‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. «أرواح و صدوق مثله و زاده و قال علیه السلام ما یأخذ المظلوم من دین ظالم أکثر ظالم من دون المظلوم».
روایت قبلی که در جلسه قبل عرض شد را مرحوم صدوق روایت کرده و یک جمله را از امام باقر (علیه السلام) اضافه کرده که این را قبلاً در روایت قبلی داشتیم: «آن چیزی که مظلوم از دین ظالم میگیرد، بیشتر از آن چیزی است که ظالم از دنیای مظلوم میگیرد.»
که قبلاً به روایت «عن شیخ من النخعی» اشاره شد. جناب مالک اشتر نخعی، یک پیرمردی از نخع آمد خدمت امام باقر (علیه السلام) و عرض کرد: «قلت لابی جعفر علیه السلام والیام و زمن الحجاج الیوم هذا.»
گفت: «آقا! من از زمان حجاج ملعون که والی کوفه بود –خدا عذابش را بیشتر کند– من از آن زمان تا امروز...» خیلی روایت عجیبی است، خیلی روایت عجیبی است! «زمان حجاج تا امروز والی بودم، تو حکومت بودم.» خب، حکومت ظلم و طاغوت! تو دستوپای طاغوتی! «فهلی من توبه توبه دارم؟»
خود دستگاه طاغوت ظلم میکند. حق الناس... شما ببینید رضا شاه ملعون چقدر زمین از این ملت و از این مملکت چپاول کرد! سندروم زمینخواری داشت این ملعون! بعد راحت میگوید: «آقا! بحرین را عروسش کردیم و آنجا را دادیم و اینجا را اینطور کردیم و ملک طرق...» و حالا بقیه ظلمها، مسائلی که تو جامعه حق و ناحق... این در مورد بقیه هم هست.
حالا این هم که مثلاً فرض کنیم بنده مثلاً استاندارم یا فرماندارم در جمهوری اسلامی، نماینده مجلسم، وزیرم، وکیلم، من دیگر مبرّایم چون جمهوری اسلامی! نخیر، همان است. باز هم اگر ظلم بکنم، اگر حقی را ناحق بکنم، این هم همان است؛ فرقی نمیکند. ولی خب تو دستگاه طاغوت، خیلی دیگر مسئله واضح است؛ چون دیگر اصلاً کسی بنا ندارد به اینکه بخواهد حق را عمل بکند. از ریشه این نظام فاسد است. از ریشه طغیان، از ریشه ظلم و فساد.
حالا در این حکومت بنی امیه، این پیرمرد نخعی میگوید که: «آقا! من تو دستگاه بودم همیشه، توبه دارم.» «فسکت امام باقر علیه السلام.» امام سکوت کرد. «ثم اعط علیه» دوباره عرض کردم: «آقا! من توبه دارم.» «فمولا» نه، توبه ندارد. توبهاش با بقیه فرق میکند. تو توبههای دیگر، از استغفار کفایت میکند حتی به زبان نیاید. همین قدر که تو دلش پشیمان است کفایت میکند. اینجا این پشیمانی نیست، حتی استغفار زبانی هم نیست، با صدقه و کفاره هم حل نمیشود. «چیکار باید بکنم؟»
این است سخت، حق الناس. مخصوصاً وقتی آدم تو دستگاه ظلم و جور است: «حتی تعدی الی کل ذی حق حقه.» سبحان الله! توبه نداری تا وقتی که به هر صاحب حقی حقش را برگردانی، برسانی. بری بگردی ببینی اینجا این مالیات اضافه بود، اشتباه بود. خطاهای انسانی و خطاهای سیستماتیک و اینها، حالا بحثش جداست؛ ولی باکی از این نبوده که اینجای مالیاتی که دارد گرفته میشود از صغیر و کبیر و به ظلم و به جور و درست و غلط و با اجبار و از هر راهی بوده، مالیات گرفتن.
مثلاً زمینی که توسعه دادی، مثلاً خانههایی که خریدی، پول بابتش دادند، ندادند، راضی شدند، نشدند. راضی نشدند به حق، راضی نشدند به ظلم، راضی نشدند به قیمت مناسب گفتی، نامناسب گفتی، مفتخوری کردی. همینجوری آقا همه اینها را گرفتن، اتوبان کردند. مثلاً باید بری پیدا کنی کی اینجا ساکن بوده، مغازه داشته، مغازهاش را مفت خریدند ازش، به خاک سیاه نشسته. «مغازه را خراب کردیم، کردیم اتوبان.» برو پیدا کن صاحبش را. باید پیدا کنی آن پول مابهالتفاوت را بهش بدهی، حقش را بهش بدهی تا توبهات پذیرفته شود. سبحان الله!
این تازه دنیایش است. اینجا خیلی راحتتر است. اینجا با پول و سلام و صلوات و محبت و گل و شیرینی اینها حل میشود. با این چیزها دیگر «تو بمیرم و تو، من بمیرم و تو بمیری و...» با این چیزها حل نمیشود.
روایت بعدی از ابوبصیر میگوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم فرمود: «من أکل من مال أخیه ظلماً و لم یردده الیه...» اگر کسی از مال برادرش به ظلم بخورد و برنگرداند بهش...
خیلی پیش میآمد حالا توی این خوابگاه دانشجویی و اینها یخچالهای مشترک معمولاً دارند. حالا بعضی خوابگاهها باکلاستر بودند و اینها، هر اتاقی برای خودش یخچال داشت. یخچال بود مثلاً ده تا اتاق استفاده میکرد. کار نداشتی ماست کی... مضحک و جالب... جالب که خوب یعنی بدبختی این بود که مثلاً طرف اسمش را مینوشت که مثلاً: «این ماست مال من.» گفتم: «عه! این ماست فلانیه!» خب حله.
بنده که خاطرات بسیاری دارم. حالا در حج متقدمین، از یک حجره پیدا میکردیم قابلمهمان دست یکی میدیدیم، بعضاً نمیدادند هم بهمون. یعنی وقتی همه گفتیم... یعنی اینجوری نبود که طرف حالا بگوید: «آقا! به اشتباه دستم رسید.» مال برادر را... این مال حتماً پول نیست دیگر. همین قابلمه هم هست. همین کتابی که برداشت برد، برنمیگرداند. چقدر از ما کتاب بردند دوستان و برنگرداندند! بعضی کتابها هم ناقص شد. جلد یک تفسیر «تسنیم» را برداشتند بردند، نیاوردند. بعضی کتابهای چند جلدی، بعضاً این کتاب آن تک جلدش را هم نمیفروشند دیگر. بعداً دیگر گرفتاری مضاعف این است که فلانی تفسیر المیزان، تک جلد که کسی جلد ده را... و انگار نه انگار!
حالا بنده هم اینجا عرض میکنم اگر از کسی چیزی گرفتم و احیاناً یادم رفته هرچه بوده، حالا کتاب بوده، پول بوده؛ چون خیلی وقتها یادم میرود. واقعاً هم یادم میرود یعنی مشغلهها اینها... یک کسی حالا مثلاً یک چیزی به کارت میزند یا فلان چیز را حساب کن، در لحظه عوارض خروج از کشور مثلاً حساب کن رد میشویم و برگردیم مثلاً بهت میدهم. بعد یادم میرود. حالا اینجا عرض میکنم دوستانی که میشنوند یا بهشان رسانده میشود، اگر از اینها هست بهشان بگویم که ما تسویه کنیم. اگر هم نه که حلال کند. اگه روتان نمیشود بگویید «حلال کنید»، نمونه ولی بگویید روتان بشود. دوستانمان یا رفقایی که در ارتباط بودیم، اگر چیزی هست به هر حال ما برگردانیم. چیزی نمانده باشد خدای نکرده.
کسی از مال برادرش به ظلم اگر بردارد و بخورد و برنگرداند –قابلمهای که برده، کتابی که برده– «أکله جذوه من النار یوم القیامه.» روز قیامت دارد یک تکه آتش میخورد. این روز قیامت هم باطن همین دنیاست دیگر. قیامت هنوز الان موجود است. باطن زندگی اینجاست. یعنی این ظاهرش این است. باطنش آتیش بستنی نیست که حالا تو رفتی از تو مغازه بنده خدا یک دانه بستنی برداشتی، نفهم. معاذ الله! پفک قایم کردی زیر چادرت. زیر چادر که میگویم قصد اهانت به چادریها را ندارم. اینکه باب شده دزدها تازگی با چادر دزدی میکنند. برمیداری فلان چیز را میبری، این فکر نکن پفک ورزشی... پفک نیست که میبری میخوری یک تکه آتش است. آتش جهنم اینها را میسوزاند. تمام این بدن ملکوتی و برزخی، روده و معده، گلو، همه اینها شعلهور! و نمیفهمیم دیگر. مستیم. مستحی زندگی دنیای حالیمان نمیشود چه بلایی دارد سر ما میآورند.
روایت بعدی فرمود پیغمبر اکرم: «من ظلم احداً وفاته...» کسی اگر به کسی ظلم کرد و از دستش رفت یعنی دیگر دسترسی به آن شخص ندارد، دیگر پیدایش نمیکنم. «فلیستغفرالله له.» باید برایش استغفار کند. همکلاسی آدم ظلم کرده اول ابتدایی. پیدایش کنم، زنده است، مرده است، ساکن کجاست؟ طبیعی میمیرد. یک تماس یادم میگیرد با آن مدرسه. هنوز مدرسه موجود است. آمار دانش آموزان، شماره اطلاعاتی نیست.
اینجا استغفار کند برایش. بگوییم دیگر: «بگوییم خدایا از طرف خودم، از طرف همه آن کسانی که بهشان ظلمی کردم، حالا اگر مورد خاصی هم یادم است خصوصاً فلانی استغفار میکنم. هم من را ببخش هم آنها را مورد مغفرت قرار بده.» میشود استغفار برآورد و «انه کفاره له». این میشود کفاره گناه.
روایت آخر این باب را بخوانم که باز از امام باقر (علیه السلام) از پیغمبر اکرم نقل میکنند: «من اقتطع مال مومن غصبا بغیر حقه.» کسی که مال مؤمنی را بدون حق غصب بکند. توی این زمینههای روستا و اینها زیاد پیش میآید. این میآید زمین این، بعد میآید دیوارچینی میکند. مسائل متأسفانه. بابابزرگ، زمینها بزرگ... میخورند، میروند به ظلم که این هم همان روایت قبلی است. گاهی هم دیوارچینی میکند، دیوار این را خراب میکند. تو زمین این یک چیزی استفاده میکند. خلاصه آقا مال مؤمنی را بنده در به ناحق غصب بکند. «لم یزل الله معرض عنه...» پناه بر خدا. دائماً خدا رو برمیگرداند از این بندهای که غصب کرده ملک دیگری، زمین دیگری را. تو مغازه نشسته بلند نمیشود. تخلیه نمیکند. مستأجر است تخلیه نمیکند. وقتش رسیده باید بلند شود. باید تخلیه کند. خالی نمیکند. و همینطور و همینطور الی ماشاالله.
این خدا از این رو برمیگردد. بعد میگوید: «چرا دعای من مستجاب نیست؟» «چرا نذر کردم جواب نگرفتم؟» «چرا فلان گرفتاریم برطرف نمیشود؟» خدا رو برگردانده. برکت از زندگی میرود. گرفتاری آروم میآورد. «ماقت أمن لـ أعمال...» خدا بدش میآید از کارهایش. حتی نماز خواندنش. حتی روزه گرفتن. نماز و روزه نخواند، آن که یک شلاق مضاعف هم دارد؛ ولی توجه بهت ندارد. نماز هم بخوانی بهت توجه ندارد.
تا وقتی از این وضعیت حق الناس خودت را خارج نکنی، خیلی اینها رایج است تو زندگیهای ماها. حق و حقوقی که از همدیگر. مال ارث را برمیدارد میرود توش مینشیند. مال همه است این خانه، این واحد، سهم بقیه هم هست. «نه من بیشتر از همه شما به بابا خدمت کردم. من دکتر میبردم، من پرستاری میکردم.» خب لحاظی صورت بگیرد هم آن پدره، همه بچهها؛ ولی این حق را نداری که برداری خانه را توش بنشینی، بگویی: «آقا! من اینجا از بابا پرستاری میکردم. حالا که از دنیا رفته این خانه مال من است.» غصب مال مؤمن است. مال یتیم چه بسا باشد. خیلی سنگینتر هم میشود دیگر، بدتر میشود.
خدا از اعمال تو، از کار تو بدش میآید. «اعمال التی یعملها من البر والخیر.» کارهای خوبش را هم خدا بدش میآید. «فی حسنات.» خدا تو حسنات این چیزی برای ثبت نمیکند. حسنهای برای ثبت نمیکند «حتی یتوب» تا توبه کند. توبهاش هم این است که باید برگردانی مال را. «و یرد المال الذی اخذه الی صاحبه.» مالی که گرفته را باید به صاحبش برگرداند تا برنگرداند، خدای متعال از کارهای این راضی نخواهد بود. به این توجهی نخواهد داشت. و خدا اعراض کرده از این. رو برگردانده. بیمحلی میکند.
ما تو این عالم نمیدانم از این گرفتاری و عقوبت بدتر داریم یا نه؟ که خدا، خدای کریم رحیمی که بنده را خلق کرد. یک قطره نجس را گرفت اینطور آورد. چشم و گوش و این همه زیبایی و این همه کمالات داد. چه بکند این بنده؟ چیکار کرده؟ به کجا رسیده که این رب کریم رازق این بنده از چشمش بیفتد. معاذ الله! پناه میبریم به خدای سبحان از این گناهان، از این غفلتها، از این آلودگیها که ما را از چشم او بیندازد. و از خدا میخواهیم به ما توفیق بدهد اگر حقی از کسی طلب کردیم، ظلمی کردیم، موفق بشویم به توبه، موفق بشویم به ادای حقوق و موفق بشویم به اینکه دیگر تا آخر عمر انشاءالله مرتکب حق الناس نشویم. انشاءالله.
و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...