‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابی عبدالله علیه السلام قال امیرالمومنین علیه السلام: "لمتان، لمه تو من الشیطان و لمه تو من الملک. فلمه الملک الرقه والفهم و لمه تو شیطان حوبُ الغصوه."
باب هفتاد و ششم را آغاز میکنیم. باب و تحریم قساوت قلب؛ قساوت قلب را تحریم کردهاند، حرام است قساوت قلب داشتن. ح اخلاقی و معنوی و ربا نیست.
در واقع امام صادق (ع) از امیرالمؤمنین (ع) روایت کردند که "لمتان لمتان من الشیطان و لمه من الملک". لمه، آن حالت در واقع نزدیک آمدن و اتصال و اثرگذاری است. این شکلی مثلاً بخواهیم ترجمه کنیم، چیزی که با چیزی تماس پیدا میکند و ملاقات پیدا میکند و ارتباط و اتصال را پیدا میکند، مجموع اینها را میشود بهش گفت لمه. ما دو جور لمه داریم، دو جور اتصال و ارتباط و اثرپذیری داریم از بیرون، از خودمان. یکیش از شیطانه و یکیش از فرشته. "فلمه الملک الرقه". این حالا آن تلنگر هم میتواند باشد، آن ضربه خفیفی که به دل آدم میزند، الهام، هر چیزی، آن اثر و کنش ماورایی و غیبی. اگر از جانب فرشته باشد، اثرش چیست؟ این را از کجا بفهمیم که اینها شیطانی است یا ربّانی؟ از اثرش. آن الهام شیطانی یک اثری دارد، الهام فرشته و ربّانی یک اثر دیگری دارد.
الهام فرشته اثرش "الرقه و الفهم" است. دل میشکند، رقیق میشود، لطافت و فهم. یک دری از درهای حقیقت به روی انسان باز میشود. یک حقیقتی را میفهمد؛ لطافت و فهم. این از جانب فرشته است. از جانب شیطان چیست؟ "از سهو و القسوه". کنش غیبی شیطانی اثرش این است که آدم حواسش پرت میشود و قساوت پیدا میکند، سختدل میشود. شکستگی در برابر وقایع و حوادث برایش حاصل نمیشود؛ آن حالتی که در برابر مسائل مختلف از خودش یک کنشی و لطافتی و شکستگی نشان میدهد.
آدم بچه یتیم میبیند، چه واکنشی نشان میدهد؟ این قضایای فلسطین را واقعاً آدم لطیف نمیتواند نگاه کند این صحنهها را. این چیزهایی که در مورد کودکان است، اصلاً حتی تصورش حال آدم را بد میکند؛ بچههای معصوم، عروسکهایی که در دستشان است، زیر آوار. گاهی بدنشان سوخته، بدنشان قطعهقطعه شده. گاهی اینها را در کفن میگذارند. کفنشان به اندازه یک توپ فوتبال است؛ یعنی از این بچه مجموع چیزهایی که جمع کردهاند، آنقدر بوده. چه شکلی میشود آدم اینها را ببیند؟ وجودش شعلهور نشود؟ دل آدم نشکفد؟ آدم لطیف این شکلی است. ولی قساوت با آدم چهکار میکند؟ عادی میشود، طبیعی است، حسی ندارد، معمولی نگاه میکند، از آسیب دیدن دیگران حسی و فهمی ندارد.
الان همین فیلم گرفتنی که فیلمی که گرفتهاند و منتشر کردهاند از این بانوی روانی؛ بانوی روانی ایرانی در دانشگاه علوم و تحقیقات. حالا انشاءالله روانی بوده دیگر، یعنی انشاءالله بیماری در حد بیماری عقلی بوده، انشاءالله بیماری روحی نبوده. انشاءالله این خانم بیمار روانی بود اینطور حرکت شنیعی انجام داد. آنهایی که فیلم گرفتند و ایستادند و نگاه کردند و فیلم گرفتند، اینها سالماند؟ کدام روانی است؟ آنها که روانیترند. آن دیگر مشکل جسمی که نداشته که، آن هم متارکه کرده، اختلال روحی روانی داشته. گوشیاش را درآورده از این زن فیلم گرفته، آن دیگر بیماری روحی است دیگر. آن کسی که این فیلمها را منتشر کرده، آن چی؟ آن که خیلی بیماری روحیاش بیشتر است.
چطور ما اینها را نمیبینیم؟ آقا بوده، خانم بوده، هرکی بوده، این قساوت است. بعد آن همسر سابق این خانم که متارکه هم کرده، به خاطر بچههایش، بهاری، زن را فامیل میشناسد، همسایه میشناسد، محل کارش، دیگرانی میشناسند او را. این برای بچههای این زن بد میشود. این مرد سر تا پا شرم شده از اینکه این زن، بانوی روانی ایرانی، این حرکت زشت را انجام داده. دلش برای آن بچهها میسوزد که آنها چه گناهی کردهاند؟ اینطور لگدمال شهوتهای گوناگون و کثیف بخواهند بشوند. شهوت فالوور، شهوت خبررسانی، شهوتهای سیاسی، عطش ضربه زدن به نظام اسلامی، شریعت اسلامی، دهنکجی به قانون جمهوری اسلامی، به آخوندها. از این قبیل مسائل.
اگر یک ذره لطافت در وجود شما باشد و قساوت همه وجودتان را نگرفته باشد، اینجور وقتها با هر کی هم که بخواهید تسویه حساب بکنید، لااقل چهار تا چیز دیگر هم میکنید. این آدم عریان شده، شاید کس و کاری دارد، شاید دیگرانی هستند بابت این. حالا بماند که نفس این کار حرام است، نفس این کار قبیح است. یعنی چه آوردهای برای تو دارد که یکی دیگر وسط خیابان عریان شده؟ چه لذتی برای تو دارد که این را منتشر کنی همه عالم ببینند؟ حتی آن کسی که نگاه سیاسی هم ندارد، آن هم مؤاخذه میشود بابت این کار. برای چه این را این شکلی منتشر میکند؟ آنجا یک لحظه یک چیزی در وجودش میگوید: «فیلم بگیر. فیلم بگیر، پخش کن. پخش کن.» شیطان که کار سهو و قساوت است، قساوتش هم همین است.
این دارد با دست خودش خودش را نابود میکند، آبروی خودش را میبرد. حالیش نیست. یک نفر بایستد سر خودش را ببر. فیلم میگیرید؟ با عطش مخابره میکنید؟ یک نفر خودسوزی کند، میایستید فیلم میگیرید؟ خیلی بیرحمید، خیلی کثیفید اگر اینطور! حالا بعضی گفتند: «آقا، در فیلم بخش قشنگش به این است که پسرها به آن خانم نگاه نمیکردند.» خب درست هم هست. کیفیت ندیدم که بخواهم با همه جزئیات. ظاهراً آنقدری که حالا دیده میشود و اینها فهمیده میشود، پسرها نائیستادهاند دید بزنند این خانم را، بانوی روانی ایرانی.
ولی واقعاً همینقدر کفایت است؟ یعنی اگر یک نفر خودسوزی هم بکند کنارش رد بشویم؟ «چی شده؟» آنقدر آستانه حساسیت ما افول کرده و ضعیف شده؟ حسگرهایمان آنقدر خراب شده در برابر گناه؟ البته گناه فقط اینها نیست ولی جاذبه جنسی طبق همان روایتی هم که نقل شده از حضرت علیهالسلام که در گفتوگو با ابلیس، ابلیس به حضرت یحیی گفت که: «من توری بهتر از زن ندارم.» معنایش این است که جاذبه جنسی قویترین اهرم و ابزار قدرت ابلیس است. خدا تکویناً در وجود زن جاذبه قرار داده، میکشد مرد را به سمت خودش. در اندامهای زن، در جاذبههای زن، در لطافت، کرشمهها... در او جاذبههای جنسی خدای متعال قدرتی قرار داده که قویترین مردها اینجا زانویشان شل میشود، تسلیم میشوند. و شیطان از این استفاده میکند، از این ساختار خلقت به نفع خودش بهرهبرداری میکند. لذا امروز هم بهترین حربه در دست دشمن همین است. اینی که از هر منکری این بدتر است. که حالا مثلاً بگوییم: «آقا، اختلاس چیست؟ و فلان چیست؟ و فلان چیست؟» نه، آن آسیب عینی و شفاف و واضح به جسم و روح و فرهنگ و اخلاق و سیاست و همه چیز، همه منافع شما را با این اهرم و با این تور دارد چپاول میکند دشمن خونی شما.
دشمنی که اگر بتواند بمب سنگرشکن میزند، پنجاه هزار تا زن و بچه و کودک و مرد و پیرمرد و اینهای شما را میکشد. الان دستش نمیرسد، اینجوری دارد قتل عامتان میکند. و این بیحس بودن چیز بدی است. یک طرفش به بیغیرتی برمیگردد، یک طرفش به قساوت برمیگردد. قساوت باعث میشود که آدم دیگر نسبت به این حسگرهای آدم خراب میشود. صحبت اینه. خلاصه در قساوت حسگرهای آدم خراب میشود. آدم لطیف حسگرهای قوی دارد. خیلی عجیباند آدمهای لطیف. خیلی چیزها را حس میکنند، میفهمند، نسبت به آن واکنش نشان میدهند. یک چیزهایی برایشان مهم است، اصلاً دیگران درکی از آن ندارند. یکی از علما مقید بود از سوپرمارکت محله خودشان خرید میکردند. بهشان گفته بودند: «آقا، مثلاً آن سوپرمارکته سر میدان شاید ارزانتر هم بدهد، مشتریاش بیشتر است، سر راه است. این در کوچه است و این اینجا مغازه راه انداخته، امیدش به این بوده که اهل محل میآیند ازش خرید میکنند. این امید این را ناامید نکنیم.» بابا، یک چشم دارد به مردم محل. این چشمش به این است که ماست جای دیگر دستمه، بیایم از جلوی این رد میشوم، دلش میشکند، یک جوریش میشود. بابا، چه لطافتی! تو نشستی فکر اینجا را کردی که یک ماست جای دیگر را دستت ببیند دل این را؟ مؤمن این است، فهم پیدا میکند. آن بارقه ربانی وقتی به قلب مؤمن میخورد، این شکلی میشود. اینطور لطیف میشود، حسگرهای دقیق و عمیق پیدا میکند. خیلی چیزهای دیگر را میفهمد، خیلی زوایای دیگر را توجه میکند. قساوت نه، اصلاً نمیفهمد. برای چه باید این بد باشد؟ مگر مشکلش چیست؟ مگر چی میشود الان؟ مگر ما اینطور کردیم، چی شد؟ زن و مرد با همدیگر دو ساعت، سه ساعت در همدیگر لولیدند و اینها آرایش کرده و نیمهعریان و اینها مست و خب، مگر چی شد؟ خب، مگر چی میشود؟ این دل درکی از این ندارد که خب، مگر چی شد؟
مؤمن لطیف یک ذره غبار به دلش مینشیند، همه عالم برایش تیره و تار میشود. آن داستانی که چند بار عرض شده از مرحوم علامهحسنزاده رضواناللهعلیه تشری زده بودند به فرزندانشان و اینها که دیگر مفصل است؛ نمیخواهم دوباره اشاره کنم. از آمل میآید تهران، از تهران میرود تبریز خدمت مرحوم آیتالله سید محمد حسن الهی، برادر علامهطباطبایی. میگوید: «هر کار کردم آرام نمیشدم.» از این بچهها عذرخواهی کرده، استغفار کرده، برایشان بستنی خریده، اسباببازی خریده. آرام نمیشود. «چه کاری بود من کردم؟» ادامه داستان و مطلبی که مجموعه الهی از قول آقای قاضی نقل میکند. اینها لطافت. یک نگاه حرام، یک کلمه نابجا، یک لقمه شبههناک، یکم آلوده، مجلسی که یکم سنگین است، یکم اختلاط است، یکم فضایش باز است، زیر و رو میکند.
حالا این را تا مدتها. مرحوم شهید مطهری رضواناللهعلیه استادی داشتند، مرحوم شیخ علی شیرازی که خیلی مسلط به نهجالبلاغه بود. شب جمعه نشسته بودیم و ابیاتی. یکی خواند، آن یکی خواند، آن یکی خواند. از حافظ هم چند بیتی مرحوم شیرازی خواند. سحر یکم دیرتر بلند شد مرحوم آقای شیرازی. مثلاً اگر قرار بود یک ساعت به اذان بلند شود، ۴۵ دقیقه به اذان بلند شد. پا شد هایهای گریه. گفتم: «چی شده آقا؟» فرمود: «دیدی چی شد آقای مطهری؟ شب جمعه شعر خواندیم، کراهت دارد.» حالت بحث در مورد اینکه شب جمعه چه شعری کراهت دارد؛ هر شعری است، یا اینجور اشعار عارفانه و الهی و اینها منظور نیست. شب جمعه شعر خواندیم، کراهت دارد. سحر آقا خواب ماندیم، دیر پا میشویم. نماز صبحمان را میخوانیم. خیلی خوشحالیم، شاکریم که الحمدلله قضا نشد. خدا را شکر ۱۰ دقیقه به طلوع پا شدیم. امروز روزهای دیگر سه دقیقه به طلوع پا میشدیم. اینها تفاوت قساوت و لطافت. آدمی که لطافت دارد، یکم دیرتر پا میشود، میفهمد این چوب بود. یکم حالش ضعیفتر است به نسبت شب قبل، میفهمد این چوب بود. خدا سنگین دارد با ما برخورد میکند. سبحانالله. خدا امشب سرسنگین است. کی میفهمد؟ کی حالیش است؟ خدا کی با ما سرسنگین است؟ و کیها با ما با روی گشاده برخورد میکند؟ رقت و فهم. آن لطافت به شکستگیهایی دارد، رقتّی دارد و فهمی دارد. حسگرهای قوی در انسان ایجاد میشود. خدا همچون لطیف است، درکش خیلی، "و هو لطیف الخبیر". خود خدا از همه لطیفتر. با همین تعبیر، حالا تعبیر قشنگی هم نیست، ولی معنا را میرساند. خدا حسگرهایش از همه قویتر است. یکم آنوری میشوید، سریع واکنش نشان میدهد. یکم سرسختی میشوید، یکم دیر جواب میدهد، یکم کند میآیید، یکم من و من میکنی، این دست آن دست میکنی، این پا آن پا میکنی، حالش است، حواسش جمع است و سریع هم اثر نشان میدهد. ولی خب، دیگر خوبیش این است که این خدای لطیف کریم هم هستی. یا کریم و یا رب! اگر کریم نبود که دیگر بیچاره بودیم. غفور هم هست، رحیم هم هست، رؤوف هم هست. و اینها باعث میشود که واکنش نشان نمیدهد. میفهمد، خیلی هم خوب میفهمد، خیلی هم کامل میفهمد، حواسش هم به همه چی هست. ولی حالا حالاها نمیزند و آنقدر نمیزند که ماها خیالات برام برمیداریم که «کَانی لازَند ولی انگار کار بدی نکردم، هیچی نشد.»
یک کلمه جابجا شد، عوض شد. واکنشها و رفتارهای خدا با تو کلاً عوض شد. خیلی عوض شد. آن کلمه را که گفتی، خیلی عوض شد. تو فلان واقعه الحمدلله گفتی یا سکوت کردی یا یک «هی» کشیدی؟ یعنی مثلاً دیگر، حالا چی کار کنیم؟ خیلی فرق دارد. خدا خیلی حالش است. خیلی حواسش جمع است. اینجا تو این قضیه حواست به کی بود؟ از کی تشکر کردی؟ از کی دیدی نعمت را؟ چی گفتی؟ دقیقاً چی گفتی؟ یک ذره توش دروغ باشد، یک ذره توش ریاکاری باشد، یک ذره توش تملق باشد، غلو. آدم لطیف به اینها واکنش نشان میدهد. «این یک کمش دیگر زیادی بود. باید ادب میکردم، تنبیه میکردم. اینجایش دیگر زیادی بود. آن یک کلمهاش دیگر اضافی بود توی فلان تحلیل سیاسی خودم. آن یک کلمهای که گفتم دیگر اضافی بود.»
آدم لطیف خیلی حواسش به اینها جمع است. این میشود رقت و فهم. آدم قسی هم که در برابر لطافت، قساوت. لطافت اصلاً نمیفهمد، اصلاً حسی ندارد، حسگری ندارد. «مگر چی شد؟ خیلی دیگر شما پرشور و برش میکنی. خیلی دیگر داریم تندروی میکنیم. خیلی دیگر داریم سخت میگیرید. الان من با این نامحرم گفتم، خندیدم، مگر چی شد؟» آدم باید روابط عمومی قوی داشته باشد. آدم باید لطافت داشته باشد تا بفهمد. لطافت نداشته باشی، نمیفهمی. اصلاً چی گفتند؟ آن لطافت را صدیقه طاهره دارد که آن رقت و آن فهم، آن حسگر قوی. طرف سن و سالی ازش گذشته و نابیناست، حجاب میکند فاطمه زهرا (س) در برابر او. لطافت و اجازه نمیدهد در حضور یک مرد نامحرم وقتی روبرو شده با یک مرد نامحرم بیحجاب باشد. «آقا، نمیبیند.» «باشه، نمیتواند.» این این حریمی که وارد شده. لطافت او خیلی اینها دقیق است. البته خب به هر کی هم تکلیف نیست. حالا آن مسائل، آن چیزی که وظیفه عمده همه مسائل شرعی را رعایت کنیم. اینجا خب دیگر تکلیف شرعی هم نیست. بله. ولی اسمش نمیشود گذاشت افراط و تندروی. میخواهد برای پیکرش همون چهار نفری هم که هستند در دل شب هم قراره تشییع بشود. عملاً تشییع بیرون از منزل هم که نیست. بر اساس نقلهای معتبر و متعدد، صدیقه طاهره در اندرونی منزل خودشان دفن شده. ولی: «این بدن من رو میخواهم روش روپوش بیندازند، حجم بدن دیده نشود. تابوت برای من درست کنید.» تابوت را میآورند. اولین بار است که بعد از رحلت رسولالله خنده به روی لب صدیقه طاهره مینشیند. «مرا راضی کردی با این کاری که کردی.» به اسما میفرماید که: «خدا راضیات کند، مرا راضی کردی.» دغدغه صدیقه طاهره این است که وقتی که میخواهم دفن بکنم، پیکره نازنین پیکرم چیزی از آن نمانده. ناحلت الجسم شده. امام صادق فرمودند: «مادر ما سارت کالخیال.» یک شبح بهجا مانده. ولی این لطافت به نحوی که حساس نسبت به اینکه یک وقتی همان ساعت، همان لحظه در همان تاریکی، ولو نامحرمی نیست، ولو نامحرمی هم که هست چشم به این مسائل ندارد، نگاه نمیکند. در آن تاریکی، در آن شب خودش اذیت است. آن لطافت او. مامان یک زن برای بعد از وقتی که اصلاً در این دنیا نیست، پیکری است که اصلاً روح مفارقت کرده. اذیت میشود از اینکه از الان تصور این را بکنی که پیکرش روپوشی که رویش است، حجم بدن دیده بشود. نالطافت. اونی که درک از این چیزها ندارد، مبتلا به قساوت است. شاخص لطافت اهل بیت است، حسگرهای آنهاست. جایی که واکنش نشان میدهند، واکنش مثبت، واکنش منفی. نسبت به امری رنجیده میشود، نسبت به امری خوشحال میشود. اینجا همین که (اسما) زحمت کشیده، تابوتی فراهم کرده برای صدیقه طاهره، حضرت زهرا سلاماللهعلیها خوشحال میشود. دیگر حالا آن لطافت با آن لطافت مطلق چه کردند واقعاً در این ایام بعد از رحلت رسولالله؟ ایام فاطمیه است. همینقدر فقط مروری داشته باشیم که با آن لطافت مطلق که از این دیدهشدن حجم بدنش در آن دل شب موقع تشییع آزرده بود، در بین این کوچهها و در بین در و دیوار چه کردند با این بانو؟ چقدر سخت بود برای صدیقه طاهره این چیزهایی که رقم خورد در این تقابل با این نامحرمها.
خدا انشاءالله به آبروی صدیقه طاهره بر عذاب ظالمین او بیفزاید و قلب نازنین و مطهر و لطیف او را از ما راضی بکند که هر دلی که فاطمه زهرا از آن راضی بشود، پیغمبر و حق تعالی از آن دل و از آن شخص راضیاند. انشاءالله که مورد رضایت زهرای مرضیه باشیم، مورد توجه و دعای صدیقه طاهره باشیم. ولایت او را خدای متعال به ما هم لطافت عنایت بفرماید، صدق و اخلاص عنایت بفرماید و از این قساوتها ما را خارج کند انشاءالله.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...