‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم
باب هفتاد و هفتم جهاد با نفس را آغاز میکنیم: «باب تحریم ظلم». این باب در مورد ظلم و مباحث مرتبط با ظلم است که در این باب مطرح شد؛ چندین روایت و روایاتی است که به همین مباحث مرتبط با حقالناس و ظلم و اینها پرداختند که خب، بحث بسیار مهمی است.
«عن ابی عبدالله علیه السلام: ما من مظلمت اشد من مظلمه لا یجد صاحبها علیها عون الا الله.» هیچ ظلمی شدیدتر نیست از آن ظلمی که صاحب آن مظلمه، یعنی آن کسی که مظلوم واقع شده، کمککاری برای رفع این ظلم نمیبیند جز خدا. یعنی آن کسی که بیپناه و بیدفاع و بیامکانات است، ظلم به او شدیدتر میشود، قبیحتر میشود و آثار آن ظلم هم شدیدتر است؛ انتقام آن ظلم هم شدیدتر است.
ظلم با ظلم تفاوت دارد. خب، ظلم به یک کسی که به هر حال امکانات هم دارد، یک وقتی هستش که کسی اصلاً به ما ظلم کرده، امکانات هم دارد، از خودش هم دفاع میکند. اینجا هم ظلم قبیح است، اینجا هم خدا ظلم را دوست ندارد. یک وقتی هم هستش که بهش ظلم میکنیم ولی باز هم امکانات دارد، این هم قوی است. یک وقتی هستش که به ما ظلم نکرده، امکانات هم ندارد و بیدفاع، بیپناه، بیامکانات است؛ این دیگر ظلم خیلی شدیدتر است. و هر چی که این ظلم شدیدتر میشود، آن مظلوم در حالت انقطاع شدیدتر قرار میگیرد، انتقامش هم سختتر خواهد بود و خدای متعال آن وقتی که بخواهد انتقام بگیرد، اساسیتر به ظالم ضربه وارد خواهد کرد. اگر این ظلم شدیدتر باشد، انتقامش هم شدیدتر خواهد شد و ظالم را ریشهکن خواهد کرد.
آن چیزی که امروز در غزه و بیروت میبینیم، این ظلم به مردم بیپناه، مردم بیگناه، مردم بیدفاع، مردم بیامکانات است. ظلم به کودک، ظلم به نوزاد، ظلم به بیمار در بیمارستان که زیر تجهیزات اکسیژن وصل است که تنفس کند؛ برق را قطع میکنند، سقف را بر سرش میریزند. این مردم بیدفاع، این شدیدترین ظلم است. یک عدهای در این عالم بیخیال، بیتفاوت، انگار نه انگار. اینها همه (شهری که داریم ظلم) یک عدهای که مشارکت میکنند، مثل این اردوغان ملعون، مثل عبدالله، عبدالشیطان در اردن و دیگرانی که در این منطقه ما (بن سلمان خبیث) اینها مشارکت دارند در این ظلم با این ظالم. اینها همه محکوم به نابودی خواهند بود، نابودی ریشهکن شدن؛ چون در این ظلم فاحش مشارکت دارند. نه فقط ساکتاند، مشارکت دارند میکنند با این ظالم همراهی و همکاری دارند میکنند، پشتش را دارند گرم میکنند، امکانات دارند بهش میدهند، تجهیزات دارند بهش میرسانند، مواد خوراکی بهش میرسانند، سوخت میرسانند، او را سر پا نگه داشتهاند. اینها همهشان ریشهکن خواهند شد. انشاءالله هم نابودی رژیم صهیونیستی را خواهیم دید، هم نابودی و ریشهکن شدن اردوغان را خواهیم دید، هم نابودی و ریشهکن شدن عبدالله هاشمی اردن را خواهیم دید که خیر سرش سید و هاشمیاند. اینها (دیگر نام عبدالله) آل بنیهاشم را همه را اینها مایه ننگاند و هم زوال و نابودی و ریشهکن شدن آل سعود را انشاءالله خواهیم دید. انشاءالله دور نباشد آن روزی که تمام این وقایع رقم بخورد و خدای متعال انتقام این بچههای مظلوم غزه را از تمام این خائنین و ظالمین بگیرد. در رأس همهشان اسرائیل و آمریکا؛ همه این خرابهها و آدمکشیها با تجهیزات آمریکایی رخ میدهد و با شدیدترین حمایت از جانب رژیم خونخوار آمریکا. این میشود شدیدترین ظلم.
حالا در زندگیهای خودمان هم این نمود دارد. گاهی فرزند، گاهی همسرمان است، گاهی زیردستمان است، گاهی یک کارگر بیزبان، بیدفاع و غریب. رفته بودیم ما یک مغازه برای تعمیر گوشی، یک کارگر افغان خمیده بود، جوان بود ولی خمیده بود، پشتش قوز داشت. گوشیش خراب شده بود. گوشی را داد به این جوانی که میخواست (این پشت دخل نشسته بود، جوانِ رشیدی) این کارگر، این جوان افغانِ کارگرِ مظلومِ غریب داشت از او درخواست میکرد که مثلاً گوشی من را تعمیر کن. او هم با اهانت و با تحقیر هی این را له میکرد که نه، برو بیرون، من گوشیت را تعمیر نمیکنم و چه میدانم، فلانقدر بهم پول بدهی هم تعمیر نمیکنم، این گوشی تو اِل و بِل و فلان و... مهاجرِ جوانِ کارگر با یک حالت دلشکسته، غریب، بیپناه هی درخواست میکرد، او هم هی تحقیرش میکرد، هی بیرونش میکرد. این از مصادیق همین روایت است.
بعد ما در زندگی به جاهایی میرسیم که بمباران بلا میشود سرمان، به این در و آن در میزنیم که از کجا داریم میخوریم؟ یک باطنبینی باید بیاید. باطنبین هم نمیخواهد؛ آدم گوشش دراز نباشد، میفهمد از کجا دارد میخورد. ظلمِ یک قوی به یک مهاجر، به یک غریب، به یک بیپناه، به تعبیری ابنسبیل مسلمان، تمکیناش هم آیین، پناه آورده به این مملکت شما. من کاری به بحثهای سیاسی و قانون و اینها ندارم، آن سر جای خودش. حالا میخواهند با مهاجرین چه برخوردی بکنند و اینها را اخراج کنند و برگردانند، آن بحثهای دیگری است. بحث قانون سر جای خودش. ما به عنوان یک مسلمان، یک کسی به این مملکت ما پناه آورده، بیکسوکار، ظلم هم نکرد. همه اینها را لحاظ میکنیم. بله، یک وقتی است که ظلم کرده، یک وقتی خانه ما را دارد میمَکَد، چه میدانم، سوءاستفاده دارد میکند، آن بحثش جداست. آنجا باید برخورد متناسب با این باشد. ولی یک وقتی هم هستش که این کاری نکرده. الآن این چه ظلمی برای تو داشته؟ چون افغانی است، شایسته نمیبینی او را که بهش خدمات بدهی؟ باید تحقیرش کنی؟ چون اینطور مثلاً بدنش خم است، قوز دارد، به حسب ظاهر ویژگیهایش طوری است که مثلاً در نگاه تو حقیر جلوه میکند؟ اینها باعث میشود که ظلم به او روا باشد؟ نه، خدا دارد، صاحب دارد: «لا عون الا الله». خدا را دارد. این زبانش هم زبانی نداشت این کارگر افغان، دفاع از خودش و حرفش را بخواهد بزند. شکسته بسته کلمات سر هم میکرد که مثلاً درخواست بکند و اینها. باز آن جوان تحقیرش میکرد. بیهوده نشان دادیم (توی آن صحنه) به حمایت از این افغانی عزیز و محترم. اینجا سکوت ما هم چوب دارد. وقتی جلوی چشممان دارد ظلم میشود به کسی، نگاه میکنی، این میشود مصداق خذلان: «که وقتی یک مؤمن را خذل مؤمناً خذله الله». وقتی یک مؤمن را در موقعیت کمک رها میکنی، نیاز به کمک دارد، ولش میکنی، خدا هم آنجایی که نیاز به کمک داری، ولت میکند. این قاعده دوطرفه خذلان میشود، قاعده ظلم است. هر طور تا کنی، همانطور باهات تا میشود، سرت میآید. خصوصاً نسبت به این کسی که بیپناه است، غریب است، بیکس است، صدایش به جایی نمیرسد، کسبوکاری را اینجا ندارد، رفیق ندارد، حامی ندارد، پول ندارد، آن چیزهایی که باهاش صدای این آدم شنیده میشود، حرفش شنیده میشود، اینها را ندارد.
در زندگیهایمان گاهی همسرمان مظلوم واقع میشود. همین روایت را در مضمون این روایت جاهای دیگر هم داریم. این را برای تو گفتیم. در همین باب، مرحوم آیتالله فاطمینیا این روایت را قاب کرده بودند، وقتی پسرشان ازدواج کرده بود، داده بودند و این روایت را قاب شده به او هدیه داده بودند که بزند به دیوار و اینطور فرموده بودند: «زن وقتی که به خانه شوهر میآید، هر چه دارد، میآورد و دیگر همه کسوکارش و همه پشت و پناهش در این خانه شوهرش است. این دیگر کسی را ندارد، چیزی را ندارد. اگر به این زن ظلم کردی، میشوی مصداق این روایت، به کسی ظلم کردی که جز خدا کسی را ندارد.» این دیگر آه اگر بکشد، اگر به خدا استغاثه کند در آن وقتی که دلش میشکند، ریشه آدم را میسوزاند.
جایی از این تجربیات نزدیک به مرگ که آقایی بود که خیلی تجربه عجیبی داشت؛ گفتش که این خانم هر وقت دلش میشکست از رفتار آن آقا، آه میکشید و به خدا واگذار میکرد. که وقتی این آقا در آن حالتی که هنگام بنایی از بالا پرت میشود، روحش وارد عالم بقا میشود، دید که یک موجود شبیه گرگ، با بدن خیلی وحشتناک، آنجا نیازی به این موجود هم نیست. یعنی اینها تمثلات است. همان آستانهای که انسان حضور حقتعالی را و قدرت حقتعالی را درک میکند، همان عقوبت و بلاست و آنجا مفر انسان ندارد و دوست میدارد نابود بشود. این «یا لیتنی کنت تراباً» واقعاً آنجا صدق میکند که دوست دارد خاک باشد، دوست دارد هیچ باشد، دوست دارد موجود نمیشد، نبود، در آن لحظهای که خدای متعال مؤاخذه میکند که به چه حقی این کار را کردی؟ در مشت خداست. هیچ راهی ندارد، هیچ امکانی برای دفاع از خودش ندارد. مثل دنیا نیستش که به یک دیواری پناه ببری، توهم کنی که زیر این دیوار در امانی. هیچی نیست آنجا، دستت به هیچی بند نیست، هیچ ابزاری ندارد، هیچ توانی نداری، هیچ حتی چیزی که به حسب توهّم هم برای تو پناه بیاورد و آرامش بیاورد، آنجا نیست. گفت که آن موجود ترسناک با انگشتش به من اشاره کرد، با نهیب که به چه حقی، آنجا اسم همسر ایشان را آورده بود، به چه حقی به فلانی ظلم میکردی، رفتار بد کردی که آن آقا (بهروزم بود به نظرم اسمش) وقتی برگشته بود، تا چند سال به آسمان نگاه نکرده بود از ترس آن موجودی که در آسمان دیده بود. چند تا سگ وحشی به من حمله کردند، ترس نداشتم، چون آنقدر آنجا ترسیده بودم، وجودم هنوز اشباع بود از ترس آن موجود آسمانی، دیگر ترسهای زمینی روی من اثر نمیگذاشت. چند تا سگ درنده بهش حمله کرده بودند، نترسیدم. خیلی عجیب است! اینها همه شواهد صدق این قضایاست. واقعیت دارد این چیزی که او تازه یک لحظه آن هم دیده است و در همچین تمثلی دیده، هنوز به شکل حیوان دیده که میگوید آنجا فهمیدم این اصلاً عمل خودِ من است. چیزی جدا از من نیست. این نمود کار خودِ من است که به این شکل درآمده. این تازه هنوز عمل اوست. هنوز در آن مرتبهای که بخواهد غضب خدا را ببیند، در جلوه فعل الهی و جلوه حضور الهی هنوز وارد آن مرتبه نشده که آن مرتبه قیامتی است.
داستان آنجا خیلی شدیدتر است. اصلاً این عذاب برزخی و این گرفتاری برزخی که این فقط یک لحظه ایشان باهاش مواجه شده بود، این وضعیت دائمی آن کسانی است که ـ معاذالله ـ با ظلم از دنیا رفتند. بر فرض هم که آنجا ثابت باشد تا آخر برزخ در این گرفتاری و در این ترس بمانند. باز وقتی وارد قیامت میشود، این ترس برزخی در برابر آن ترس قیامتی صفر است. یعنی باز آرزو میکنی که برش گردانند به برزخ، با همین حیوان درنده مواجه بشود تا اینکه آنجا بخواهد غضب خدا را ببیند. اینکه یوم مظلوم بر ظالم که حالا روایتش را میخوانیم انشاءالله شدیدتر از روز ظالم بر مظلوم است. روزهای ترسناکی که بچههای کوچک دارند میلرزند از ترس، خیلی شدید است؛ ولی هیچ به حساب نمیآید در برابر آن روزی که این جانوران درندهای که از اینها درندهتر در این کره خاکی ما نداریم، به نام صهیونیستها. هیچ گرگی، هیچ خرسی، هیچ سگی آنقدر درنده نیست. توهین به سگ است اگر صهیونیستها را تشبیه به سگ بکنیم. توهین به گرگ است، کدام گرگ اینطور جنایت میکند؟ کدام سگ اینطور جنایت میکند؟ درندهترین موجودات عالماند. آن روزی که این درندهترین موجودات عالم به خودشان خواهند لرزید، آن روز، روز شدید است. امروز روز شدید نیست، هیچی به حساب نمیآید. این ترسها عادی میشود، طبیعی میشود، تمام میشود. نهایتش کشته شدن است و تمام میشود. آن ترس در حضور حقتعالی وقتی که با جلوه جلالی خودش جلوه میکند، ـ معاذالله ـ همان توبیخش. اصلاً بحث به این نمیرسد که بخواهد کاری بکند، همان فقط آن سؤالی که میپرسد «چرا؟». تمام است. حتی سؤالش را با شدت و حدت نپرسد، معمولی سؤال کند. چون از عمق جان انسان این سؤال فهمیده میشود. اصلاً از بیرون نیست، صوتی ندارد، کلامی نیست، لفظی نیست. از درون جان، آن کسی که از جان تو به تو نزدیکتر است که آنجا درک میکنی و میفهمی که جانت در دست اوست. «نفسی به یدِ» آن کسی که جانت در مشت اوست، از درون جان تو و نزدیکتر از جان تو از تو میپرسد «چرا این کار را کردی؟ چرا به این ظلم کردی؟» او میپرسد برای اینکه بینه بیاوری و میدانی که بینه نداری، توجیه نداری. توجیهت همین جا مقبول نیست، چون میدانی به هر چیزی که بخواهی دستآویز قرار بدهی، او کاملاً آگاه است. اشراف کامل دارد، وجود تو در چنگ اوست. توجیه نمیشود آورد. میفهمی، میبینی هر چه میخواهم بگویم، میفهمم که این پذیرفته شده نیست و همانجا خودم قاضیم برای اینکه ظلم کردم، پاسخی هم ندارم و محکومم. حتی اگر خدای متعال اعلام نکند محکومیت من را.
خیلی لحظات شدیدی است، خیلی، خیلی حالتی که بازخواست میشود، سؤال میشود. و اگر بخواهد حقتعالی به عدلش رفتار بکند، به آن میزانی که ظلم کردیم، آسیب آن ظلم را به خودمان برگرداند، تبعات ظلم را به ما نشان بدهد، خیلی لحظات سنگین و اصلاً انسان فارغ میشود از همهچیز. همهچیز؛ از خودش، از اصلاً هیچ، هیچی دیگر، هیچ درکی (یک ظلم ولو یک ظلم کوچک، ولو ظلم کوچک) چه برسد به این ظلمهای سنگینی که دارد اتفاق میافتد. این آدمکشیها، این جنایتها، آوارهکردنها، آتشزدنها، زندهزنده سوزاندنها، زیر خروارخروار آوارها قرار دادنها. هنوز که هنوز است چند هزار فلسطینی از زیر این آوارها پیدا نشدند. بعد یک سال که از این طوفان الاقصی گذشت، یک سال، یکی دو ماه هنوز پیدا نشدند، هیچ خبری ازشان نیست، چه شدند؟ وقت نمیکنند این حجم آوار را بردارند. چندین سال طول میکشد که فقط این آوار غزه برداشته بشود. حالا ساخته بشود، هیچی! خیلی شدید است. شما الآن تصور کنید مثلاً خیلی همین تصوّرش هم همینجا هم برای ما سنگین است. مثلاً فرض کنید با زحمت و مصیبت و گرفتاری و اینها پنج تا سکه تمام بهار آزادی ذخیره کردیم، پسانداز کردیم، جمع کردیم. بعد بگویند آقا، بابت هر شوخی نابهجایی ـ معاذالله ـ بابت هر شوخی نابهجایی که مثلاً با فلان کس کردی، هر درشتی نابهجایی که با همسرت کردی، با فرزندت کردی. نه فقط دست بلند کنی، سیلی بزنی، بیرون کنی، چه میدانم، ظلمهای شدیدتر، آنقدر در فشار بگذاری که مهریهاش را ببخشد، طلاق بگیرد. نه، همینقدر که مثلاً یک داد زدی، قهر نابهجا کردی، قهر طولانی کردی، دست بلند کردی، میگویند حالا من مثلاً ـ معاذالله ـ بگویند که این پنج تا سکه را بابت این یک دانه توهینی که کردی و به خانومت کردی، تازه به خانومت بدی، بعد به بچهات، چقدر به ما فشار میآید؟ حالا بگویند که بابت هر یک کلمه اینطور، این پنج تا را باید بدهی. بعد به آن کسی که علاقه ای هم نداری و بدت میآید. این جرم در همین دنیاست. آدم وقتی این سرمایه را میخواهد بدهد، گوشی موبایلت را باید بدهی، سکهات را باید بدهی، گوشوارهات را باید بدهی، ماشینت را باید بدهی؛ مثلاً برای اینکه او راضی بشود. بر فرض آقا، بابت یک کلمه، یک توهین، یک کلمه زشت به کار بردم، ماشینم را با این همه زحمت و بدبختی و قرض و قسط و وام، ماشین باید بدهم بابت یک کلمه. چقدر سنگین است! این دنیاست. برزخ و قیامت به مراتب شدیدتر. ماشین را اینجا دادی و رفت، میخری، پول جمع میکنی، زحمت میکشی. آنجا دیگر چیزی نداری.
خیلی عجیب است. یعنی اصلاً واقعاً تصور این عوالم حساب و کتاب مربوط به ظلم، اصلاً پریشان میکند آدم را. اگر آدم بفهمد که آنور بابت ظلم چه خواهند کرد، چیا را میگیرند از ما، تازه آن هم اعمال مقبول را میگیرند. مگر چند تا مقبول پیدا میشود؟ چند تا نماز مقبول؟ چند تا روزه مقبول؟ مقبولهای اینها را میگیرند. نماز را میگیرند، بالاترین سرمایههای من را میگیرد. چرا حالا عمل را میگیرند؟ یک دلیلش این است. حالا دیگر وارد این بحث شدیم، اینجا عرض بکنم، بحث ظلم مربوطه. چرا آنور حساب کتاب با عمل سرمایه حقیقی انسان است؟ عمل انسان، این عمل هم در دنیا سرمایه انسان است، هم در آخرت سرمایه انسان است. در دنیا ما هر چه که میخواهیم حاصل کنیم، با عمل حاصل میشود دیگر. مثلاً اگر یک نفر گوشی خریده ده میلیون، این ده میلیون را از کجا آورده؟ کارگری کرده، زحمت کشیده، عرق ریخته، پول در آورده، جمع کرده، پسانداز کرده. فرض کنید این ده میلیونی که این آقا ـ خانم جمع کرده، باهاش گوشی خریده، این پسانداز حاصل از مثلاً یک سال کار کردن این شخص است. یک سال پول جمع کرده، توانسته با ده میلیون جمع بکند و گوشی بخرد. یک سال کار، یک سال کار کرد. حالا این یک سالی که کار کرده، میتوانسته این وقت را خرج نماز و روزه و اعمال مقبول و اعمال صالح بکند دیگر. در واقع مجبور بوده برود کار بکند، پول در بیاورد، تامین بکند. مجبور بودن هم به این بوده که باید از اینها مایه میگذاشته، از این اعمال میگذشته، از قرائت قرآن و نماز و روزه و اینها باید میگذشته تا بتواند کار کند. خب، یعنی پس یک سال نماز بوده. یعنی یک سال نمازش را گذاشته تا به این گوشی رسیده. یک سال نماز بوده دیگر. یک سال نماز و روزه و قرآن و صبح تا شب و شب تا صبح اعمال صالح را گذاشته برای اینکه به این گوشی رسیده. نماز واجب خوانده؟ نخوانده؟ به او کار نداریم. این زحمتی که این آدم کشیده، تلاشی که کرده، تلاشی را مصرف کرده که تلاش جای اصلیاش در عبادت بوده. این آن تلاش را، یعنی آن تلاش با آن قیمت را خرج تهیه این گوشی کرده. عمل، پس عمل این وسط است. حالا شما این گوشی را از او دزدیدی، خیلی راحت از دستش زدی. الآن که شیشه را میشکنند، که بر برخورد جدی هم بشود انشاءالله. تو الان یک دانه گوشی که دزدیدی که ده میلیون پولش بود، همین را اگر بخواهی جبران بکنی (حالا به نسبت این آدم یک سال، به نسبت یکی دیگر ممکن است بیست سال زحمت، به نسبت یکی دیگر سی سال زحمت باشد) بعد تازه آن زحمته فقط به خود آن شخص برنمیگردد. این آسیبها را میبیند. حالا یک بخشیش محصول عملش است، یک بخش دیگر باز دوباره تلاش است برای کسب پر کردن این گوشی. چند سال زحمت بکشد که گوشی جای این بخرد. بعد آن چند سال زحمت، چند سال زحمت خودش است، خانمش است، بچههاش است، رنج و زحمت آنها. بعد از خوراکشان بزنند، از وقتشان بزنند. همه اینها را لحاظ میکند خدای متعال.
دیگر فرض کنیم میشود سی سال کار از جانب من و خانم و بچههایم. حالا در آن صحنه برزخ که میخواهد جبران بکند این یک گوشی که دزدیده، بهش میگویند که این یک گوشی که معادلگذاری که اینور میشود، معادل پولی نیست که مثلاً پولش را برگردان. معادل کاری است. میگوید کارش را برگردان. این سی سال کار، نماز و روزه شبانهروزی اینکه خرج تهیه یک گوشی شد، بهش برگردان. سی سال نماز مقبول ازت میگیرم، پر میکنم. اصلاً یعنی آدم از وحشت دوست دارد بمیرد، همین فقط با تصورش. فرض کن این همه مسجد و نماز و مشهد و کربلا و همه اینها را باید بدهیم بابت همین یک دانه مثلاً گوشی که از یکی تلف کردی. مثلاً حالا بچهها، ببینید در کسری از ثانیه این صهیونیستها یک خانه را خراب میکنند، یک شهر را نابود میکنند، چند صد نفر را میکُشند. در داخل کشور خودمان با بازیهای سیاسی قیمتها را جابجا میکنند، ملت را به خاک سیاه مینشانند با سوءمدیریت. همین برقی که میرود، یکی در آسانسور گیر میکند، یکی در سرویس بهداشتی میماند. چه آسیبهایی به مشاغل وارد میشود؟ چهارراهها چراغ خاموش میشود، ترافیکهایی که ایجاد میشود، وقتهایی که تلف میشود. آن نانوا آسیب میبیند، آن یکی کارش با برق است، آن یکی کارش فلان است، برنامهنویس است، آن یکی چیست؟ حالا این برقی که میرود، یک اهمالی بوده دیگر. چطور تا پارسال، چطور برقها نمیرفته؟ بالاخره یک کسی، یک کسانی اهمال کردهاند، اهمال میکنند. خب، این شعاع را شما ببینید. حالا این وقتهایی که از مردم تلف میشود و آسیبها. خودم باید واقعاً نمیدانم کسی میخواهد مسئولیت به عهده بگیرد، چه فکری میکند با خودش؟ این دایره وسیع حقالناس و آسیب.
در مورد برجام، رهبر عزیز انقلاب فرمودند: «خسارت محض»، که هنوز که هنوز است هی دارد بیشتر و بیشتر تبعاتش خودش را نشان میدهد. آن کسانی که حمایت کردند، تصویب کردند، اجرا کردند برجامی که رهبری با چندین قید و قیود امضا کردند، آن را اجرا نکردند. برجام دیگری را (خب، اینها چندین سال آسیب زدند به این کشور چند ده میلیونی) که حالا این آسیبها سالها و سالها خواهد ماند. ظلمی است که برقرار است، حالا حالاها دارد هنوز آسیب میزند. این را کی میخواهد؟ اصلاً چطور میشود تصور کرد برگرداندن همین. همین آسیبها، همین تحریمها، همین چه میدانم قیمتها، همین مشکلات. یک لوازم خانگی پنج میلیون، ده میلیون گران میشود. جوانهای در عقدند و زندگیشان به هم میخورد. گاهی واقعاً وقتی یکم قیمتها بالا و پایین میشود، ازدواجهایی به هم میخورد. جوانها اصلاً دیگر نمیروند سمت ازدواج، مجرد میمانند. بعد در مجرد ماندن به فساد کشیده میشوند، به گناه کشیده میشوند. یک دانه از آن را شما تصور کنید.
در آن قضیه شنود داشتیم دیگر، آن مدیری که کارمند خودش را حمایت لازم را انجام نمیداد، خرج آن دکوراسیون و اینها کرده بود. همسر آن کارمند به گناه کشیده شده بود، رفته بود مغازه که اینها همه تمثلات است. یعنی لزوماً مثلاً آن یک شخص واقعی بوده باشد، تمثلات حقیقت برزخی نشان داده شد. این را هم اینجا عرض بکنم، این عزیزی که این مسائل را دیدند و گفتند و اینها، ما تحت تجربهشان گفتیم و میگوییم و تأیید میکنیم و اینها بحثهای دیگهای که اگر احیاناً بعدها مطرح کردند و میکنند، دیگر اینها با خودشان است، به ما ربطی ندارد. نه نظری داریم، نه… عرض کردم، دوباره هم عرض میکنم که اگر حرف دیگری گفته میشود، ربطی ندارد، نه به آن مستند، نه به ما. حالا نظرات شخصی ایشان است. بدانند که مسائل را قاطی نکنند با همدیگر. تجربه شده آن هم به خاطر اینکه موافق با آن آموزههایی است که از معارف دینی گرفتیم. غرض اینکه اینجا نشانش دادند در تمام آن کلماتی که بین اینها رد و بدل میشد، بین این خانم با آن مرد خبیث مغازهدار، به هر یک کلمه یک زنا مینوشتند برای این مدیری که کوتاهی کرده بود، اهمال کرده بود در حق این کارمندش و همسر این کارمند به فحشا کشیده شده بود. خیلی، خیلی عجیب است. حالا ببینید چیا گردن ما میآید! برای شعاع روابط، اثر رأی که میدهیم، راهی که میدهیم، به این رأی بده، به آن رأی نده. همه را باید حساب باید پس بدهیم. این هم حساب دارد. همهاش حساب دارد. رأی دادنش حساب، رأی ندادنش حساب دارد. به این رأی دادن حساب، به آن رأی ندادن حساب دارد. گفتی دیگران به این رأی بدهند حساب دارد، گفتی دیگران به آن رأی ندهند حساب دارد. همهاش بینه میخواهد، حجت میخواهد. چرا؟ چرا گفتی این؟ چرا گفتی آن؟ نه! بر اساس چه حجتی؟ بر اساس شهواتت بود؟ هواهای نفسانی بود؟ توهماتت بود؟ این اگر بیاید فلان میشود؟ از کجا گفتی؟ خودت دیده بودی باطن هستی را؟ وحی بهت شده بود؟ قرآن بهت نازل شده بود؟ با بینه متقن استدلالی عقلی به این رسیده بودی؟ از کجا گفتی؟ همه اینها سؤال میشود که آن اگر بیاید اینطور میشود، این اگر بیاید آنطور میشود. برای چی بقیه را ترساندی؟ برای چی بقیه را تشویق کردی؟ همه هم به گردن تو است. همه اینها، تمام کارهایی که این آدم و مجموعهاش و دولتش با تبعاتش، با آثارش، صد سال بعد هر اثر داشته باشد، همهاش تو صحن دارید به واسطه این رأی، نظر، تشویقت. حالا ببین چه دایره وسیعی میشود؟ دایره ظلم. بحث ظلم خیلی بحث مفصلی است، بحث ترسناکی است. چقدر دقت میخواهد، چقدر باید انسان در جای سفتی قدم بزند، با حجت و بینه که یک کلمه جابجا نشود، اضافه بر حد نباشد، کوچکترین روابط با این حیوانش دارد برخورد میکند، وجود نازنین امام سجاد علیه السلام. این شتر از قافله جدا شد، رها شد (مشغول علف خوردن شد). چوبدستی را حضرت بالا آوردند که یک ضربه بزنند و هی کنند برگشت به کاروان. چوبدستشان بود. حضرت زدند زیر گریه. فرمودند: «از خدا میترسم این چوب را به این حیوان بزنم.» وایسادند، علفش را خورد، خودش حرکت کرد. اگر این است، اگر حساب و کتابها اینجوری است به یک چوب زدن به این حیوان. جدی اینطور شخصیتهایی که همه حقیقت برایشان عیان بود، اینطور میترسیدند. «نخاف من ربنا یوم عبوس قمطریر». آقا، چه میشود وضعمان؟ مخصوصاً با این فضای مجازی، این امکانات و تهمت راحت. یک چیزی را میگوییم، مینویسیم، نسبت میدهیم، چند هزار نفر میخوانند، منتشر میکنند. پناه میبریم به خدا. خیلی سخت است. هی شرایط و روزگار سختتر میشود. امکانات بیشتر میشود. امکانات در دست بشری میآید که عقل استفاده از این امکانات را ندارد، تقوای استفاده از امکانات را ندارد، بیشتر جنایت میکند، بیشتر ظلم میکند. هر چه بیشتر میشود امکاناتمان، شعاع ظلم نمودار شدیدتر و وسیعتر میشود. آسیب زدنهایمان دارد بیشتر میشود، خراب کردن و ویرانگریمان دارد شدیدتر میشود. این روایت اول بود فعلاً در مورد ظلم. خدا توفیق بدهد از شر ظلم خلاص بشویم. روایت دیگری دارد. انشاءالله به مرور در ادامه ابواب این روایات را خواهیم خواند.
الحمدلله رب العالمین
در حال بارگذاری نظرات...