‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلَامُ قَالَ لَمَّا حَضَرَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلَامُ الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ یَا بُنَیَّ أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَکَرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ قَالَ یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یجِدُ إِلَیکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ.
وجود نازنین امام باقر (علیه السلام) فرمودند: وقتی که پدرم امام سجاد (علیه السلام) در حالت احتضار قرار گرفتند، (امروز هم روز سهشنبه است، هم متعلق به وجود نازنین امام سجاد علیه السلام، هم وجود نازنین امام باقر علیه السلام و هم وجود نازنین امام صادق علیه السلام. امیدواریم در کنف لطف و حمایت این سه بزرگوار باشیم.) وقتی که امام سجاد (علیه السلام) در حالت احتضار قرار گرفتند، من را به سینه چسباندند، یعنی امام باقر (علیه السلام) را، بعد به من فرمودند: پسرم! به تو سفارش میکنم به همان چیزی که پدرم به من سفارش کرد در آن وقتی که موقع وفات او رسیده بود، لحظات پایانی عمر مبارک امام حسین (علیه السلام). به من چیزی فرمودند، من هم همان را به تو میگویم. و فرمود که پدرش، یعنی امام حسین (علیه السلام)، ایشان را سفارش کرد به این که: پسرم! «ایاک و ظلم من لا یجد الیک ناصراً الا الله»؛ مبادا به کسی ظلم کنی که در برابر تو یاوری جز خدا نمییابد.
مقداری در مورد این موضوع در جلسهای گفتگو کردیم و نکاتی را عرض کردیم. البته چند هفتهای فاصله افتاد. از عزیزانیم که پیگیر جلسات بودند هم تشکر دارم، هم عذرخواهی و هم التماس دعا دارم. هم صحت جسمی و هم صحت روحی، انشاءالله برای ما دعا کنند، وضعمان بهبود پیدا کند و انشاءالله بتوانیم در یک اوضاع خوبی در خدمت شما باشیم.
روایت بعدی از امام صادق (علیه السلام) قال امیرالمومنین (علیه السلام): «مَنْ خَافَ الْقِصَاصَ کَفَّ عَنْ ظُلْمِ النَّاسِ»؛ کسی که از قصاص بترسد، از ظلم به مردم دست برمیدارد. یکی از عوامل بازدارنده برای ظلم، قصاص است؛ هم قصاص دنیایی، هم قصاص اخروی. قصاص دنیایی همینهایی است که در قالب به هر حال هم قصاص و هم حدود و تعزیرات بیان شده. ظلم هم خب دایره وسیعی دارد. وقتی که انسان از تبعات کارش نترسد، ظلم میکند. خب ظلم اینطور نیستش که همه میدانند که ظلم است و چقدر بد است و در این حال انجام میدهند. نه، خیلیها غفلت دارند، چون به هر حال هر ظلمی شیرینیهایی دارد، یک تعدیهایی دارد که آن تعدیها دلچسب و مطلوب برای نفس است.
امروز یکی از این ظلمهای خیلی فاحش که توجه بهش نمیشود، همین مسئله بیحجابی است. استانداردهای پوشش را رعایت نکردن، دلبریهای جنسیتی، این ظلم است. شاهدشم این است که هر خانمی نگران است که نکند یک زن بدپوشش دلربا همسرش را از چنگ او برباید، البته اگر همسر داشته باشد. بارها عرض کردم: مصاحبهای گرفتند، تو خیابان میروند دو تا عکس نشان میدهند: یک خانم، خانم محجبه است؛ یک خانم، خانم بسیار بدپوشش. از خانمهایی که شوهر دارند سوال میکنند که دوست دارید کدام یک از اینها همکار شوهر شما باشد در محل کار، در اداره؟ و خانمهایی که خودشان پوشش کامل و استانداردی ندارند، همشون بالاتفاق اذعان میکنند که دوست داریم که این خانم محجبه و پوشیده همکار شوهر ما باشد. معنایش چیست؟ شما هم خودت با همین پوششت همکار شوهر زنهای دیگری هستی، یا همکار هم نباشی به هر حال در فضای معاشرتی و ارتباطی هستی و این دلربایی میکند، این اثر دارد، این رابطهها را سرد میکند، این دلها را نسبت به همدیگه سست میکند، توقعات و توهمات میآورد، اندرون ذهن و قلب او تکانههایی را ایجاد میکند. اینها باعث آسیب میشود.
تعجب از آنهایی که نفهمند که قضیه پوشش اثر دارد، آسیب دارد، این عجیب است. تعجب از آن کسی که نفهمد این ظلم است! نفهمد چقدر بابت این مسائل آلوده میشوند! چقدر بنده پیام دارم! چقدر تو این سالها پیامهای متعدد، دهها و صدها، شاید به هزار برسد، پیام که از آقایون متاهلش و مجردش که آقا! ما واقعاً این وضعیت پوشش آسیب به اذیتمان میکند. میخواهیم دامانمان را حفظ کنیم. تو خیابان که قیافهها را که میبینیم هفتاد قلم آرایش و عمل و بزک و حالا تازه این چهره است، حالا بقیه اندامها، اندامهای جنسیتی را هی برجستهتر کردن، هی نمایانتر کردن، هی در معرض قرار دادن. لباسها و پوششها، شلوارهای پاره پوشیدن، گردنهای باز، گوشهای بیرون با گوشوارههای آنچنانی، موهای رنگ شده آنچنانی، و همینطور اینها را که میبینیم، روح و روانمان به هم میریزد. چقدرها گرفتار خودارضایی شدند به خاطر همینها. بعد آن خودارضایی باعث مشکلات شده. پیامهایی دارم که اینها امانت، وگرنه میخواندم تا بعضی بفهمند چیا گردنشان میآید! که جوانی به خاطر همین مسائل گرفتار خودارضایی شده، بعد دچار کمبینایی شده، بعد دچار اختلال در سیستم ایمنی بدن شده، بعد دچار اختلال در (معذرت میخواهم) شغل شده، هزار و یک گرفتاری برایش پیش آمده به خاطر یک خانمی که به حق خودش و به سهم خودش قانع نبوده، تعدی کرده، تجاوز کرده، خواسته چشمهای بیشتری را، نظرهای بیشتری را به خودش جلب کند، دلهای بیشتری را ببرد. اکتفا نکرده به اینکه یک نفر را دلبری کند و برای همان جاذبه داشته باشد و حالا گرفتاریهای سنگین!
تو بعضی از این تجربیات نزدیک به مرگم بود که به تعداد این چشمهایی که به او افتاده حساب و کتاب میشود و بعد تبعاتش، چون این از آن چیزهایی است که تبعات دارد. نگاه اثر دارد و این اثر دیگر حالا چیا میشود خدا میداند. از شنود بود دیگر که آن آقا با خانم خودش مقایسه کرد و رابطهشان سرد شد، بعد زن او به فحشا کشیده شد، بچهاش به فحشا کشیده شد و آن خانم بیحجاب تمام اینها نقش داشت، سهم داشت. اینها ظلم است و خدا قصاص خواهد کرد. آن کسی هم که مسئول است و نمیفهمد این آسیبها و این تبعات را، هیچ طرح و هیچ نقشهای و هیچ برنامهای برای مسائل (استدلال احمقانهای میآورند) که مگر زورکی میشود؟ مگر ما قرار است معتقد بکنیم کسی را به حجاب که بگوییم زورکی میشود یا نمیشود. ما قرار است جلوی ظلم را بگیریم. بله، بعضیها خودشان جراح قلباند ولی نیاز به جراح قلب دارند، قلب باطنیشان مریض است. مگر بحث اعتقاد است؟ شما مثلاً این همه دوربین گذاشتید، آنهایی که اعتقاد به دزدی نداشتند مثلاً اعتقادشان از بین رفت؟ قرار نیست اعتقادی از بین برود یا اعتقادی ایجاد بشود. آن کار خودش را دارد. قرار است جلوی ظلم گرفته بشود، جلوی تعدی گرفته بشود، جلوی آسیب گرفته بشود. تو آسیب کسی به اعتقاد و عدم اعتقاد و اینها کار ندارد. البته خود این جلوی آسیب را گرفتن، باید طوری باشد که آسیبهای فزاینده (شما جلوی آسیب بخواهید بگیرید، صد جای دیگر آسیب بزند.) این خودش نابخردانه است. این درست است ولی معنایش این نیست که این هم ولش کن! هنوز گشت ارشاد اذیت میکند. گشت ارشاد شما ببینید اصلاً کلاً در کل کشور چند تا ون هست؟ الان حالا همان قبلش هم که اینقدر سر و صداش بود، تو کل کشور چند تاست؟ ماها و شماها چند تا توی خیابانها که میرویم و میآییم تابلو و ون گشت ارشاد از نزدیک دیدیم؟ بعد تازه همان که هست چند تایش عملیات انجام میدهد؟ بعد همانم که انجام میدهد چند تایش با مثلاً همین چیزهایی که ادعا دارند که آقا مثلاً مردم را اذیت میکنند و فشار میآورند و فلان میکنند. اگر چیزی باشد مثلاً یک در میلیون. به همان هی ضریب دادن و برجسته کردن و اینقدرم حسن!
آقا! طرف سرقتی انجام میدهد، باهاش بد برخورد میشود. سارق را حین دستگیری پایش را میشکنند، دستش را میشکنند، حتی گاهی به قتل میرسد، به ناحق هم به قتل میرسد، به ناحق دست و پا شکسته میشود، با یک فشار مضاعفی دستگیرش میکنند. حالا این قضیه سرقت و حجاب که به هم تشبیه میشود، از این باب است، از باب تجاوز، چون این هم دستبرد است دیگر. در قضیه پوشش هم هم آقا هم خانم، حالا هر کدام با حدود خودشان، اینها دارند دستبرد میزنند به عواطف و به توجهات دیگران. به قلب دیگری دارد دستبرد میزند.
حالا اینکه تو جامعه ما بیاییم عباراتی مثل کلینیک بیحجابی و اینها مطرح بکنیم در این شناختی و در این فضای سوءاستفادهگری، خیلی بنده با اینها هم موافق نیستم. بر اساس تجربه و اینها عرض میکنم نه نظر فقهی. نمیدانم به عنوان یک شهروند، به عنوان یک کسی که حالا یک مقداری تو فضای رسانه و اینها تجربیاتی داریم، شما نباید از کلماتی استفاده بکنی که باب سوءاستفاده باز شود. «راعنا» نباید گفت. «راعنایی» که شما انگیزهات خوب و پاک و درست است ولی دیگران ازش سوءاستفاده میکنند و چیزهای دیگری را صید میکنند. تعبیر کلینیک و اینها کجتابی دارد ولی آن کار فرهنگی که حالا انجام میشود و جلسات گفتگو، گفتگوی خصوصی، مثلاً به جای کلینیک بگوییم: آقا! با افرادی که در مورد پوشش انتخاب دیگری داشتند دوست داریم بنشینیم و گفتگو بکنیم و در واقع بهشون پوشش اسلامی را پیشنهاد بدهیم. اگر در ذهنشان سوالی هست، ابهامی هست در مورد پوشش اسلامی پاسخ بدهیم، در مورد فوایدش بگوییم، در مورد ضررهای پوششهای غیر اسلامی بگوییم. عنوان قشنگتری برایش پیدا بشود، چون کلینیک وقتی گفته میشود، میرود فضاهای بیماری، بیماریهای روانی و اینها. شما از پیش میخواهی به طرف بگویی: تو بیماری، بیمار روانی! باید بیایی اینجا درمانت کنند. خودش آسیب است دیگر. یک بحث است.
ولی اینکه نفس این کار با چیزی مثل سرقت از جهت دستبرد زدن تفاوتی ندارد، این هم یک بحث است. نمیخواهیم حالا راه بیفتیم تو خیابانها به همه بیحجابها بگوییم دزد یا بگوییم ما به جای گشت ارشاد بگیریم دستگیری سارقان عواطف. مثلاً اینجور مثلاً عبارتپردازی کنیم. ولی اگر خود قضیه را و خود فعل را تحلیل عقلی بکنیم، از منظر روانشناختی، از منظر جامعهشناختی و از منظر نگاه فقهی و شرعی و دینی به این قضیه، این هم همان است. و آن چیزی که بازدارنده است از ظلم، ترس از قصاص. قصاص همه را بگیریم اعدام کنیم یا شلاق بزنیم؟ باید عواقب کار محسوس بشود. باید عواملی را در نظر گرفت برای اینکه بازدارنده باشد. تشویق کنی هم بیایی از پشت اینها در بیایی، یک کلمه هم یکجوری صحبت نمیکنند، میگویند کار فرهنگی! ها، ولی یکجوری صحبت نمیکنند که انگار آقا! شما در مورد یک پدیده منکر داری صحبت میکنی. حالا کار فرهنگی در مورد مثلاً مشق شب که صحبت نمیکنی که حالا مثلاً کار فرهنگی کنیم یا مثلاً در مورد بستن کمربند که حالا اگر نبندد منکر شرعی نیست، خوب است که ببندد کمربندش را. به هر حال احتیاط شرط عقل است. کار فرهنگی کنیم. زور نکنیم. با جریمه نمیشود. با کار فرهنگی درستش کنیم.
یک منکر شرعی قرآن بهش اشاره کرده و ظلم. آسیب دارد الی ماشاالله آسیب دارد. در تاخیر ازدواج آسیب دارد، در طلاق، در فرزندان طلاق، در مشکلات عاطفی این فرزندان طلاق. سالها گرفتاریهای جامعه به خاطر طلاق، به خاطر فرزندان طلاق، به خاطر دیر شدن ازدواج، مشکلات عاطفی، همانی هم که دارند با همدیگر زندگی میکنند، عامل جدیش همین مسائل معاشرت با خانمها و وضعیت تبرّج خانمهاست، وضعیت پوشش و بروننمایی خانمهاست. وضعی که یک زن در جامعه حضور پیدا میکند اثر دارد تو همه مسائل. خدا جاذبهای بهش داده. در کلام او، در همان جایی هم که میگوید بعضی مردها بیماردلاند، خیلی جالب است. شماها مریضید؟ اولاً که همه مریض نیستند. بهار مریض هم هست تویش. خوششان میآید. مریض نیستند، سالماند، خوششان میآید. خدا اینجوری آفریده. برای بعضیها مریضاند. آره، همانیم که مریض است. قرآن باز به خانم میگوید: تو کاری نکن که این تحریک بشود. جالبش این است که خانمه میگوید: من هر کاری میکنم تو تحریک نشو ولو تو سالم هم باشی که تحریک میشوی. این استدلال، این بافته ذهنی بعضی. قرآن دقیقاً ضد این را میگوید. قرآن دقیقاً میگوید که حتی اونی هم که مریض است تو تحریکش نکن: «لِيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ».
تازه بحث پوشش را مطرح نمیکند، بحث نحوهی گفتار را مطرح میکند. خیلی این نکته است. گاهی من خانم توقع دارم بدترین نوع پوشش را داشته باشم، سالمترین مرد هم هیچ واکنشی نشان ندهد. تو مواظب خودت باش! قرآن میفرماید: سادهترین مدلهای تحریککننده در گفتار را هم نداشته باش تا مریضترین مردها هم از این داستان متاثر نشوند و تحریک نشوند. این فکرهای پوسیده جاهلی شیطانی. اینجور میشود. اینقدر تفاوت دارد با منطق خدا و منطق وحی. همانی که ساخته این را گفته. تکوین و تشریع بر همدیگر منطبق است. همانی که ساخته، میدانسته این یک اره تیز است، باید مراقبش باشی. این نابود میکند. همین کلام، همین صدا. آقا! صدای زن هم جاذبه دارد! نداده که تو خیابان که دیگر کسی بابت صدای کسی و نحوهی حرف زدن کسی به کسی تذکر نمیدهد. تهش به پوشش، آن هم پوششهای اجقوجق وگرنه خیلی از افرادی که حالا مثلاً حجابشان نصفه و اینها هست، همانها را هم خیلیها تذکر بهشون (معنی: نمیدهند.) الان دیگر لااقل خیلی «خضوعاً فی القول» نکنید. تو حرف زدنتون ناز نیارید، صدا را نازک نکنید، کرشمه و عشوه صحبت نکنیم، دوز زنانه کلام تو زیاد نکن!
الان که زنگ میزنند، کفگیر میخواهند بفروشند، دو ساعت هی عشوه میاید و هی صدا نازک میکند و هی کش میدهد و که آخرش یک کفگیر بهت بفروشد. حالا خندهداری که این گوشی ما از این تماسها داریم و اینها برای قابلمه و بشقاب و تازگی هم که باب شده دو تومان بده هفتاد تومان بهت بدهیم و اینها. از این بخوربخورا! یکیشان بود. چون یک جایی همچین حالتهایی پول ما را خوردند. معتبر هم بود، شرکت رسمی و فلان و اینها بود. پول را گرفت و خورد و اینها. بعد یکی بعدش چند روز بعدش زنگ زد. میخواستم ته و تویش را در بیاورم ببینم آن کی بود که این پول را خورد. مفصل نشست گوش دادم این خانمه چی میخواهد بگوید. یک پنج دقیقهای فکر کنم صحبت کرد. کی پرسیدم و فلان اینها. آخرش گفتم نه، یک فحش آبدار (حالا یادم میآید) گفت: یک دادی و یک برخورد خیلی زننده، مثلاً فلانفلانشده! من پنج دقیقه دارم صحبت میکنم تو که نمیخواهی، مرض داری مگه؟ همان اول بگو! پنج وقت منو تلف کردی! ابزار کاسبیاش است و این خیلی خیلی خباثت است. شما این لطافتهای زنانهت را ابزار کاسبیات بکنی! خیلی خباثت.
همانطور که مثلاً فرض کنید یک نفری که حالا شرایط جسمیش یک طور است، حالا یا خوب یا بد، مثلاً فرض کنید من مثلاً آدم سالم و آدم پولداری هم هستم ولی مثلاً پایم قطع شده. به یک دلیلی بیایم سر چهارراه یکجوری بنشینم هیچی هم نگمها! همین فقط یکجوری این پای قطعشدهام را به نمایش بگذارم که مردم ترحم کنند به من پول بدهند. وضعم خوب است، هیچی هم نگفتم، دروغ هم نگفتم. سر چهارراه نشستهم. مردم همینجور خودشان میآیند پول میدهند و میروند. پای من قطع شده نشسته بودم. شما باید عقلت کار کند پول ندهی. تازه چیزی نگفته باشد. بهش چی میگویند؟ عقلا بهش چی میگویند این مدل به نمایش گذاشتن؟ کاسبی ترحم است. شما این ضعف بدنی خودت را اینطور وقتی داری به نمایش میگذاری، این کاسبی و این دزدی و این شیادی است. آنورش هم همین. حالا این یک نقص بود، آنور فضیلت و امتیاز. صدای زیبا، چهره زیبا، چشم زیبا، پوست زیبا. این اندام لطیف که همه اینها برای جاذبه دارد و چون غالباً آدمهای با مکنت در جامعه مردها هستند و پول دست مردهاست، تبلیغات تجاری هم سوءاستفاده از زنهاست. چون مرد پول خرج میکند و میخرد. برای همین زن را باید فرستاد جلو که دل مرد را به دست بیاورد. ماشین میخواهم بفروشم، چهار تا زن میزنند دورش، زنهای زیباروی. حالا خود بعضی از این حضرات هم با کلی عمل و فلان و این حرفها. چه حواس جلب بشود به اینکه این ماشین را مثلاً چوبکبریت را بخرد مثلاً اره میخواهد بفروشد. از زن استفاده میکند در تبلیغاتش. هرچی گیرش میآید. بستنی میخواهد بفروشد باید یک خانم بیاید یک حرکات اروتیک انجام بدهد روی این بستنی که شما کشیده بشوید به سمت خرید این بستنی.
اینها ظلم نیست؟ اینها سوءاستفاده نیست؟ اینها دستبرد و سرقت نیست؟ امروزه بحثی به نام تجارت توجه. وقتی که توجه یک سرمایه به حساب میآید که شما اگر توانستی توجه کسی را به سمت کاری جلب بکنی، سرمایه را به سمت این کار کشیدی. وقتی توجه سرمایه است، دزدیدن توجه هم سرقت است. سرقت هم ظلم است. بلکه چهبسا این توجه، سرقتش آسیبهایش از آن سرقت پول بیشتر، از سرقت ماشین و چهمیدانم امکانات این شکلی بیشتر و بدتر است. شما اگر قوای جسمی یک نفر را غارت کنیم، به ظلم به استخدام بگیری، به مراتب آسیبهای بیشتری دارد تا اینکه مثلاً پول طرف را یک نفر ببرد. خودتان کنید این ظلم بیشتری است. بردگی در ساحت عاطفی باشد با سوءاستفاده از آن امکانات و توانمندیهای ذاتی و طبیعی باشد که خدای متعال اساساً آن را داده برای بقای بشر، برای ازدواج، برای ازدیاد نسل.
یکی از آن عوامل جدی که بشر تو این دنیا پابرجا میشود، به زندگی اجتماعی دنیایی پا میدهد، تن میدهد، به بقای خودش تسلیم میشود، خدا این را قرار داده تو این عالم انسان فرزند میآورد، سختیهای آن بزرگ کردن فرزند را متحمل میشود، زندگی اجتماعی میکند، مجموعه اینها میشود بقای انسان در دنیا. علامه طباطبایی میفرماید که یکی از آن عوامل اصلی و جدی که این بقا را برای انسان در دنیا تضمین میکند، جاذبهایست که خدا به زن داده. اگر این جاذبه برای زن نبود، بشر اساساً زندگی مادیش مختل میشد و بقای نسلش مختل میشد. ازدواج صورت نمیگرفت، فرزند متولد نمیشد. خدا واسه همین اینجا یک اهرم قوی را قرار داده به نام جاذبه زن. خب، حالا از این شما سوءاستفاده کنید، این ظلم است. ظلم بزرگی هم هست. ظلم کوچکی نیست.
حالا درسته خود بحث پوشش گناه صغیره است. یعنی اگر کسی مثلاً ما در مورد بدحجابی توبیخ سنگین آن شکلی تو روایات و آیات نداریم که بخواهیم این را گناه کبیره حساب کنیم. ولی آثارش و اختلالاتش گاهی بزرگ است و به حسب آن و با توجه به اگر کسی بداند که اینجور آسیبهایی دارد و مراقبت نمیکند، این عین عبارت رهبری سال ۷۲ تو بحث حضرت آقا فرمودند بعضی مواقع این گناه صغیره تبدیل به گناه کبیره میشود. بعد آقا آنجا میفرماید، میفرمایند که اگر خانم بدپوششی این روسریاش را یکم داد عقب به خاطر اینکه این آخوندی که اینجا نشسته لجش در بیاید، تبدیل میشود به گناه کبیره.
خب امروز که اساساً این یکی از تبعات اجتماعی حجاب، جدا از همه آسیبهای خانوادگی و اختلالات عاطفی و اینها، یکی از آثار اجتماعیش براندازی است. براندازی یعنی همین کاری که با رژیم بشار اسد کردند، دیدید آب خوردن! همه سر جای خودشان نشستند، همه وزرا، دولت و مجلس و اینها همه همان، فقط رئیسشان را به باد دادند و حالا چه گرفتاریهای بعد از این نصیبشان میشود خدا میداند، چه بدبختیهایی خواهند داشت. این میشود براندازی، براندازی اجتماعی. براندازی هم منظور فقط براندازی مثلاً یا آخوند و فلان و اینها نیست. براندازی اجتماعی یعنی آن ساختارهای سیاسی و اجتماعی را آسیب زدن. چسبندگیهایی که باعث میشود که مومنین در اتصال با همدیگر بتوانند راحتتر ابراز تدین کنند، دینورزی کنند. آن اتصالاتی که باعث میشود تو خیابان دسته راه میاندازند، دسته عزا، شربت میدهند، شیرینی میدهند، آن اینها اتصالات اجتماعی است دیگر. گسست اجتماعی وقتی شد دیگر کسی نمیتواند این کارها را بکند. یکی از آثار حجاب امروز هم همین است. گسست اجتماعی میآورد، براندازی اجتماعی میآورد.
مثل قضیه خدمت شما عرض کنم که تنباکو. یک وقتی مفصل به این قضیه اشاره کردم که تنباکو فینفسه حلال هم بود، میکشیدند. خود علما میکشیدند قلیون. ولی وقتی دارد ابزاری میشود برای آسیب زدن (تازه آن موقع حکومت اسلامی هم نبود، حکومت قاجار بود) دشمن دارد از این استفاده میکند برای اینکه زهر بزند به مومنین، به مسلمین، به مردم نفوذ بکند، آسیب بزند. شاید اگر فرصتی باشه یک جلسه باید فقط در مورد این قضیه تنباکو صحبت بکنیم. انگلیسیها زیر سایه قضیه تنباکو کاری کرده بودند که گمرک حق گشتن چیزهایی که انگلیسیها وارد کشور میکردند نداشتند. میگویم مفاد آن قرارداد این بود. اینها از همین سوءاستفاده کردند، حجم سنگین سلاح وارد کشور میکردند. کسی هم حق نداشت بگردد. زیر سایه شرکتها و کارخانههای تنباکو هزار و یک غلط میکردند. کسی هم حق نداشت توبیخ کند و سوال کند. این شد که میرزای شیرازی فتوا داد که استفاده از تنباکو در حکم محاربه با امام زمان است. تنباکو محاربه با امام زمان؟! چون از زیر سایه تنباکو همه چیز را دارند به هم میریزند.
امروزم تو مملکت ما زیر سایه داستان حجاب و گشت ارشاد و قضایا این شکلی، همه چیز را دارند به هم میریزند. یعنی همان کاری که میخواهد تو سوریه بکند، همان براندازی که نسبت به حماس و حزبالله لبنان دارد، بدون تیر و تفنگ و خرج کلان با قضیه حجاب میتواند اینجا انجام بدهد. سربازش هم دیگر آن کسی که موشک میاندازد نیست، سربازش همین خانمه متدین خوب مهربان است که خیلی در همین وضعیت پوشش، زیر سایه این همه کار میشود کرد. آن تازه تنباکو بود که فینفسه حلال بود، این بیحجابی که فینفسه حرام است. نمیشود گفت امروز این در حکم محاربه با امام زمان است؟! من جرأت البته ندارد کسی آن زیرکی تاریخ را داشته باشد و تشخیص و تحلیل درست تاریخی داشته باشد، میفهمد همان چیزی که آن روزگار با داستان تنباکو میخواستند سر ما بیاورند، به مراتب شدیدترش را امروز دارند با داستان حجاب سرمان میآورند. تازه حجابی که فینفسه حرام است، یعنی این بیحجابی، این پدیدهای که امروز تو جامعه داریم میبینیم فینفسه حرام است.
و خیلی هم فایدهای هم احساس میکنم که ندارد حرفهای ما چون خیلی چیز خاصی بعد از این حرفها مدت زیادی است که احساس میکنم حرفهایمان خاصیتی ندارد و هیچی به هیچی. همه همانیم و خودمان هم همان قبیلهایم. حرفهایم بعدش و قبلش و اینها اثری ندارد و جامعه هم که همان است و هیچی به هیچی. لااقل از این باب که در روز توبیخ حسابمان سوا باشد، «إِنَّ الَّذِينَ يَنْهَوْنَ». از باب این قضیه به هر حال انشاءالله خدا از ما بپذیرد. قاعدهاش این شد که کسی که از قصاص بترسد، ظلم نمیکند و یک نمونه از ظلم را امروز عرض کردیم.
این قضیه ظلم البته ابعاد وسیعی دارد. جلسات قبلی مفصل به ابعاد دیگریش پرداخته بودیم. یکیاش هم همین ظلم اجتماعی بود که آثار فراوانی دارد برای خانواده، برای روحیات، عواطف، درگیریهای ذهنی، به هم ریختگی قوه خیال، تشدد فکری. چقدر میتوانستند رشد فکری داشته باشند ولی این وضعیت پوشش و این داستانهای این شکلی و این فحشای جنسی با تمام مراتب و ابزار و ادواتش چه اختلالات فکری و تشتتهای خیالی ایجاد نکرده! چه استعدادهایی را نابود نکرده! چقدرها میتوانستند بوعلی سینا و ملاصدرا و فخریزاده و اینها بشوند ولی درگیر این مسائل شدند و درگیر این حواشی شدند، نابودشان کرد. به فحشا کشاند، استعدادهایشان را هدر داد. اینها هم ظلم است. در قیامت حساب و کتابش فهمیده میشود و ترس از این قصاص اگر باشد، البته آن قصاص دنیایش هم خودش باشد و به نحوی باشد که به هر حال بازدارندگی از ظلم بیاورد. ترس از این قصاص که مانع از ظلم میشود. خدای متعال انشاءالله همه ما را کمک کند به وظایفمان عمل کنیم و ما را از ظلم برحذر بدارد و حفظ بکند. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...