطر این است که از حد و حدود خارج میشود. یک بخش دیگریاش به معنای این است که ناشکری کنی، ادا نکردن حق دیگران. یک بخشیش در ناسپاسیست. «چیکار کردم که حالا؟ شلوغش نکن بابا! درس دادی، پولش را گرفتی.» به مادر میگوید: «میخواستی من را پس نندازی! بچه آوردی، باید بزرگ کنی، وظیفهات است.» دیدهام موارد این شکلی. بعضاً پناه میبریم به خدا از این گرفتاریها که مادر میگوید: «من مادرت هستم، شیرت دادم، بزرگت کردم.» میخواستی نیاوری! مگر من زورت کردم؟ بچه آوردی، وظیفهات است. هر کاری کردی، وظیفهات بود. بقیه مادرها مگر چیکار میکنند؟
الان هم که فکرهای مغزهای کوچک زنگزده کثیف آلوده فیلم میسازند. دختر روی بابایش دست بلند میکند، میگوید که: «باید تربیتت کنم!» «چطور ما بچه بودیم تو میزدی، الان من باید حالیت کنم که داری اشتباه میکنی؟» اینها را فرمود امام صادق علیه السلام. راهبرد ابلیس. ابلیس میگوید که اینها پیش خدا معادل شرک است. همین است دیگر. فرمود: «الله تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا»، یعنی احسان به والدین را بعد از شرک مطرح کرد. هر چقدر که آن حق سنگینتر میشود، ادای آن حق واجبتر میشود، به توحید نزدیکتر میشود، ادا نکردنش به شرک نزدیکتر میشود. و چون هیچ حقی در این عالم به اندازه حق مادر و پدر (اولاً مادر) حق مادر و پدر به گردن انسان سنگین نیست. بزرگترین حق بر گردن انسان. برای همین نزدیکترین است به شرک. ادا نکردنش کأنّه متصل به شرک است.
کسی که حق مادر و پدر (مادر، میگوییم قشنگتر و درستترش مادر و پدر): «خونه بابام میروم.» حالا مالک خونه بابام است. ولی خونه، خونه مادر است. «خونه مادرم میروم.» اگر چون آدم خونه پدر و مادر که میرود، اول مادر را باید: «امّک امّک امّک ثم اباک.» پیامبر فرمود: «مادرت، مادرت، مادرت، بعد پدرت.» سه مرتبه اول احترام مادر است، اول دیدار مادر. آدم میرود تا دیدار پدر. حالا تو این زمانه ما خب زیاد شده پدر و مادر از هم جدا و طلاق و اینها. آن هم همین است. اول مادر، دوم مادر، سوم مادر، بعد چهارم پدر. آدم خونه مادرش میخواهد برود، خونه پدرش میخواهد برود، اولویت با مادر. حق بعد خدا، توی این عالم که حالا البته جدای از حق امامت و ولایت و نبوت و اینها که خب بحثش جداست؛ هیچ کسی به اندازه مادر به گردن ما حق ندارد و بعد پدر. ادا نکردن حق اینها نهایت ناشکری است، نهایت ناسپاسی است. این معادل شرک است، معادل شرک. این طراحی شیطان است.
خب، ما خیلی عادی است برایمان که مثلاً یک فیلم سینمایی ساختند، دارد میزند تو گوش مادرش، تو گوش پدرش. لختی که نکردند جلو دوربین. زده تو گوش بابایش. به مراتب از لختی بد، به مراتب از زنا بدتر. سر بریدن، تصویر سر بریدن تلویزیون نشان میدهد، سینما نشان میدهد. این از سر بریدن بدتر است. قتل، وهله چندم. گفته: اطاعت والدین و حقوق والدین و احسان والدین را بعد از توحید آورده. بله، البته نه معنایش این نیست که حالا مثلاً این یک دانه که تو گوش بابا زد یعنی از سر بریدن این. نه! این فعل، این مصداق را کار ندارم. این یک نمونه را، آن عنوان را کار دارم. عنوان حقوق والدین عنوانی است که از آیات و روایات فهمیده میشود که از قتل بدتر است، از زنا بدتر است. حقوق والدین خیلی سنگین است. روایت عجیب و غریبی است. بعد حق همسر و فرزند، شریک و همینجور. این ادای حقوق طراحی شیطان.
پس این است: «القوا بینهم الحسد و البغیه.» حسادت میاندازد. یکی هم «بغیه». بَغْی (بغیه) آن حالتی است که آدم تن نمیدهد به این حد و حدود و این حق و حقوق. دست میاندازد به حد و حدود دیگران و حقوق دیگران. روا میداند حق و حقوق دیگران را برای خودش. حریم دیگران را، آبروی دیگران را، شخصیت دیگران را، مال دیگران را باکی ندارد. همین که حالا از مال یکی دیگر استفاده کند، باکی ندارد. از اینکه حالا یک آبرویی از یک کسی برود، یک تحقیر و توهینی صورت بگیرد. الان هم که دیگر باب شده دیگر. این خودش نیاز به تحلیل دارد. ای کاش اینها باب بشود. یک زمانی تو تلویزیون حتی ۱۰ سال پیش اینها زیاد سریالها پخش میشد. بعد چند جلسه نقد و بررسی آن سریال و اینها. البته حالا خیلی هم الان خیلی سریال اصلاً بیننده ندارد که بخواهند نقد و بررسیاش را هم بگذارند. این برنامههایی هم که تو این، حالا الان رفته توی شبکه خانگی و نمایش خانگی و این، جای تحلیل دارد. که بحث دارد. این مجموعه حالا اسم نمیآورم، تبلیغش نشود. که حالا دور هم جمع میشوند و زور میزنند همدیگر را بخندانند. بعضی چیزهایش حالا من به آن رقص و فلان و اینهایشان کار ندارم که آن بحثش جداست. بیا شوخیهای مبتذلی که توش خیلی رایج است، خیلی عادی است، خیلی رایج است، آن هم کار ندارد. یک بخشیش این است که راحت یکی را مسخره میکند، دست میاندازد. برای خنداندن دیگران یک نفر را تحقیر میکنند. این خیلی بد است. خط قرمز. البته روال بر این است دیگر. دور هم جمع شدن، ۵ ساعت، ۶ ساعت یکسره فقط ضبط میکنند که همدیگر را بخندانند و مجلس لهو باطل. و طبیعتاً از این مجلس و تقوا و عفت و اینها در نمیآید. ولی به هر حال جامعه روز به روز حساسیتش نسبت به این مسائل کم میشود. سیاستگذاریهای شیطان است که ظلم عادی میشود.
فرمود: «اینها را خدا معادل شرک میداند.» برای همین شیطان این دو تا را تو جامعه میاندازد: حسادت و بغی. این را اگر افتاد، آن جامعه مشرک است. او نمازش را هم میخواند، اول وقت هم میخواند، تو مسجد هم میخواند. آن مجموعهای که توش حسادت هست، مجموعهای که توش تجاوز هست، تجاوز به حقوق و حدود دیگران هست، آن مجموعه را خدای متعال به عنوان یک مجموعه مؤمن نمیشناسد، به عنوان یک مجموعه مشرک میشناسد. این پس سیاست شیطان است که میطلبد در برابرش ما تقابل بکنیم.
روایت بعدی را هم بخوانیم از امام صادق علیه السلام: «ان اعجل شر عقوبتاً البغی.» آن عاجلترین شری که عقوبتش را زودتر از شر دیگری نشان میدهد، نتیجهاش زود نمایان میشود؛ بین ظلمها و گناهان و اینها، آنی که زودتر از همه آدم پایش را میخورد و خودش را نشان میدهد، بغی است، تجاوز به حدود و حقوق دیگران. همین به تعبیر خودمان، ظلم. آدم زود چوب ظلم را میخورد، کتکش را سریع میخورد. همین دنیا چوبش میآید. ممکن است کسی بگوید: «آقا چطور؟ ما یک کلمه دل کسی را میشکنیم، زود کتکش را میخوریم؛ یا اسرائیلیها اصلاً دیگر جنایتهایی میکنند، دیگر به چشم نمیآیند.» این قضیه پیجر، دیگر انقدر جنایتهای بزرگ بزرگ کرده، آدم کشته، کودک کشته، زن کشته، بیمارستان زده. اصلاً دیگر پیجر که این تعداد جوان را توی یک دقیقه تعداد زیادی را نابینا کرد. چند ده جوان، چند صد نفر را. ماندند، دستهایشان، انگشتهایشان. اصلاً دیگر به چشم نمیآید این ظلمها. کسی با این کار ندارد. «فقط ما یک چیزی میگوییم، کتک میخوریم.» نه! خدا با آنها جور دیگری کار دارد. او فعلاً مایه ابتلا و آزمایش ایمان من و شماست. و من و شما کتک میخوریم که حالیمان بشود. خدا او را نمیزند که اتفاقاً هنوز حالا حالاها باهاش کار دارد. نباید حالیاش بشود، نباید ملتفت بشود. تو سر وقتش انشاءالله از ریشه خارج بشود.
خب، این هم روایت دوم بود که خواندیم. انشاءالله ادامه روایات را جلسات بعد. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...