‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
عن جعفر بن محمد علیهم السلام عن آبائه علیهم السلام فی وصیت نبی صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام قال: "یا علی! اربعة اسرع شیء عقوبتاً: رجلٌ احسنتَ الیه فکافأک بالاحسان اساءة، و رجلٌ لا تبغی علیه و هو یبغی علیک، و رجلٌ عاهدتَه علی امرٍ فغدر بِک، و رجلٌ وصل قرابته فقطع."
امام صادق علیه السلام از آبائشون (پدرانشان) نقل کردند در وصیت پیغمبر به امیرالمؤمنین صلیاللهعلیهماجمعین، فرمودند: "علی جان! چهار چیزی که عقوبتش خیلی سریع است، سرعتش از همه چیز بیشتره، سریعترین عقوبت را دارد: اولی، وقتی که یک کسی بهش احسان کنی، در برابر احسان تو اسائه کند؛ در برابر احسان تو بدی کند."
پیالههای خاطرات یادم میآید. البته ما خودمان سر تا پا اسائه در برابر احسانیم. این همه خوبان و اساتید و اینها به ما خوبی کردند، اما جز بدی ندیدند. ولی خب، بعضی موارد ماندگار میشود در ذهن آدم. یک وقتی یکی از این تفریحگاههای اطراف مشهد رفته بودیم، روز تعطیلی بود. یک مقدار هم نمیدانم حالا بال و کتفاً چی بود و اینها با خودم برده بودم. یک ماشین بغل ما گذاشته بود، آهنگ گذاشته بود، صداش هم زیاد بود. ما سیخی درست کردیم و بردیم به این بنده خدا دادیم. این صحنه یادم نمیرود. صحنههای ماندگار زندگی است. انتهای این عبارت را خواندم، یاد آن افتادم. همین که این را دادم، گفتم که (سیخ را دادم) "این تقدیم شما. ما ماشین بغلی شما هستیم." گرفته بودم، بچهاش را صدا کرد، "بیا. هزینهآورده!" (به شوخی میگفت:) "اگه این ضبط را لطف کنید صداش را کم کنید، اذیت میشود." گفت: "اذیت میشود؟ برو یک جای دیگه!"
"الإنسان عبید الإحسان" چیست؟ آدم وقتی کسی بهش احسانی میکند، متأثر میشود و اینها. مثل اینکه کم نیستند. همان لحظه دارد سیخ را ازت میگیرد، بعد بهت میگوید که "اذیتی؟ برو جای دیگه جابهجا شو! ماشین صداش بلنده؟ نمیخوای، برو!" این از آن چیزهایی است که عقوبتش خیلی سریع است. (وقتی که در اینجا بدون احسان هم تو وظیفه داشتی؟) نهی از منکر حرام است، حق با اینه. بماند که حالا یک احسانی هست. حالا تو به خاطر آن منکرش هم اگر احترام نمیکنی، به خاطر این احسان احترام کن. اینها گرفتاریهای ماست دیگر. دنبال رمال و جنگیر و دعا نگرد. رمال خودتی، خودت، خودت را سحر کردی، خودت را جادو کردی، خودت، خودت را بستی!
احسانی به آدم میشود، در ازای آن: «هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟» جزای احسان، احسان است. قرآن هم که فرمود: یا بهترش را برگردانید، «فَحیّوا بِاَحْسَنَ مِنْها»؛ وقتی که یک تحیتی به شما داده میشود، بهترش را برگردانید، یا مثلش را برگردانید. کسی وقتی محبتی میکند، من خودم واقعاً به خودم که نگاه میکنم، واقعاً در برابر محبتها و احسانها چه میکنیم؟ چرا؟ چون توقع داریم. عادی وظیفهشان است. من استادشونم، من فلانم، من بزرگترشونَم، بچهشان هستم، من فلانم، داداششونم، باید هم کار بکنند. وقتی که نکند، تعجب است. وقتی که نکند، شاکی میشوم. بکند که تشکر ندارد. اولایی که با صدا و سیما کار میکردیم، برایمان مهم بود ببینیم که این کاری که داریم میکنیم، استاندارد صدا و سیما هست یا نیست؟ نظر مدیران و فلان و اینها چیست؟ مثلاً این خوب تعریف میشود، بد تعریف میشود؟ خوب بود، بد بود؟ تا وقتی که داد نزدن سرت و اعتراض نکردن و به فحش نبستنت، یعنی کارت خوب بوده. اینجا بابت کار خوب تشکر نمیشود، بابت کار بد اعتراض میشود.
زندگی ماست دیگر. تا وقتی که حرف خوب و منطقی و درست و اینها میزنیم، کسی تشکر نمیکند. وظیفه است دیگر. ما اصلاً باید میدانیم. این آخریه میلغزه، یک جایی گیری دارد، یک روز معلوم میشود. ما مترصد اینیم که یک روزی این فرد.... نوعِ (اخلاق) الهی نیست. لیث منفعالی همان فرمود: ما اینجوری نیستیم. اینجوری کار نمیکنیم. اتفاقاً خوبیهاش را میبینند. آن روزی که زمین میخورد، به واسطه خوبیهاش میخواهند بلندش کنند، نه اینکه اینها که طبیعی است و اصلاً فلان، و منتظر آن روزی هستیم که زمین بخورد! و روال زندگی ماست. یعنی بابت خوبی از کسی تشکر و احسان و ارتباط، خوبی از کسی تشکر و تقدیر نمیشود. وایمیایستیم یک روزی خراب کنه تا داد بزنیم، تا انتقاد کنیم.
فضامون همینه. این بعضی از این کانالها، بعضی از این آقایان تحلیلگر کانال میزنند و اینها که گاهی یک چیزهایی هم میگویند که ما در مقام پاسخش نیستیم. (پاسخمدار) به اون بخشی که حالا اینجوری کار نداره. ولی نفس قضیه، نفس این رسانه و کانال و اینها را وقتی نگاه میکنی، همش دودمانسازی است. همش کینه است، همش نفرت است، همش نقنقه، همش دنبال یک عیب و ایرادی از یکی گشتن است که خیلیهاش هم البته غلط است. یعنی آدمی که اصلاً دنبال این فضا است، روحیش این شکلی میشود. اصلاً دیگر کشیده میشود به اینکه از حق هم خارج میشود، از انصاف خارج میشود و قول به غیر علم میگوید. این روحیه، روحیه بیمارگونه است. این حالتی که آدم اسمش را هم میگذارد، "من دنبال نقد جریان حزباللهی هستم!" تو خودت اول از همه نیاز به نقد داری! خودت را کی نقد میکند؟ خودت را کی نقد میکنی؟ ماها گاهی همش زبانمان، زبان انتقاد است. بنده هم خودم را مبرا نمیدانم از این عیب. همش ایراد از این و آن. خودمان گرفتاریم به صد برابرش، هی تو بقیه میبینیم. همان که روایت قبلی بود که دیروز خواندیم و این باعث میشود که خوبیها در چشم ما خوبی دیده نمیشود. احسان تلقی نمیشود. محبتها به چشممان نمیآید.
احسانی که همسر ما نسبت به مادرش، بچه ما (نوه) نسبت به مادره، چقدر زیاد است. الان اگر به ما بگویند این بچه چه کارهای خوبی برایت تا حالا کرده؟ چند تا (مثلاً) همسرت یا رفیقت یا همکارت کرده؟ سریع بدیهایی که به ما کرده یادمان میآید. یک اصلی هم در روانشناسی داری که بدی ماندگارتر از خوبی است. هیچ وقت خوبیهای بقیه یادش میماند. حالا مثلاً بنده ده هزار تا خاطره خوب از مشهد و مشهدیها دارم. دو تا اگر خاطره بد از اینها داشته باشم، همین میماند تو ذهنم. "از مشهد همیشه خاطره بد دارم!" هزار تا آخوند (آیتالله، روحانی) هزار تا کار خوب برایم کردند، یکیشون یک کار بد کرده باشه: "از آخوندها بدم میآید. از آخوند خاطره بد دارم!" و همینطور دیگر؛ مشاغل، اصناف، شهرها. آدم نسبت به اینها یکهو ذهنیتاً منفی میشود. منم بیمارم دیگه که ذهنیتم اینجوری میشود. بیماری از منم هست.
این همه احسان نمیبینی؟ این همه محبت؟ این همه خوبی؟ چیکارت کنند مگر؟ مگر تو کی هستی اصلاً؟ توقع داری: "نه، ما فلان شهرستان که میرویم، جلوی پای ما گاو میکشند! اینجا که میآیم خودمان باید اسنپ بگیریم برویم توی جلسه!" خوبه این یا بده، یا اون؟ ولی این نفس این توقع باعث میشود که آن احسانها دیده نمیشود و خدای نکرده آدم اینجوری میشود که واکنشی هم که نسبت به اینها نشان میدهد، اسائه در برابر احسان است؛ چون احسان را اصلاً نمیفهمد، به چشمش نمیآید. خوبیهای این، زیباییهای این کار. برداشت و تلقیاش این است که اصلاً همین خوب نبود. من توقع داشتم فلان کار را بکنند!
حالا مثلاً برای من تولد گرفتن، یک کیک معمولی خریدند. "نه، من توقع داشتم از این کیک گندهها برایم بخرند!" کادو آوردن، مثلاً پیرهن خریدند. "من توقع داشتم برای من PS4 بخرند، PS5 بخرند! پیرهن چیه بابا؟ همین که گرفتی، همین هم از سرت زیاد است! همین را هم زحمت کشیدن با یک بدبختی، با یک نداری پولهاشون را جمع کردن!" به چشم نمیآید و این اون روحیهای میشود که ناسپاس است. این ناسپاسی وقتی ملکه انسان شد، به رابطه ما با خدا هم آسیب میزند. اونجا بروز پیدا میکند. نسبت به خدا هم ناسپاس میشویم. توقعمان است. هرچه خدا داده، وظیفه است. اصلاً به چشم نمیآید کارهایی که خدا برای ما میکند، نعمتهایی که میدهد. "چیکار کردم؟ ای خدا هزار تا داده، (من ازش میخواستم) همین یه دونه بچهای که از من گرفت، من دیگه رابطهام باهاش صاف نمیشه!" میگویند: "عجب گرفت!" بابا، خود همین هم نعمت است، یک احسان است.
به روایتی دیروز میخواندم: دو تا ملک در آسمان همدیگر را دیدند. یکی داشت میآمد پایین، یکی داشت میرفت بالا (شرح مفصل و روایت عجیبی). امام گفت: "کجا داری میروی؟" گفت: "مأمورم برم پایین. یک ظالمی قلاب انداخته، ماهیها دارد رد میشود. مأمورم برم ماهی را بندازم به قلابش. ماهی رو بیارم بالا." گفت: "تو کجا بودی؟" گفت: "منم پایین بودم. مأموریت داشتم. یک عبد مؤمنی تور انداخته بود، یک ماهی افتاده بود توی تورش. رفتم ماهی رو از تورش درآوردم." خدا اراده کرده که اون ظالم را بهش اتمام حجت کنه. (اون ظالم بیشتر از خدا دور بشه و) این مؤمن دل غمش تو هر دو تا از... این بیشتر به خدا نزدیک بشه تا آن، خدا مَلَک فرستاده. (خیلی روایت فوقالعاده محشری است!) روایت: مَلَک فرستاده این ماهی نباید افتاد توی تورش، برو در بیار. مَلَک فرستاده اون ماهی دارد رد میشود تا این بایستد. آنجا داستان زندگی این است. اینها لطف و محبت و همین احسان خداست. تو همینها خیراتی است، برکاتش. داستانی است که حضرت خضر کشتی را سوراخ کرد که دست قاسم ظالم نیفتد. خدا اینطوری دارد مدیریت میکند زندگی ما را. ما همینها را میبینیم که همین هم خودش احسان است و بابت همینها گلهمند میشویم و بقیه احسانها را فراموش میکنیم. اینها "چوب" دارد.
پس کسی که بهت احسان میکند، در برابرش بدی میکنی، چوبش خیلی سریع است و بدترین مدل این ناسپاسی و بدی کردن در برابر خدای متعال است که دائم دارد احسان میکند: «خيرُک الینا نازل و شرّنا الیک صاعد». تو نمیبینی و نمیفهمی، بدی میکنیم. نعمتها را در راه گناه و معصیت او استفاده میکنیم. نعمت میدهد، همینها را از نعمت زیباییمان چه استفادهای داریم میکنیم؟ این زیبایی من، آقا، یا من خانم. زیباییهای خدادادی که بهم داده: اندام زیبا داده، موی زیبا داده، چهره زیبا داده، لطافت زنانه داده. انگار یک تیغ برندهای کردم برای سربریدن خلقالله. «الی ماشاءالله»!
بنده پیام دارم از جوونها، از مردها. یک وقتی یک فراخوانی دادیم دو سه سال پیش که توی زمینه بحثهای حالا مربوط به دامن و اینها، اگه کسی مطلبی داره (درباره آسیبهای آن) تقریباً دویست صفحه پیام آمد برایمان که بنده به یکی از علما عرض کردم که "باید بدهم اینو شما بخونید ببینید وضعیت جامعه چیست؟" بسیاری از پیامها، که حالا مسائل خصوصیشان (شخصیشان) بود، بسیاریش به این بود که ما دچار روانپریشی و بیماری جنسی شدیم به خاطر این وضعیت پوشش جامعه. جوانهایی که گرفتاریهای جدی پیدا کردند، بیماری پیدا کردند. "من توی خیابان میروم، لختم! با این قیافه هیولا (استفاده از عبارت هیولا برای توصیف وضعیت پوشش) چه کار کنم؟" یکی از علمای معروف مازندران، بیش از هشتاد سالشون است، ایشون فرمود: "من با این سنم تو خیابان میروم، تحریک میشوم! جوونها چیکار میکنند؟!" عالم ربانی که امام برای ایشون حکم زده بوده، از علمای نجف بوده ایشون. "من با این سن تو خیابان میرم، تحریک میشم، اذیت میشم، جوونها چیکار میکنن؟!" یک تیغ برنده است در دست شما. داری سر میبری. یک گیوتین! پاسخ احسان خدا به شما نیست. احسانی که کردی، نعمتی که داده، این پاسخش این نیست که از نعمت تو استفاده کنیم برای سربریدن بندههای خدا، خلقالله. جوونها را داری بیچاره میکنی. اینها عقوبتش سریع است. بعد دنبال ورد و ذکر و فلان و اینها نگرد. میگوییم: "میخوانیم، فایده نمیکند!" به خاطر همین است. "چرا فلانی انجام داد، سریع جواب گرفت؟" پاکیهایی دارد.
یک جوانی، جوان عزیزی از بچههای مدرسه تعالی که دچار سانحه هم شدند، خدا انشاءالله بهشون سلامتی هم بده. پارسال آمدند گفتند که "من این قضیه ازدواجم مشکل دارد." بهشون نماز استغاثه حضرت زهرا سلاماللهعلیها را عرض کردم. دکتر، هفته پیش بود، حرم حضرت عبدالعظیم ایشون را دیدم. گفتم: "قضیه ازدواج." میخواستم به شما بگم، یادم رفت: "من یک بار خوندم، درست شد." البته با دل شکسته. گفت: "یک روزی دلم شکست و نشستم تو خونه، نماز استغاثه خوندم. مشکل حل شد." خب چرا من صد بار میخوانم، حل نمیشود، درست نمیشود؟ یک گیری است دیگر. یک جای کار مشکل دارد. این همان عقوبتهاست. یک جایی یک دلی شکستم، یک جایی یک آسیبی زدم. در برابر یک احسانی، بدی کردم. از یک نعمتی در مسیر معصیت و آزار و آسیب استفاده کردم. شمایی که نعمت زیبایی را خدا بهت داده، نعمت دلبری را خدا بهت داده، مراقبت بکنی یک وقتی با این (تیغ) سر کسی را نبری! چه فتنهها میشود تو زندگیها! چه آسیبها وارد میشود!
بیان جذاب زنانه که تو داری، لطافت کلامی که داری. بعضی ماشاءالله لفظ قلم صحبت میکنند، دلبری میکنی. خوشحال هم هستی که مثلاً (آقا) را تونستی تور کنی. شده الان یک ابزار مارکتینگ. جذابیتهای این خانم تماس میگیرد، جنس قالب میکند. باهاش تو عکسها به خاطر این جذابیت زیبایی این خانم، مرد توجهش جلب میشود به اون ماشین لباسشویی، به اون چه میدانم پودر فلان. ارتباط برقرار میکند. یعنی اون چیزی که میکشد این جاذبه جنسی است. خوبی خانم، ابزار شده! یک تله! حیف تو نیست که خودت را تله کردی برای به دام انداختن بندگان خدا؟ وقتی تله بشی، خدا با اینطوری با تو میکند. این یکی. پس اولی این بود که احسان میکنی، به جای احسان بدی میکنی.
دومیش چیست؟ «لا تبغی علیه و هو یبغی علیک». تو بهش ظلم نمیکنی، از حدود تجاوز نمیکنی. تو احترامش را نگه میداری. تو پشت سرش نمیگذاری غیبتش بشه. هر وقت کسی دارد در موردش بد میگوید، دفاع میکنی. او با تو این کار را نمیکند. پشت سرت بد میگوید. هر وقت که غیبت میشود، دفاع که نمیکند، دو تا هم روش میگذارد؛ دم میدهد، دمنده، دم میدهد! یعنی طرف یک کلمه گفت، او میرود کنار تو یک چیزی میگوید که باز یکی دیگه بگه. "خوشت آمد! آها؟ آره آره. فلان چیز، آقا فلان مسئلهاش را خبر نداری؟ پس تو بگذار اون را بگم!"
این هم اونجایی است که خدا عقوبت سریع میکند. اینها گرفتاریهای زندگی ماست. اینها چالهچولههای ماست. توی اینها افتادیم. دعا بالا نمیرود، نماز استغاثه اثر ندارد، رشد معنوی نداریم. مشکلات و آسیبهایی که به ما دارد وارد میشود، به دیانتمان آسیب میزند. نمیگویم مشکلات برطرف بشه؛ مشکلات لزوماً نباید برطرف بشه. خیلیهاش البته زائد است توی زندگی ما. فرایند طبیعی نداشته رخ دادنش. چگونه باید برطرف بشه؟ بعضیهاش هم نه، فرایند رشد. نمونه اونها باید باشه. ولی مسئله این است که این ابتلاست، نباید جوری باشه که به اخلاق من آسیب بزنه، به اعتقاد من آسیب بزنه. یک گیری دارم که این مشکل من را رشد نمیدهد. اون گیر همینه، عقوبت خداست. این عقوبت که بره کنار، حل بشه، اون وقت همون مشکل نردبان ترقی من میشود. با همین بیماری لطافت پیدا میکنم، دل شکسته پیدا میکنم، عروج پیدا میکنم. مراتب معنویت برایم حاصل میشود. پردههایی از قلبم کنار میرود. همین بیماری، همین جسمی، همه مشکل خانوادگی، دروازه فیض و رحمت خداست. ولی من یک کاری میکنم مشکله میماند، (همزمان) اون دروازه فیض و رحمتم بسته میشود. این بدبختیه دیگه. اون دروازه فیض و رحمت بسته میشود. این مشکل من را رشد نمیدهد. روز به روز اخلاقم بدتر، حالم بدتر. دیگه حال نماز ندارم. نمازام دارد عقب میافتد. بعضیهاش دارد قضا میشود. انگیزه دیگر برای مراعات مسائل شرعی ندارم. دلخورم از خدا. کم کم دیگه تو بحث حجابم و موسیقی و محرم و نامحرم و خوراکم و اینها دارد خودشو نشان میدهد. دارم شل میشوم، بیپروا میشوم. این اثر چیست؟ خدا عافیت را از انسان برداشته. عافیت چیست؟ عافیت به این نیست که مشکلت حل بشه. عافیت به اینه که خدا ازت دفاع کنه در مشکلات. حالا اون دفاعی که از آدم میکند در مشکلات، یک و به حل مشکل. یک وقتی به اینه که نمیگذارد اون مشکل بهت آسیب بزنه. نمیگذارد به اخلاقت، به رفتارت، به ایمانت آسیب بزنه. این اون دفاع خداست. این اون عافیت. اون عقوبت است که میآید، این عافیت کنار میرود.
عقوبت چرا میآید؟ فرمود: تو چهار تا چیز عقوبت خیلی سریع میآید. اولشون وقتی بود که احسان میکنند، بدی میکنی. دومین وقتی بود که بهت ظلم نمیکنند، ظلم میکنی. انتقاد به حقی کردند، مطلب درستی گفتند. هم حرفه خوب بود، هم خوب گفتند. درددلهایی میکنیم.
این هم باید بگویم، واقعاً به حق و انصافاً از خیلی از انتقادهایی که به ما میشود واقعاً باید تشکر کرد. واقعاً دستشان را باید بوسید. انتقادات به جا، درست، نحوه گفتن درست، مطلب درست. حالا گاهی یک مطلبی را اشتباه گفتیم، نقل غلطی بوده، گاهی تحلیل غلط بوده، گاهی بیانمان غلط بوده. این دلسوزی است. این تذکر است. این توجه به اینکه دوست داریم عیب طرف برطرف بشود. چون پیشرفت او را پیشرفت خودمان میدانیم. دوست نداریم کارش آسیب ببیند. هنرمندانه در صدد رفع این مشکل است، نه اینکه بگردیم یک چیزی پیدا کنیم، یک حرف مفتی بزنیم (فقط) یک یک جایش را یک چیزی. خودمان هم حالمون نیست چی میگوییم. همین را هم میاندازیم (فقط). پاسخ هم داده، پاسخ را باز محل نمیگذاریم. گوش احترام اون پاسخ را هم نمیکنیم.
اون حالتی که آدم یک کسی دارد خیرخواهی میکند، دلسوزی میکند، یک انتقاد درستی دارد میکند، ولی من چیکار میکنم؟ من ظلم میکنم. در پرورش او خیرخواهی کرد، دارد به من میگوید که: "آقا این زیر قبای شما، زیر عبای شما گلی شده. عبات روی زمین است. حاج آقا، عبای شما روی زمین است!" فلان فلان شده. داشتیم موارد این شکلیها که در تذکر او برمیگردد. یک چیزی میگوید. آئینه چو نقش تو بنمود راست خود شکن، آئینه شکستن خطاست. او دارد خیرخواهی میکند. او ظلم نکرده بهت. تو ظلم میکنی بهش. اینجا عقوبتش سریع است. همسری که هیچ وقت در ادای وظایف نسبت به تو کوتاهی نکرده. تو نسبت به وظایف کوتاهی میکنی. این خیلی کتک دارد. این (کتک) ش سریع. این روابط ما همینه دیگه. روابط اجتماعی ما پر از این حق و حقوق است. اینها اون بخش سخت داستانه. نماز خواندن که سختی نداره. اینکه میبینم حرفی که دارد میزند درسته، انتقادش درسته، چیزی که از من میخواهد درسته، زیر بار نمیروم، اعتنا نمیکنم. این از اون مواردیه که او ظلم نکرده، من ظلم میکنم و اینجا عقوبتش سریع است.
مورد سوم: «رجلٌ عاهدتَه علی أمرٍ و غدر بِک». یک عهدی میبندی، آن مورد سوم وقتی که یک عهدی بسته میشود، یک نفر به اون عهد وفا میکند، اون یکی خیانت میکند. قرار و مدار با همدیگه میگذارند. این پای عهدش هست. این همه را انجام داده. این همه را ادا کرده. اثر اینکه جدی گرفت این تعهد و این پیمان را. مثلاً طرف رفته ماشینش را فروخته، زیر قرض رفته که این پول را برساند به شما بده که شما فلان کنید. او کار را انجام میدهد، تو انجام نمیدی. میزنی زیرش، خیانت میکنی. این از اون مواردی است که عقوبتش خیلی سریع است. کتک دارد. کتکش هم دور نیست، نزدیک است.
خب این مردم، مردم که چه عرض بکنم. این جانوران اسرائیل، مصداق همه اینها هستند دیگه. احسان کردن مردم فلسطین به اینها، جا دادند. اینها اومدن مهمون فلسطینیها شدند. بعد دونه دونه اینها را بیرون کردند. فلسطینیها به اینها ظلم نکردند. به اینها تعدی نکردند. اونها به اینها تعدی کردند. هی خانههای اینها را خراب کردند، شهرکسازی کردند. تعهد بستند با همدیگه. فلسطینیها به تعهد عمل کردند. اسرائیلیها عمل نکردند. پیمانشکنی کردند. خدا انشاءالله نابودشون کند. خدا بگونهای کند این جانورانی که این عالم را به فساد کشیدن. رهبر انقلاب تعبیر خیلی قشنگی داشتند. فرمودند: "اون روزی که رژیم صهیونیستی از این منطقه ما حذف بشود، آرامش و امنیت و صلح و صفا و رفاقت برای منطقه حاکم میشود." مثل پیادهروی اربعین. کل این منطقه خاورمیانه، اون رفاقت، همانطور که صدام وقتی رفت، نشان دادند مردم ایران و عراق چقدر با هم خوب شدند. این رژیم صهیونیستی و دست آمریکا از این منطقه برداشته بشود، همه منطقه با همدیگه همان رابطه را دارد.
سرمنشأ تمام بدبختیهای ما تو این منطقه، همه این جنگها، همین درگیریها، شیطان کینهها به هم انداز (کاشتِ کینه)، نفرتها، جاسوسیها، ضربههای اقتصادی که به همدیگه میزنند، بدخواهیها، اختلافات، تفرقهها، اختلافات مذهبی. اون که نباشه، اینجا همه با هم خوبند. هیچ مشکلی نیست. مردم منطقه، حتی داخل خودمان را هم به جان هم میاندازد، دوقطبی میکند. اونوریا، اینوریا، داستانهایی که درست میکند. میگوید: "بروید عمامهها را بپرانید!" جوان سادهلوح از همهجا بیخبر و جاهل میدید ده تا کلیپ در آمده، اینم راه میافتد تو خیابان. تقدیر حمام به تو میرسد، آخه نادان! اصلاً میدونی کار چیه؟ این قداست این عمامه میدونی چیه؟ چه آسیبهایی برای تو دارد؟ این چه ظلمی به تو کرده؟ این مصداق همون ظلم نکرده بهش، ظلم میکنی. چیکار به تو دارد؟ این بنده خدا دارد رد میشود. اصلاً تو از فکر این خبر داری؟ این همجناح توئه؟ ضد توئه؟ کجا بوده؟ چیکار کرده؟ از چی این خبر داری؟ میشناسیاش مگر؟ مگر میدونی سابقهاش چیه که اینطور دارد باهاش برخورد میکند؟ کی میاندازد اینو؟ این جوان که همون روحانی که عمامهاش را این انداخته، برمیگشت به این بچه محبت میکرد، همون بچه جذب مسجد میشد. به کرات داشتیم موارد این چنین. تحریک شده. کی تحریک کرده؟ این شیطان بزرگ.
اون روزی که دست اولاً اسرائیل نابود بشود در این منطقه انشاءالله به همین زودی و دست آمریکا قطع بشود تو این منطقه، چقدر با هم خوبند. کینه و کدورتی نیست، دشمنی نیست. مبدأ شر و فساد این رژیم صهیونیستی است و انشاءالله بر اساس این سنتی که امیرالمؤمنین، وصیت پیغمبر به امیرالمؤمنین، امیرالمؤمنین نقل کردند، انشاءالله عقوبتش سریع خواهد بود. به هشتاد سالگی خودش را نخواهد دید. خیلی نمانده از رژیم صهیونیستی. برنامهاش آخرش مشخص است. خدا گذاشته وقت خوبی پرونده اینها را تموم بکنه. قشنگ قلدرشون را، فریاد نعره مستانشون را بزنند. نتانیاهو تازگی برگشته گفته: "ما این جبهه دشمن را غلبه میکنیم حتی اگر خدا با اونها باشه." یکیشونم زیر توییت رهبری توییت کرده که: "شاید خدا با شما باشه ولی علم با ماست!" اینجا نقطه نمرودی داستان که خدا میخواهد با پشه نابودت کنه. اینجور صدا، اینجور قلدریا در طول تاریخ هم موارد متعدد بوده که به این ادبیات که میرسیدن دیگه خدای بزرگ مدل قشنگی پرونده اینها را جمع میکرد. کارشون تموم شد. پس این هم شد مورد سوم.
و مورد چهارم: «و رجلٌ وصل قرابته فقطعه.» مورد چهارم کسی است که صله (رحم) دارد با دیگران، وصل نمیبُرد. این خودش را سوا نکرده، جدا نکرده. وظایفی که دارد ادا میکند. این دعوت میکند اونها را خونشون، ایام عید؛ اونها دعوتش نمیکنند. این میرود مراسم ختم فامیل و فامیلهای اون (فامیلهای او)، اونها نمیآیند مراسم فامیل و فامیلی این. توجه دارد به تولد اون و عروسی اون و فلان و فامیل. حوادثی که توی فامیل رقم میخورد، واکنش مثبت نشان میدهد. تبریک میگوید، هدیه میفرستد. طرف مقابل نه تبریکی، نه هدیهای. این هم جزو مواردی است که عقوبتش سریع است. زود نابود میکند. سرعت عقوبت خیلی بالاست. این چهار تا اون مواردی است که کتک دارد. کتکش هم سریع است.
انشاءالله خدای متعال ما را اهل هیچ کدوم از این چهار تا قرار نده و به ما عنایتی بفرماید که از این موارد دور باشیم و بنده استانداردی باشیم که خدا و اهل بیت معرفی کردند و میخواهند. و تربیت بشیم پای این معارف و این حقایق که هیچ جای عالم اینها پیدا نمیشود. این معارف ناب و زلال هیچ جای عالم نیست. فقط اینجا در درگاه محمد و آل محمد پیدا میشود. انشاءالله که خدای متعال ما را شاکر این نعمت قرار بده و در مسیر عمل به این حقایق و معارف ما را موفق بفرماید. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...